بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
1- وهابیت فرقهای است که با گذشت حدود سه قرن از پیدایش آن، بسیاری از ممالک اسلامی و به خصوص مرکز پیدایش اسلام، سرزمین حجاز را تحت تأثیر خود در آورده است.
2- بدون تردید سوء استفاده از نام اسلام برای تثبیت قدرت، نقطة مشترک دو حاکمیت اموی و وهابیت محسوب میشود. دوره اموی در واقع استمرار حکومت خلفای راشدین نبود، بلکه امپراطوری ظالمانهای بود که با سوء استفاده از شعارهای اسلامی و بهرهگیری از اهرم اسلام، قدرت ظالمانه خود را تحکیم نمود. از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله) نقل شده است که فرمود: «خلافت پس از من سی سال است، سپس حکومت ظالمانه به وجود خواهد آمد». طبق این پیش بینی، دورة اموی را نمیتوان بخشی از تاریخ خلافت اسلامی به شمار آورد، بلکه این حکومت، آن چنان که عملکردش نیز آن را نشان داد، حکومتی ظالمانه است. وجه شباهت وهابیت با حکومت اموی فراوان است و مهمترین آن سوء استفاده از نام اسلام برای کسب قدرت بوده است. وهابیت اسم اسلام و شعارهای اسلامی را در خدمت اهداف سیاسی خود قرار داده است.
3- در ظهور و توسعه وهابیت، محمد بنعبدالوهاب در دین و محمد بنسعود در قدرت مؤثر بودند و با همفکری و همسو با سیاستهای استعماری انگلیس توانستند تسلطی پیدا کنند. بعد از فروپاشی امپراتوری انگلیس، وهابیت، کاخ سفید را قبله جدید خود دانست. ملک سعود در اول فوریه 1957 در حین دیدار خود از واشنگتن قراردادی نظامی با رئیس جمهور وقت آمریکا، آیزنهاور، امضا نمود که اقدامی برای جلوگیری از گسترش کمونیسم بود تا وهابیت را به مخاطره نیندازد. این قرار داد در سه بند به امضا رسید. با شعله ور شدن آتش جنگ یمن، عربستان از آمریکا درخواست مداخله نظامی کرد و هواپیماهای نظامی و جنگنده آمریکا برای اولین بار در ریاض فرود آمدند و دیگر نیروهای مسلح امریکا نیز به منظور حمایت از عربستان و چاههای نفت و منافع شرکت نفتی آرامکو و هم چنین حمایت از نمایندگی نظامی امریکا در عربستان وارد کشور شدند. در سال 1969 دستگاههای اطلاعاتی که در پادشاهی وهابیت نفوذ داشتند وجود یک تشکیلات سری را کشف کردند که قصد داشت رژیم سعودی را براندازد. نیروهای آمریکایی با همکاری نیروهای طرفدار پادشاه توانستند این نیروها را که بالغ بر دوهزار سرباز و افسر سعودی وابسته به نیروی هوایی عربستان بودند، سرکوب کنند.
4- با نگاهی گذرا به نظام اجتماعی بدوی اقوام عقب مانده و دور از فرهنگ میبینم که در هر مورد به افراد آن نظام باید گفت که چه بکنند بدون آن که فهمیدن دقیق آن ضرورتی داشته باشد و خصوصاً مایل هستند آنچه به آنان گفته میشود، موافق ذوق و سلیقه و روحیات نظام اجتماعی بدوی و قبیلهای شان باشد. در آن نظامها میل مفرطی به تخریب و به هم ریختن وجود دارد که این نیز یکی از دلایل آشکار بدوی بودن آن میباشد. وهابیت در چنین نظام اجتماعی پا به عرصه وجود گذاشت و شاید در نزد بعضیها یکی از جاذبههای وهابیت همین تخریب کردن باشد.
5- کتاب حاضر تاریخ وهابیت را به شیوهای خاص مرور میکند. عقاید وهابیت و بحث کلامی آن به صورت مختصر و گذرا مرور خواهد شد این مورد، از بحثهای تخصصی است که به تأمّل و بحث بسیار نیاز دارد و در موضوع بحث ما نمیگنجد. مبحث ما تاریخی است و کمتر به موضوعات دینی و کلامی میپردازد. در این کتاب تاریخچه وهابیت را به سه مرحله تقسیم میکنیم: مرحله اول و دوم از اندیشهها و تفکرات وهابیت تا ابتدای زمامداری عبدالعزیز را در بر میگیرد. مرحله سوم از اوایل قرن بیستم، مقارن زمامداری عبدالعزیز، آغاز شده است که تا کنون نیز ادامه دارد. در پایان تشکیلات و نفوذ وهابیت در کشوهای مختلف و برخی اعتقادات وهابیون مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
6- در تهیه این کتاب از منابع عربی و فارسی مختلف استفاده شده است. علاوه بر کتابهای مختلفی که در جای جای این کتاب از آنها استفاده شده و در فهرست منابع و مآخذ به آنها اشاره شده است، در جمع آوری قسمت اعظم مطالب این کتاب از تعداد زیادی اسناد بسیار با ارزشی استفاده شده است که با همکاری سازمان ارتباطات اسلامی تهیه شده است.
چگونگی پیدایش وهابیت و دلیل خطرناک بودن آن
برای شناخت وهابیت و آگاهی از خطرات آنها نسبت به دین اسلام، باید این مسلک انحرافی را از زوایای مختلف مورد مطالعه قرار دارد.
پیدایش وهابیت
مسلک وهابیت، منسوب به محمد بن عبدالوهاب نجدی است و علّت این که آن را به خود شیخ محمد نسبت ندادهاند، به این جهت است که مبادا پیروان این مذهب، نوعی شرکت در نام پیامبر را پیدا کنند.
محمد بن عبدالوهاب، در سال 1115 ق. در شهر «عیینه» چشم به جهان گشود. او از کودکی به کتابهای تفسیر، حدیث و عقاید، علاقه داشت و از همان دوران جوانی، اعمال مذهبی مردم «به خدا» را زشت میشمرد. وی به مدینه رفت و در آن جا توسل مردم به پیامبر صلیاللهعلیهوآله را ناپسند شمرد. محمد بن عبدالوهاب، بعد از مرگ پدر، افکار و عقاید خود را که قبلاً از سوی ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم پیریزی شده بود، اظهار نمود و به تبلیغ و ترویج و رسمیت دادن آنها همت گماشت.
پندارهای وهابیان
وهابیان معتقدند که هیچ انسانی، نه موحد است و نه مسلمان؛ مگر این که اموری را ترک کند. این امور عبارتند از:
1. به وسیله هیچ یک از رسولان و اولیا، به خداوند توسل نجوید و در صورت توسل، در راه شرک گام نهاده، مشرک میباشد.
2. زائران به قصد زیارت، به آرامگاه رسول خدا نزدیک نشوند و بر قبر آن حضرت دست نگذارند و در آن جا دعا نخوانند و نماز نگذارند و ساختمان و مسجد بر روی قبر نسازند.
3. از پیامبر صلیاللهعلیهوآله طلب شفاعت نکنند.
4. زیارت قبور و ساختن گنبد و بارگاه برای آنان، شرک است.
5. وهابیان بر این باورند که مسلمانان، در طی روزگار، از آیین اسلام منحرف شدهاند.
6. هر گونه مراسم تشییع جنازه و سوگواری حرام است.
این منطق خشک و بیپایه، در تقابل با منطق وحی قرار دارد؛ زیرا قرآن در موارد یاد شده، نظراتی صریح و مخالف وهابیان دارد.
در قرآن آمده است:
1. «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القُربی».1
یکی از مصادیق ابراز علاقه به خاندان رسالت و اهل بیت و ذی القری، قبرهای آنان و تعمیر آنهاست و این راه و رسم، در میان ملتهای مختلف جهان وجود دارد و یک نوع سنّت عرفی به حساب میآید.
2. «... فقالوا ابنوا علیهم بنیانا... قال الذین غلبوا علی امرهم لنتخذّن علیهم مسجدا».2
هنگامی که واقعه اصحاب کهف بر مردم آن زمان روشن شد و مردم به دهانه غار آمدند، درباره مدفن آنان، دو نظر ابراز داشتند که آیه متذکر آن میشود و انتقاد یا لحن اعتراضی نسبت به نظر آنها ندارد. با توجه به این آیه، هرگز نمیتوان تعمیر قبور اولیای الهی و صالحان را عملی حرام و یا حتی مکروه قلمداد کرد؛ بلکه این آیه، به نوعی تشویق میکند که برای بزرگداشت اولیا و صالحان و حفظ قبرهای آنان، باید کوشا بود.
3. «و استغفر لذنبک و للمؤمنین».3
4. «وصلّ علیهم ان صلاتک سکن لهم».4
آیات فوق نیز بیانگر این است که طلب آمرزش پیامبر در حق افراد، کاملاً مؤثر و مفید میباشد و موضوع شفاعت پیامبر صلیاللهعلیهوآله و دعای آن حضرت، نه تنها در آیات صریح، بلکه در احادیث عامه و خاصه و سیره صحابه نیز مشهود است.
اندیشههای سیاسی و اجتماعی وهابیان
وهابیان قائل به جنگ با دیگر فرقهها و مذاهب اسلامی هستند و مدعیاند که یا باید به آیین وهابیت درآیند و یا جزیه دهند. آنان مخالفان خود را متهم به کفر و شرک میکنند و اموال، نفوس و ناموس دیگران را حلال میدانند و آیات مربوط به شرک و کفر را بر مسلمانان مخالف خود منطبق میکنند که این، بزرگترین ضربه به پیکر جامعه اسلامی و مسلمانان است.5
با این تفکر بسته و خشک وهابیت بود که وقتی سعودیها (در سال 1344 ق.) بر مکه و مدینه و اطراف آن تسلّط یافتند، مشاهده متبرک بقیع و آثار خاندان رسالت و صحابه پیامبر را شکستند و از بین بردند.6
برای عملکرد و کارهایی که وهابیان در حوزه اجتماع و سیاست انجام دادهاند و نگرش آنان نسبت به مسائل اجتماعی، باید به کتابهای تاریخی مراجعه کرد. چهره خشن و متعصب طالبان در افغانستان، در عرصه سیاست، حکومت و مردمداری، نمونهای از اندیشههای وهابیان است.
بنابراین، وهابیت هم در نحوه پیدایش و انعقاد تفکّر، مغبوض عالمان فرقههای مختلف مسلمین بودهاند و هم در نگرش نسبت به مسائل دینی مورد مخالفت عالمان قرار گرفتهاند و اولین کتابی که در رد وهابیت نگاشته شده، کتاب «الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه» بود که به وسیله برادر محمد بن الوهاب (سلیمان بن عبدالوهاب) نوشته شده است.
در عرصه سیاست نیز آنان جاده صاف کن دشمنان دین و اسلام بودهاند. این آیین و مسلک، ساخته و پرداخته انگلیسیها است و همین ننگ برای این مسلک و پیروان آن کافی است.
گسترش وهابیت
در ارتباط با گسترش این فرقه، میتوان به این عوامل اشاره کرد:
1. تشدید فعالیتهای تبلیغاتی و فرهنگی وهابیان در داخل ایران و حوزههای مسلمان نشین خارجی (نظیر حوزه قفقاز، بالکان و سایر کشورهای مجاور ایران) که آمادگی تأثیرپذیری از انقلاب اسلامی ایران را دارند، مشاهده میشود. وهابیت به عنوان جریانی انحرافی در جهان اسلام و و ابسته به استعمارگران، وظیفه جلوگیری از تداوم و گسترش اسلام اصیل را بر عهده داشته، ازاینرو، تخریب و ایجاد تزلزل در مبانی فکری و اعتقادی شیعیان، به عنوان محور اصلی این جریان را دنبال میکند. از این رو در سالهای اخیر در جهت همسویی با تهاجم فرهنگی و نظامی آمریکا علیه کشورهای اسلامی و به خصوص ایران، فعالیتهای تبلیغی خود را در ایران توسعه بخشیده است.
2. وهابیت به دلیل افکار اعتقادی خاصی که در باب شفاعت، توسل، شرک و مانند آن دارد، در تعارض کامل با مذهب شیعه است؛ هر چند که اکثریت فرقههای اهل سنت با تفکرات این گروه مخالفند از این رو، گروه یاد شده همواره در تلاش است تا با تبلیغات سازمان یافته (اعم از کتاب، مقاله، سخنرانی و مانند آن)، با شیعه مقابله کند.
3. خطر بزرگتر این گروه، روشهای دور از منطق اسلامی است که در مسائل سیاسی و حکومتی در پیش گرفته است. ظهور گروه طالبان و القاعده (به رهبری ملاعمر و اسامه بن لادن) نمونهای از این فعالیتهاست. که سبب بهانه جویی غربیها شد تا مسلمانان را به تروریسم و خشونت و مخالفت با تمدن متهم کنند؛ تا جایی که دست قدرتهای استعماری غرب - به خصوص آمریکا - را در منطقه باز گذاشته، زمینه دخالتهای نظامی و سیاسی آنان در کشورهای اسلامی را فراهم ساخته است که افغانستان و عراق دو نمونه بارز این دخالتها به شمار میآیند.
برای آگاهی بیشتر به کتابهای زیر مراجعه کنید:
1. آیین وهابیت، جعفر سبحانی.
2. وهابیت، مبانی فکری و کارنامه عملی، جعفر سبحانی.
3. تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 3، ص 1430.
4. وهابیان، علی اصغر فقیهی.
5. خاطرات مسترهمفر (جاسوس انگلیسی در کشورهای اسلامی، ترجمه استاد علی کاظمی).
6. وهابیت از دیدگاه مذاهب اهل سنّت، خالصی خراسانی.
7. تاریخ عقاید وهابی، قزوینی.
1. شوری، آیه 23.
2. کهف، آیه 21.
3. محمد، آیه 19.
4. توبه، آیه 103.
5. مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب، ج 3، ص 1432.
6. آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج 8، ص 261
سلفیگری و وهابیت
واژه “سلف” جمع “سالف” و به معنای “پیشینیان” است. “سلف” در نظر اهل سنت به نسل های نخست از مسلمانان یعنی اصحاب پیامبر(ص) و دو نسل بعد از آنان (تابعین و اتباع) اطلاق می شود.
اصطلاح “سلفی” بر طیف وسیعی از جریانهای اسلامی و اندیشمندان اهل سنت اطلاق می شود که منادی بازگشت به شیوه “سلف”( پیشوایان اهل سنت در قرون نخست اسلامی) هستند. آنان شیوه سلف را نمایانگر اسلام ناب می دانند که جامعه باید به آن برگردد تا مجد و عظمت خود را بازیابد. اما در درون این طیف گسترده، نظریات و عملکردهای بسیار متنوعی وجود دارد: برخی از آنها روح اسلام را از “سلف” الهام می گیرند و بر پایه آن و با توجه به مقتضیات روز به اجتهاد می پردازند اما برخی دیگر در پی پیاده کردن دقیق دیدگاه و سخنان سلف هستند. از آنجا که سلف اهل سنت خود دارای شیوه یکسان نبوده اند از این رو “منادیان بازگشت به سیره سلف” نیز هرگز یکسان نیندیشیده اند.
به علاوه اینکه “سلف” در چه بازه زمانی مورد نظر باشد بسیار مهم است. مثلااگر منظور از سلف تنها صحابه پیامبر(ص) و یک نسل بعد از آنان (تابعین) باشند، در این صورت امامان چهارگانه فقه اهل سنت نیز از دایره سلف خارج می شوند زیرا هر چهار امام (ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمد بن حنبل) پس از عصر صحابه و تابعین زیسته اند. “سلفیگری” با این تفسیر، در مقابل مذاهب اربعه و مستلزم حجیت اجتهاد معاصران بر پایه احادیث و سخنان صحابه خواهد بود. از این رو اکثر علمای اهل سنت که تنها مذاهب اربعه(حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی) را معتبر می دانند، با “سلفیگری” مخالفند زیرا سلفیگری را به معنای تخریب نظام فقهی که ابوحنیفه و شافعی و ... بنا کرده اند، می دانند.
امروزه آنچه از اصطلاح “سلفی” به ذهن متبادر می شود بیشتر همان جریانی است که با عنوان “وهابی” شناخته می شود و شخصیتهای بارز آن “محمدبن عبدالوهاب” و “عبدالعزیز بن باز” و “ابن عثیمین” و ... هستند. حال آنکه در چند دهه پیش این اصطلاح طیف بسیار گسترده ای را شامل می شد که در میان آنها نام متفکرانی همچون “محمد عبده” و “محمد رشید رضا” و “محمد غزالی(معاصر)“ به چشم می خورد. در واقع “وهابیها” در آغاز اقلیت کوچکی از جریانهای سلفی را تشکیل می دادند اما به تدریج توانستند سوار بر موج شده، خود را نمایندگان اصلی این جریان قلمداد کنند.
اصطلاح “سلفی” نخست با ظهور برخی از مصلحان اسلامی که در پی نجات امت اسلامی از تعصبات شدید مذهبی بودند مطرح شد. آنان غالبا خود را پایبند به عقاید سلف دانستند ولی در زمینه فقه خواستار “اجتهاد جدید با توجه به اهداف شریعت” و “کاهش تعصبات مذهبی” شدند. این جریان را باید “سلفی اجتهادی” نامید. آنان خود را به فهم عالمان گذشته از قرآن و سنت محدود نمی کردند و معتقد بودند علمای دین باید متناسب با شرایط زمان و مکان به اجتهاد بپردازند. برجسته ترین شخصیتهای این جریان اصلاحی عبارتند بودند از : محمد عبده(د 1905م/1323ق) ، محمد رشید رضا(د1935م/1354ق)، ابن بادیس الجزائری(د 1940م)، علال الفاسی(د1974م/1394ق.) از میان معاصران نیز محمد غزالی(د1996م) و یوسف قرضاوی(در قید حیات) در همین جریان می گنجند.
اما به تدریج این اصطلاح به کسانی که خود را تنها به “ظواهر قرآن و سنت” پایبند معرفی می کردند و عملاهرگونه “اجتهاد جدید” را “بدعت” می دانستند، اختصاص یافت. این جریان همان پیروان “محمدبن عبدالوهاب” هستند که باید آنها را “سلفیهای نص گرا” یا “وهابی” بنامیم. از ویژگیهای بارز وهابیها این است که بسیاری از مخالفان خود را “کافر” می نامند. به همین خاطر به آنها “تکفیری” نیز گفته می شود. شیوه آنان در فهم اسلام را می توان چنین خلاصه کرد :
1. مراجعه بی واسطه به احادیث
2. پرهیز از مراجعه به آثار عالمان اسلام و دیدگاههای اجتهادی آنان
3. اعتماد به خبر واحد در عقاید و احکام
4. پرهیز از تاویل نصوص دینی
5. ترجیح دادن نص بر عقل در موارد تعارض
6. پرهیز از آمیختن مظاهر غربی با اسلام
البته برداشت وهابیها از احادیث به شیوه خاص خودشان است. آنان احادیث را همانطور می فهمند که ابن تیمیه(متوفای 828هـ) در آثار خود تفسیر کرده است. به بیان روشنتر آنان در حالی که شعار “گشودن باب اجتهاد” را سر داده، تقلید از امثال ابوحنیفه و شافعی را ناروا می شمرند، در همان حال عملااز “ابن تیمیه” تقلید می کنند. و اگر میان دیدگاه برخی از سلف با دیدگاه ابن تیمیه تعارضی وجود داشته باشد، دیدگاه آنان را به نفع ابن تیمیه توجیه و تفسیر می کنند که دقیقا بر خلاف ادعای سلفیگری است.
جریان فکری وهابیت از قدیم با دولت عربستان سعودی - که در نظر آنان یک حکومت اسلامی راستین بود- همکاری داشته و از کمکهای مالی و رسانه ای دولت سعودی بهره مند بوده است. اما پس از جنگ خلیج فارس و همکاری آشکار عربستان با آمریکا در حمله به مسلمانان در عراق، وهابیها دچار تناقض شدند. در شرایط جدید برخی از آنان سران عرب را “کافر” نامیده، جهاد با آنان را واجب دانستند. این دسته از وهابیها خود را “سلفیهای جهادی” نامیده، به حرکتهای مسلحانه علیه آمریکا و برخی از دولتهای عربی از جمله عربستان دست زدند و به همین خاطر از سوی دولتها به عنوان “تروریست” معرفی شدند. اما سایر وهابیها ترجیح دادند به جای مبارزه با حکومتهای فاسد، مبانی فکری خود را طبق شرایط جدید مورد بازنگری قرار داده، ضوابط جدیدی برای “تکفیر” و “جهاد” معین نمایند بگونه ای که دامن گیر حاکمان کنونی عربستان نشود.
نگاهی گذرا به تاریخ وهابیت :
سلفیهای نص گرا(وهابیها) خود را ادامه مکتب اهل حدیث در قرن سوم به رهبری احمد بن حنبل (متوفای241هـ ) می دانند. به گفته آنان شیوهی احمد بن حنبل توسط شاگردانش نسل اندر نسل ادامه یافته تا آنکه ابن تیمیه(متوفای728هـ) آن را رواج داد و با آنچه که “بدعت” و غیراسلامی می دانست مبارزه کرد. البته ابن تیمیه واژه “سلفی” را بکار نمی برد، ولی شیوه او در فهم اسلام، بعدا توسط وهابی ها پیگیری و تحت عنوان “سلفیگری” ترویج شد.
برخی می گویند “ابن تیمیه” خود دچار انحراف عقیدتی بود و عقاید نادرست را به احمد بن حنبل نیز نسبت می داد و به همین خاطر بارها زندانی شد. برخی از ویژگیهای فکری و شخصیتی ابن تیمیه چنین است: وی احادیث پیامبر اعظم(ص) درباره فضایل امیرالمومنین(ع) و اهل بیت(ع) را انکار می کرد. سفر به قصد زیارت پیامبر اعظم(ص) و ائمه(ع) را بدعت و حرام می دانست. با منطق، فلسفه، عرفان و کلام به شدت مخالف بود. فیلسوفانی همچون فارابی و ابن سینا را دچار انحراف عقیدتی می دانست. عارفان و صوفیانی همچون ابن عربی و صدرالدین قونوی و عفیف تلمسانی را کافر می خواند. با شیعه و معتزله شدیدا دشمنی می کرد. عقاید اشاعره را نیز نادرست می دانست. در بحث علمی تندخو بود و گاه به طرف مقابل اهانت می کرد. معتقد بود اینکه در قرآن کریم از “ تخت پادشاهی خداوند” یاد شده به معنای این است که واقعا خداوند دارای تخت پادشاهی است و بر آن نشسته است!! وی معتقد بود دانشمندانی که این تعبیر را “کنایه از اقتدار و فرمانروایی و احاطه خداوند” دانسته اند اشتباه کرده اند. همچنین می گفت تعبیر “دست خدا” در قرآن به معنای این است که خداوند حقیقتا دارای دست است و نباید آن را کنایه از قدرت و سخاوت پروردگار بدانیم. در یک کلام ابن تیمیه با تاویل و تفسیر عمیق آیات شدیدا مخالف بود و می گفت باید به ظاهر آیات اکتفا کنیم و به همین خاطر عقایدی را ابراز کرد که مستلزم جسم دانستن خداوند متعال است.
ابن تیمیه در زمان جنگ مغولان با مسلمانان مصر، مردم را به جهاد و مقاومت در مقابل حمله مغولان فراخواند و در پیروزی مصریان نقش مهمی ایفا کرد. وی در تمام عمر خود ازدواج نکرد. با اینکه دانش فراوانی نسبت به ادیان و مذاهب و علوم گوناگون داشت اما بسیار متعصبانه می اندیشید و در مجادلات مذهبی با سلاح اتهام به مخالفان خود حمله می کرد. در فقه عمدتا همان دیدگاه احمد بن حنبل را ترجیح می داد اما در مواردی نیز فتوای خاص خود را داشت. ابن تیمیه در پافشاری بر عقاید خود کم نظیر است. افکار او از یک سو در بسیاری همچون “ابن قیم جوزیه” و “ابن کثیر” اثر گذاشت و از سوی دیگر انتقاد و مخالفت بسیاری از علمای اسلام همچون تقی الدین سبکی شافعی و ابن زملکانی و ابوحیان اندلسی و نورالدین علی بن یعقوب شافعی و دیگران را برانگیخت.
پس از مرگ ابن تیمیه شیوه سلفی گری عملااز رواج و مقبولیت چندانی برخوردار نبود تا اینکه “محمد بن عبدالوهاب” توانست برای گسترش آن در حجاز با “محمد بن سعود” همپیمان شود. وی در دشمنی با شیعه از ابن تیمیه نیز بی باک تر بود و صریحا اعلام کرد که شیعیان کافرند بلکه هر کس که در کافر بودن آنان تردید کند نیز کافر است!!
سرانجام “وهابی ها” پس از خونریزیهای فراوان توانستند “شافعی ها” را سرکوب کرده، با تشکیل حکومت پادشاهی آل سعود مذهب “وهابیت” را بر عربستان حاکم کنند. آنان با پشتیبانی دولت ثروتمند عربستان توانستند تبلیغات خود را با شعار جذاب “بازگشت به توحید و اسلام اصیل” و “مبارزه با بدعتها” در کل جهان اسلام گسترش دهند به گونه ای که در حال حاضر در قریب به اتفاق کشورهای اسلامی دارای سازمان تبلیغاتی و فعالیت تشکیلاتی هستند.
موضع وهابیت درباره جریان ها و شخصیتهای اسلامی معاصر :
مصلحان اسلامی معاصر همواره مورد حمله تبلیغاتی شدید وهابیها بوده و احیانا از سوی آنان تکفیر شده اند. جریان اصلاحگری اسلامی در نیمه دوم قرن نوزدهم با سید جمال الدین اسدآبادی آغاز شد. وی بر مقابله با سلطه استعمارگران بر کشورهای اسلامی تاکید می کرد. اما پس از او شاگردش “محمد عبده” بر شیوه مسالمت آمیز و پرورش نسلی از مسلمانان آگاه تاکید کرد. در قرن بیستم شاهد بروز شخصیتها و جریانهای اسلامی بسیاری در الجزایر و سودان و لیبی و مغرب هستیم. در این میان می توان از جنبش اخوان المسلمین به عنوان بزرگترین جنبش اسلامی در جهان عرب ، یاد نمود. گرچه بخشهایی از اخوان المسلمین از آن جدا شده، به اقدامات مسلحانه گرایش یافتند اما پیکره اصلی اخوان همواره شیوه مسالمت آمیز را تاکنون ادامه داده است. همه جریانهای فوق با وجود تنوع رویکردها به یک معنا سلفی هستند زیرا همه در پی بازگشت به اسلام سلف می باشند. اما در شرایط کنونی وهابیها با استفاده از ثروت عربستان و رسانه هایی که در اختیار دارند منحصرا خود را “سلفی راستین” و دیگران بویژه سلفیهای اصلاحی و اجتهادی را دچار انحراف از شیوه سلف قلمداد می کنند.
وهابی ها در رسانه های خود “سید جمال الدین اسدآبادی” و “محمد عبده” را دچار انحراف فکری می خوانند. درباره “اقبال لاهوری” نیز چنین می اندیشند. درباره جنبش اخوان المسلمین نیز موضع مثبتی ندارند. از “شیخ محمود شلتوت”( مفتی اعظم مصر) شدیدا انتقاد می کنند. یکی از اقدامات شلتوت که موجب خشم آنها شد این بود که مذهب تشیع را یکی از مذاهب رسمی اسلامی اعلام کرد. شیخ محمد غزالی(متفکر برجسته معاصر اهل سنت) نیز به خاطر آزاداندیشی و گرایش به وحدت اسلامی شدیدا مورد انتقاد وهابی ها قرار گرفت. در مقابل وی نیز وهابی ها را “یک مشت جاهل و احمق که دچار بیماری روحی هستند” می نامید. مرحوم غزالی معتقد بود وهابی ها خطری برای اسلام و اهل سنت به شمار می روند.
وهابی ها از جنبش “حماس” در فلسطین به خاطر ارتباط صمیمی با شیعیان انتقاد می کنند. برخی از آنان صریحا ادعا می کنند که مشکلات ملت فلسطین به خاطر این است که مانند وهابی ها متعصب نیستند و با شیعیان ارتباط دوستانه دارند و نسبت به اصل “توحید” پایبندی کافی ندارند!!
همه گرایش های عرفانی و صوفیانه اسلامی از سوی وهابیان مورد حمله قرار گرفته اند. آنان هرگونه تعامل و مراوده با شیعیان و نیز صوفیه و عرفا را همچون ارتباط با کفار و منحرفان می دانند. در یک کلام اغلب متفکران و جنبش های اسلامی معاصر از سوی وهابیان به عنوان “کافر” یا دستکم “منحرف” قلمداد شده اند. عجیب تر از همه این است که گفته می شود “محمد حامد الفقی” یکی از سران وهابیت در مصر در قرن بیستم، حتی امام ابوحنیفه را کافر می دانست!!! این در حالی است که ابوحنیفه از سوی بسیاری از اهل سنت به عنوان “امام اعظم” شناخته می شود. به عقیده وهابیان، اسلام اصیل تنها در افکار “ابن تیمیه” و “محمد بن عبدالوهاب” خلاصه می شود و همه مذاهب اسلامی اعم از شافعی و حنفی و ... باید جای خود را به مذهب محمد بن عبدالوهاب بدهند.
وهابی ها بر خلاف عموم اندیشمندان اهل سنت، “تشیع” را برابر با “شرک” تلقی می کنند و هر کس را که خواستار وحدت اسلامی باشد به شدت مورد هجوم و اتهامات بی اساس قرار می دهند. نیازی نیست بیان کنیم که چه تهمتها و افتراهایی به چهره های پرافتخار شیعه همچون امام خمینی(ره) و امام موسی صدر و سید حسن نصرالله زده و می زنند. آنان در دشمنی با شیعه به اصول اخلاقی و صداقت پایبندی ندارند.
وهابیت و منحرف کردن اذهان از مشکلات اصلی :
در حال حاضر جریان وهابیت تقریبا در همه کشورهای اسلامی مشغول تبلیغ هستند اما از آنجا که از بینش عمیق اسلامی بی بهره اند، از این رو در مبارزه با مفاسد نیز غالبا از مفاسد مهم و علل اصلی غفلت کرده، به معلولها و مشکلات دست چندم می پردازند. به عنوان مثال آنان مردم مصر را از زیارت قبر امام شافعی نهی می کنند و آن را حرام و شرک می نامند اما در برابر همکاری دولت مصر با رژیم صهیونیستی در فشار آوردن بر مردم فلسطین سکوت می کنند. همچنین درباره حکومتهای مستبد و وابسته در جهان عرب که منشا مشکلات می باشند سکوت می کنند. گرچه پس از جنگ اول خلیج فارس، گروهی از وهابیان متوجه تناقضات رفتاری خود شدند اما نتوانستند راه حل منطقی برای حل مشکلات فکری و رفتاری خود بیابند.
شاید بزرگترین آسیبی که وهابیها به پیکره امت اسلامی وارد کرده اند این است که همواره مسلمانان را به درگیری های داخلی تشویق و از دشمن بیرونی و صهیونیسم غافل کرده اند. آنان بر ضد شیعه و حزب الله لبنان چنان خصمانه موضعگیری می کنند که هرگز علیه صهیونیستها آن گونه سخن نمی گویند. گویی از نظر آنان دشمن اصلی اسلام، شیعیان و مقاومت لبنان و فلسطین هستند!! درباره اندیشمندان معاصر اهل سنت نیز چنین برخوردهای تندی دارند به گونه ای که بسیاری از آنان از بیم وهابیها جرات ابراز نظر ندارند. شاید بتوان گفت بزرگترین دشمنان آزاداندیشی در جهان اسلام در حال حاضر همین وهابی ها می باشند.
شناخت چند شخصیت وهابی معاصر :
مرجعیت دینی در عربستان از آغاز سلسله پادشاهی آل سعود تاکنون با علمای وهابی بوده است. نام “بن باز” مفتی سابق عربستان برای بسیاری از ما آشناست. نام کامل وی “عبد العزیز بن باز” است. وی در سال 1330هجری قمری متولد شد. پس از سالها تحصیل نزد علمای وهابی و تسلط بر اصول مذهب وهابی در سال 1350ق به سمت قاضی منصوب شد اما همچنان به مطالعات خود درباره وهابیت ادامه داد. بعدها به مقام “مفتی اعظم عربستان” دست یافت. وی تالیفات بسیاری در اثبات مذهب خود و رد مذاهب دیگر دارد. دشمنی او با شیعیان زبانزد خاص و عام است و ماجراهای جالبی در این باره بر سر زبانهاست. می توان رابطه ای بین منافع آل سعود و فتواهای این مفتی وهابی یافت. سرانجام در سال 1420 هجری قمری در سن هشتاد و نه سالگی درگذشت. اندکی پیش از مرگ “بن باز” در سال 1419ق تحولات به سمتی پیش رفت که حتی مفتیان وهابی نیز دانستند که شتابزدگی در صدور حکم ارتداد و تکفیر مسلمانان به زیان خودشان خواهد بود از این رو بیانیه ای صادر کرده همگان را از شتابزدگی در تکفیر دیگران بر حذر داشتند. این بیانیه نقطه عطفی در تاریخ وهابیت به شمار می رود و به روشنی اثبات کرد که شیوه تکفیر قابل ادامه نیست.
شخصیت دوم در میان علمای وهابی عربستان “محمد بن صالح العثیمین” نام دارد که در 1347 هجری قمری در قصیم عربستان متولد شد و پس از سالها تحصیل از جمله شاگردی نزد “بن باز” در شمار مفتیان طراز اول عربستان درآمد. وی در سال 1421ق درگذشت. نظرات فقهی او نزد وهابیان در حد نظرات “بن باز” ارزشمند تلقی می شود.
“عبدالعزیز آل شیخ” مفتی کنونی عربستان از نوادگان “محمد بن عبدالوهاب”(بنیانگذار مذهب وهابیت) می باشد. وی در سال 1362هجری قمری متولد شد. سالیانی در محضر علمای وهابی از جمله “بن باز” شاگردی کرد و به منصب “قائم مقام مفتی اعظم” دست یافت تا اینکه در سال 1420ق با درگذشت “بن باز” از سوی پادشاه عربستان به مقام مفتی اعظم منصوب شد و همچنان در این مقام باقی است.
“بن جبرین” آخوند وهابی دیگری است که به فتواهای تند و تکفیر شیعیان مشهور است. وی متولد سال 1353هجری قمری است و نزد “بن باز” شاگردی کرده است. در حال حاضر شاید بتوان او را تندروترین مفتی عربستان به شمار آورد که بی وقفه به شیعه تهمت و افترا می بندند.
“سلمان العوده” (متولد 1376هجری قمری) یک وهابی تجدیدنظر طلب است که معتقد است باید از شدت حمله به شیعیان کاسته شود. وی دریافته است که دیگر نمی توان با ادبیات تکراری “تکفیر” و “ناسزا” به پیش رفت و از این پس باید با شعار “گفتگو” وهابیت را تبیین نمود. به همین دلیل در میان وهابیان مخالفانی دارد. یکی از ویژگیهای نسل جدید آخوندهای وهابی این است که با شبکه های ماهواره ای قرارداد می بندند و از رسانه ها و اینترنت استفاده بهینه می کنند. باید دانست طبق عقیده وهابیان هر کس با قرآن آشنا باشد و کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم را خوانده باشد می تواند برای خود فتوا بدهد!! از این رو بسیاری از آخوندهای وهابی پس از مدتی تحصیل شروع به فتوا دادن می کنند و در این کار نوعی رقابت و همچشمی نیز مشهود است. بسیاری از آنان شماره تلفن همراه خود را برای پاسخ به سوالات شرعی آقایان و خانمها در اختیار عموم قرار می دهند.
بروز یک جریان تجدیدنظر طلب در درون وهابیت :
در درون وهابیت قشر معتدلی در حال ظهور و بروز است. این قشر که بیشتر از نسل تحصیل کرده و جوان تشکیل شده و حتی بعضی از اساتید و علمای بزرگ آنان با آنها هماهنگ هستند، مسلمانان را متهم به شرک نمی کنند و از خون ریزی بیزارند و از گفتگوهای منطقی و دوستانه بین مذاهب اسلامی استقبال می کنند. آنان ضمن تجدید نظر در افکار خشونت آمیز گذشته، حاضر به تعامل با سایر مسلمانان جهان هستند.
شاید بتوان از “شیخ حسن بن فرحان مالکی” به عنوان برجسته ترین و شجاع ترین وهابی تجدیدنظر طلب یاد کرد. وی کتابی تحت عنوان “داعیه ولیس نبیا” را نوشت و در این کتاب گفت که “محمد بن عبدالوهاب تنها یک مبلغ دینی بوده و هرگز یک پیامبر معصوم نبوده است” وی خواستار تجدیدنظر در برخی از رفتارهای وهابیان بویژه شتابزدگی در تکفیر و قتل دیگران شده است. البته انتشار این کتاب خشم تندروها را برانگیخت و نویسنده آن را کافر و مرتد نامیدند. برای اطلاع بیشتر درباره این جریان تجدیدنظر طلب می توانید به کتاب “وهابیت بر سر دو راهی” نوشته آیت الله ناصر مکارم شیرازی(دام ظله) که در پایگاه اینترنتی ایشان قابل دانلود است، مراجعه فرمایید.
منابع درباره موضوع وهابیت :
کتابهای مفیدی درباره وهابیت منتشر شده است. در صورتی که مایل باشید درباره وهابیت مطالعه عمیق تری داشته باشید می توانید به آثار زیر مراجعه کنید. ما نیز در نگارش این مقاله برخی از این آثار مراجعه کرده ایم :
1. “پاسخهای جوان شیعی به پرسشهای وهابیان” نوشته محمد طبری ؛ انتشارات مشعر
2. “وهابیت بر سر دو راهی” نوشته آیت الله ناصر مکارم شیرازی(این کتاب در پایگاه اینترنتی ایشان قابل دانلود است: سایت مکارم )http :// /persian/www.makaremshirazi.org
3. “آیین وهابیت” نوشته آیت الله جعفر سبحانی
4. مقاله “ابن تیمیه” در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج؛ 3 نوشته عباس زریاب خویی (قابل دسترسی از طریق سایت دایرهالمعارف بزرگ اسلامی و پایگاه : )http:// www.tebyan.com
5. مقاله “السلفیه” در دایره` المعارف “ویکیبیدیا”(عربی)
6. دعوی المناوئین، شیخ احمد زینی دحلان شافعی
( مترجم: ترجمه و نگارش : اسلام ملکی معاف)