درس و بحث

در این وبلاگ هر مطلب علمی را میتوانید.....

درس و بحث

در این وبلاگ هر مطلب علمی را میتوانید.....

چکیده :

وهابیت مسلکی است که در سال 1143 هجری قمری در شبه جزیره‌ی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد . پیروان این مسلک را « وهابی » گویند .

وهابی ها خود را مسلمانان حقیقی و دیگر مسلمانان را منحرف و مشرک می ‌دانند ، و به آنان به دیده‌ ی حقارت می ‌نگرند . فرقه وهابیت از شیوه‌ ی زور و سنگدلی و قساوت در تحمیل افکار غیر منطقی خود بر مسلمانان ، استفاده می‌ کند . این مسلک به خاطر نسبتش به « محمد بن عبدالوهاب تمیمی » که اولین ‌بار افکار و اندیشه ‌های این فرقه را ساخته و ترویج نموده « وهابیت » نامبرده می ‌شود . محمد بن عبدالوهاب بعضی از عقاید خود را از ابن تیمیه گرفته است ، از آنجا که وی تحت تأثیر این عقاید بوده وزارت مستعمرات انگلیس سینه ‌ی او را برای پاشیدن بذر مکتب جدید مساعد و زمینه را آماده یافته و به همین جهت روی این مرد سرمایه‌ گذاری کرده است . خلاصه‌ ی عقاید محمد بن عبدالوهاب عبارتست از :

1ـ تشبیه خداوند متعال به مخلوقاتش

2ـ توحید عبادی و ربوبی

3ـ احترام نکردن پیامبر اکرم (ص)

4ـ تکفیر مسلمانان

دعوت اسلامی ، فراخوان مردم به یکرنگی و همبستگی و احتزار از جدایی و پراکندگی بود . قرآن با بیان رهنمود های روشن و تشریح مبانی عقیده و ایمان ، همه ‌ی انسان‌ ها را به گرد آمدن بر محور توحید سفارش کرد و تفرق و چند دستگی را عامل دوری از راه مستقیم دین دانست و فرمود : « از راه ‌های گوناگون پیروی نکنید که شما را از طریق حقّ باز می‌ دارد . » ( انعام /153 )

رسول خدا (ص) نیز که جز به عزّت و شوکت مسلمانان و زیستن آنان بر اساس ارزش های والای دین خدا نمی ‌اندیشید ، و در راه هدایت انسان ها از هیچ کوششی فروگذار نمی‌ کرد و از همه مهمتر آنکه خطرات آینده را با دیده الهی خویش می نگریست ؛ پیوسته از لزوم پای‌ بندی به اصول و پایه‌ های دین سخن گفته و امت را از فرو افتادن به دام دین ‌سازان و بدعت ‌گذاران بیم می ‌داد ؛ همچنانکه راه گریز از زیان ‌های ناشی از تفرق را بیان می ‌نمود .

اما دیری نگذشت که امت اسلامی گرفتار انشعاب شد و مسلمانان به شاخه‌ های گوناگون تقسیم شدند . هر کس به فرقه ‌ای روی آورد و هر فرقه در ابعاد گوناگون اعتقادی ، فقهی ، تفسیری ، حدیثی و ... روشی را برگزید . و اینگونه بود که برخلاف توصیه ‌های قرآن و رهنمود های پیامبر گرامی ، موج تفرقه ‌گرایی سراسر جامعه‌ی اسلامی را در هاله ‌ای از ابهام فرو رفت ، بسیار کسان را به تردید و نابودی گرفتار نمود و جمع کثیری از مسلمانان را به درگیری‌ های خشونت‌ بار فرقه ‌ای کشاند . در این میان سود جویان مردم نا آگاه را فرفتند و حقایق را وارونه جلوه دادند و از همه خطرناک ‌تر آنکه دشمنان اسلام این پراکندگی و دسته ‌بندی را حربه‌ای برای رویارویی با آخرین کیش آسمانی یافتند .

از طرفی دیگر برخی به بهانه ‌ی بازگشت به اسلام سلف ، به بیان نظریات و عقاید سخیفی درباره ‌ی مسائل گوناگون اسلامی ، به ویژه در باب توحید و شرک پرداختند که بر اساس این نظریات بسیاری از افکار و اعمال مسلمانان زیر سؤال می‌رفت و شمار زیادی از یکتا پرستان از جرگه‌ ی اسلام بیرون رانده می‌ شدند . از جمله چنین گروه ‌هایی باید « وهابیان » را نام برد .

چگونگی پیدایش وهابیت :

مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند « عبدالوهاب » نجدی است که این نسبت از نام پدر او « عبدالوهاب » گرفته شده است و به گفته برخی از دانشمندان ، علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت نداده ‌اند یعنی « محمدیه » نگفته ‌اند این است که مبادا پیروان این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر (ص) پیدا کنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند .

شیخ محمد در سال 1115 هجری قمری در شهر « عیینه » از شهر های « نجد » تولد یافت .

وی فقه را بر اساس مذهب احمد حنبل فرا گرفت . از همان کودکی سخنانی به زبان می ‌آورد که مسلمانان چیزی از آن نمی‌ فهمیدند . برای تحصیل بیشتر ، به مکه سپس به مدینه سفر کرد ، و در نزد شیخ عبدالله بن ابراهیم بن سیف مشغول تحصیل شد . در همان ‌جا زبان به انتقاد گشود که : چرا مسلمین ، به قبر پیامبر پناه می ‌آوردند و از وی شفاعت می ‌خواهند ؟

سپس به نجد بازگشت و از آن پس به بصره رفت تا از آنجا به شام برود . وقتی وارد بصره شد ، مسلمانان ، متوجه طرز فکر او شدند و او را از بصره بیرون کردند و او هم از آن حوالی گریخت . مدتی بعد به شهر « حریمله » از قلمرو نجد آمد ، که پدرش نیز در آنجا سکونت داشت .

در آنجا عقاید مسلمین را به دیده‌ ی انکار و انتقاد نگریست . پدرش او را از این کار باز می‌ داشت . و از اظهارات او سخت رنج می‌ برد و مردم را از او بر حذر می ‌داشت ، برادرش عبدالله بر ردّ او کتابی نوشت . عده ‌ای از علمای مذاهب چهار گانه اهل سنت نیز در ردّ عقاید محمد بن عبدالوهاب و پیروان او کتاب های متعددی را به رشته‌ ی تحریر در آوردند . از جمله برادرش سلیمان بن عبدالوهاب کتابی در ردّ او نوشته است و از حنابله‌ی شام که در ردّ وهابیت کتاب نوشته‌ اند می‌ توان آل الشطی و شیخ عبدالقدّومی نابلسی را نام برد .

پس از درگذشت پدرش ، در اظهار عقاید خود و انتقاد از معتقدات مسلمین جری‌ تر شد .

گروهی از فرومایگان نیز به دنبال وی افتاده ، سخنش را پذیرا شدند . کار به آنجا رسید که سر و صدای مردم ، از هر سو بلند شد و قصد کردند او را به قتل برسانند . محمد بن عبدالوهاب هم به « عیینه » بازگشت . رئیس شهر در آن اوقات ، عثمان بن احمد بن معمّر بود . محمد بن عبدالوهاب ، او را به پادشاهی بر نجد انداخت . عثمان بن احمد هم منویات او را مورد توجه قرار داد . به دنبال آن ، قبر زید بن خطاب را منهدم کرد ، و از این راه کارش بالا گرفت .

چون این خبر به حاکم احساء و قطیف یعنی سلیمان بن محمد بن عزیز رسید ، نامه ‌ای به عثمان نامبرده‌ نوشت که محمد بن عبدالوهاب را به قتل برساند . وقتی نامه به عثمان رسید ، محمد بن عبدالوهاب را احضار کرد ، و موضوع را به اطلاع او رسانید و دستور داد که از شهر بیرون رود . محمد بن عبدالوهاب هم ، روی به « درعیّه » نهاده یعنی همان محلّی که « مسیلمه کذّاب » از آنجا برخاست و دعوی پیغمبری کرد و آن همه سر و صدا و مفاسد براه انداخت .

حکمران « درعیه » در آن زمان محمد بن سعود از قبیله‌ی « عنیزه » بود . وی جدّ خاندان سعودی ، فرمانروایان کنونی کشور حجاز است .

محمد بن عبدالوهاب ، در صدد برآمد که از قدرت حاکم مزبور بهره ‌برداری کند ، به همین جهت او را به اندیشه‌ ی تسلط بر سرزمین نجد انداخت . محمد بن سعود نیز با وی بیعت کرد ، بر این اساس که به نام جهاد در راه خدا ، مسلمانان را از دم شمشیر بگذراند .

ابن سعود ، برای یاری محمد بن عبدالوهاب و انتشار طریقه ‌ی او ، به بسیج سپاه و تأمین سرباز و نفرات پرداخت ، تا این که کارش بالا گرفت .

آنگاه ابن سعود ، نامه ‌ای به رؤسای شهر های نجد و قضات آنجا نوشت که اطاعت او را گردن نهند و تسلیم وی شوند . گروهی فرمان او را پذیرفتند و عده ‌ای به سکوت برگزار نمودند .

ابن سعود هم با سپاهی از مردم درعیه ، آهنگ نجند نمودند و با مردم آنجا جنگ کرد .

در این جنگ بسیاری از مسلمانان مخالف خود را به قتل رسانید ، تا اینکه بعضی با میل و بعضی بی‌ میل ، به اطاعت او درآمدند و حکمرانی نجد ، به زور شمشیر به وی تعلق گرفت .

محمدبن عبدالوهاب در سال 1206 هجری درگذشت ، ولی دین جدید او باقی ماند و حکومت سعودی به حمایت از ان برخاست . وهابی‌ ها از آن تاریخ ، دست به کشتار مسلمین زدند . چه نفوسی را که کشتند و چه خانه‌ها و قبوری را که منهدم کردند و چه اماکنی را که طعمه‌ی حریق ساختند و چه فساد ی که میان مردم و شهر ها ، به راه نینداختند ، و چه مصائب و دهشت‌ ها که از ناحیه‌ ی آن ها به مسلمانان نرسید .

وهابی ها ، در این مدت نه تنها افراد خارج از دین خود را به قتل رساندند ، بلکه تمام مقتولین به دست آن ها ، مسلمانان موحدی بودند که گواهی به یگانگی خداوند می ‌دادند ، و محمد (ص) را پیامبر او می ‌دانستند . تنها گناه آنها این بود که مذهب تازه‌ ی اختراعی محمد بن عبدالوهاب را نمی ‌پذیرفتند و به آن عقیده نداشتند .

مبانی فکری وهابیت :

آئین وهابیت در اصل بر اساس افکار ابن تیمیّه بوجود آمده است ؛ او اول کسی است که در سرزمین مقدس اسلام بذر آن را پراکند . در نیمه‌ ی دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری مردمی در شام بنام ابوالعباس تقی‌الدین احمد بن عبدالحلیم حرّانی دمشقی ، معروف به ابن تیمیّه ، به نام مبارزه با خرافات و بدعت ها قیام کرد و کلیه ‌ی مذاهب اسلامی را به لحاظ بدعت هایی که از نظر وی نهاده بودند به باد انتقاد گرفت و در شام و مصر و برخی از بلاد دیگر غوغایی بپا کرد و با پشتکار خستگی ‌ناپذیری با بیان و قلم به نشر افکار خود پرداخت و از میان شاگردانش کسانی شهرت یافتند و در همان زمان کار او را دنبال کردند .

با این حال عقاید ابن تیمیّه تا پانصد سال متروک و مدفون بود و کسی از آن ها نامی نبرده است و به عبارتی دیگر بذر آن در زیر خاک باقی ماند تا اینکه در حدود پانصد سال بعد محمد بن عبدالوهاب این دفنیه‌ ها را نبش کرد و از زیر خاک بیرون آورده و این جراثیم مرده را آب داده و دوباره زنده گرداند .

محمد بن عبدالوهاب ، رئیس مذهب وهابی ، عقیده داشت که تنها خود او خداپرست است و سایر مسلمانان کافر و مشرک می ‌باشند . او معتقد بود که خداوند واقعاً بر عرش جلوس کرده است و دارای دست و پا و ران و پهلو و چشم و صورت و ابرو و زبان و جان است و با حرف و صورت ، سخن می گوید و به طور خلاصه عقیده دارد که خدا جسم است ، چیزی که عموم مسلمانان آن را کفر می ‌دانند .

محمد بن عبدالوهاب درباره‌ ی قبر اعتقادات و احکامی دارد که مختص به خود اوست و بدون دلیل شرعی بر اساس آن فتوی می‌ داد . اعتقاد مذهبی او پیرامون قبور این است که ساختن قبر و ساختمان اطراف آن و دعا و نماز در جنب قبور حرام است ، بلکه واجب است آن ها را نابود کرده و آثار آن را از میان ببرند ، حتی نسبت به قبر مقدّس رسول اکرم (ص) ، او و پیروانش عقیده دارند که مشاهده مشرفه و قبوری که در آنجاست ، به منزله‌ ی بت هستند .

یکی دیگر از مواردی که به وسیله وهابی‌ ها مورد انکار قرار می‌ گیرد توسل به عزیزان درگاه الهی است . محمد بن عبدالوهاب در « کشف الشبهات » می ‌گوید :

« توسل به مردگان توسل به معدوم است و مرده قدرت بر جواب ندارند .» استدلال وی در این مورد تمثل به آیه‌ی « و الذین تدعون من دونه ما یملکون من قمطیر » ( اشخاص و اشیایی که غیر از خدا به خدایی گرفته می ‌شوند مالک هیچ چیز نیستند .) بود .

و مورد دیگر اینکه وهابیان طلب شفاعت از اولیاء و انبیاء را شرک می ‌دانند و با این آیه استدلال می ‌کنند : « فلا تدعوا مع الله احداً » ( کسی را در اولوهیت با خدا شریک نگیرید ) و نیز آیه‌ ی شریفه ‌ی :

« من ذالذّی یشفع عنده الّا باذنه »

یکی دیگر از اعتقادات وهابیان این است که پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نه در حال حیات و نه بعد از وفات علم غیب ندارند و برای اثابت این ادعا به آیاتی از قبیل : « و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو » استدلال می ‌کنند .

روش استدلال محمد بن عبدالوهاب :

از مشخصات بارز وهابیگری دادن نسبت دادن کفر و شرک به همه ‌ی مسلمانان و زدن مارک بی‌دینی به طرف مقابل می ‌باشد . از واژه‌ های متداول و معمول در رساله‌ های این فرقه کلمات « و جملات » « ایها الکافر » و و « ایها المشرک » و ... نسبت به طرف مورد بحث می‌ باشد .

محمد بن عبدالوهاب در رساله ‌ی « کشف الشبهات » که در آن آئین مناظره و بحث را به طرفداران خود می ‌آموزد ، می ‌گوید : « ان قال : لک کذا و کذا ، فقل له ایّها المشرک ... »

( طرف مقابلت اگر گفت چنین یا چنان « خلاصه هرچه گفت » توبه او بگو ای مشرک .)

دقت در روش مناظره ای که رئیس وهابیان به حامیان خود می ‌آموزد با توجه به روش های بحث منافقین خلق و توده ‌ای ‌های زمان حاضر ، بیانگر رابطه ‌ی مستقیم « چشم‌ بندی » استعمارگران از دویست سال قبل تا امروز می ‌باشد ، و نشان می ‌دهد که بر روش « دگماتیسم » جهان ‌خواران در قدیم و جدید نظم فکری خاصی حاکم است .

سیاست ‌ها و عوامل اصلی رشد و تقویت فرقه‌ ی وهابیت :

مستر همفر یکی از جاسوس ‌های عالی ‌رتبه و طراز اول سفارت انگلیس بوده که در سال 1710 میلادی به نمایندگی از طرف وزیر مستعمرات مسؤولیت « کمپانی هند شرقی » را به عهده گرفته است . وی پس از یادگیری زبان های معمول در کشور های اسلامی مدت زیادی از عمر خود را در عثمانی ( ترکیه ) ، مصر ، عراق ، حجاز و ایران گذرانده و در احوالات مختلف مسلمانان و آداب و رسوم و طرز فکر ، نقاط ضعف و قوت و مسائل اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی کشور های اسلامی ، اطلاعات کاملی کسب نموده است . وی طبق برنامه ‌ی استعمار انگلیس همواره به دنبال شخص جسوری می ‌گشت تا در قالب اسلام بتواند اعتقادات مسلمانان را به سخره گرفته و بدعت ها و آراء جدید خود را در بین مردم ترویج نماید . تا اینکه با محمد بن عبدالوهاب که گمشده ‌ی وی بود برخورد نمود .

همفر به خاطر غرور و هتّاکی فراوانی که در محمد بن عبدالوهاب وجود داشت ، او را برای انجام این مأموریت پسندید و با پول و وعده‌ های گزاف او را حاضر به خود فروشی و خیانت به مسلمانان نمود .

بعضی از اهداف وزارت مستعمرات انگلیس که توسط همفر از محمد بن عبدالوهاب خواستار اجرای آن شدند عبارتست از :

1ـ تکفیر تمامی مسلمانان و کشتار آنان و سلب اموال و هتک آبروی آنان و خرید و فروش آنان در بازار به عنوان برده !

2ـ خراب نمودن خانه‌ ی خدا به این عنوان که کعبه بت است و منع نمودن مردم از حج ، لکن محمد بن عبدالوهاب بعید می ‌دانست که قدرت بر این کار پیدا کند هر چند بر کعبه مستولی شده و به آن دست یابد .

3ـ تخریب گنبد ها ، ضریح ‌ها و مکان ‌هایی که در نزد مسلمانان محترم است ، در مکه و مدینه و بلاد دیگر در صورت امکان ، به این عنوان که آن ها بت‌ پرستی و شرک است .

4ـ انتشار قرآن به صورتی دیگر که در برخی از احادیث به عنوان زیاده و نقصان وجود دارد . البته محمد بن عبدالوهاب بر انجام این کار نیز جرأت پیدا ننمود .

بنابراین محمد بن عبدالوهاب توسط برنامه ‌ی استعماری و مأموران وزارت استعمار ساخته و پرداخته شد و ادعای خود را برملا و عقیده‌ی خود را آشکار نمود .

نتیجه:

تقریباً از دو قرن پیش استعمارگران مسیحی اروپا با طراح انواع توطئه ‌ها در زمینه‌ های مختلف سیاسی ، نظامی ، فرهنگی ، مذهبی و غیره در صدد نفوذ به ممالک اسلامی و دست‌یابی به مراکز حساس و استراتژیک جهان اسلام بودند . وقتی با متوسل شدن به وسایل مختلف از در هم شکستن اتحاد مذاهب اسلامی نا امید شدند ، دریافتند که تنها راه رخنه در این صف مستحکم و بنیان مرصوص ، ساختن فرقه ‌ای با اصلی یهودی و ظاهری اسلامی می ‌باشد و چنین ترکیبی را در آل سعود و آل عبدالوهاب کشف کردند .

و بدین ‌سان موفق به ساختن فرقه ‌ای به نام وهابیت شدند .

بنابراین وهابیت یک جریان فکری و مذهبی در چارچوب مبانی اسلامی نبوده و نیست و استعمارگران همواره از آن به عنوان حربه ‌ای سیاسی برای دست‌ یافتن به مهم‌ ترین و حساس ‌تـرین مراکز مسلمانان استفاده می‌ کردند . ستون فقرات عقاید وهابی ‌ها را ، حرام دانستن شفاعت ، زیارت ، دعا ، گریستن بر اموات حتی پیغمبر و ائمه ، تخریب قبور از هر کس باشد ، حتی پیغمبر ( که از بیم واکنش جهان اسلام این یکی را نتوانستند عملی سازند ) و مشرک دانستن همه ‌ی مسلمین ، غیر از وهابی ‌های صحرای نجد ، تشکیل می ‌دهد . و به طور خلاصه باید گفت وهابی‌ ها فرقه ‌ای خرابکار هستند و شعار آنان ، تخریب و نابودی و قساوت و وحشیگری است . و هر چه در اختیار دارند ، برای پیکار با مسلمانانی که شهادت به یگانگی و رسالت محمد (ص) می‌ دهند و نماز می ‌گزارند و به حج خانه‌ ی خدا می ‌روند ، به کار می ‌برند .

در تاریخ زندگانی تاریک وهابی ‌ها ، فجایع و حوادث دردناکی می ‌بینیم که با گذشت زمانه فراموش نخواهد شد .


گرفته شده از(http://www.vefagh.co.ir/pages.php?name=art&num=193
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد