درس و بحث

در این وبلاگ هر مطلب علمی را میتوانید.....

درس و بحث

در این وبلاگ هر مطلب علمی را میتوانید.....

بررسی چگونگی پیدایش وهابیت و مبانی فکری آن

چکیده :

وهابیت مسلکی است که در سال 1143 هجری قمری در شبه جزیره‌ی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد . پیروان این مسلک را « وهابی » گویند .

وهابی ها خود را مسلمانان حقیقی و دیگر مسلمانان را منحرف و مشرک می ‌دانند ، و به آنان به دیده‌ ی حقارت می ‌نگرند . فرقه وهابیت از شیوه‌ ی زور و سنگدلی و قساوت در تحمیل افکار غیر منطقی خود بر مسلمانان ، استفاده می‌ کند . این مسلک به خاطر نسبتش به « محمد بن عبدالوهاب تمیمی » که اولین ‌بار افکار و اندیشه ‌های این فرقه را ساخته و ترویج نموده « وهابیت » نامبرده می ‌شود . محمد بن عبدالوهاب بعضی از عقاید خود را از ابن تیمیه گرفته است ، از آنجا که وی تحت تأثیر این عقاید بوده وزارت مستعمرات انگلیس سینه ‌ی او را برای پاشیدن بذر مکتب جدید مساعد و زمینه را آماده یافته و به همین جهت روی این مرد سرمایه‌ گذاری کرده است . خلاصه‌ ی عقاید محمد بن عبدالوهاب عبارتست از :

1ـ تشبیه خداوند متعال به مخلوقاتش

2ـ توحید عبادی و ربوبی

3ـ احترام نکردن پیامبر اکرم (ص)

4ـ تکفیر مسلمانان

دعوت اسلامی ، فراخوان مردم به یکرنگی و همبستگی و احتزار از جدایی و پراکندگی بود . قرآن با بیان رهنمود های روشن و تشریح مبانی عقیده و ایمان ، همه ‌ی انسان‌ ها را به گرد آمدن بر محور توحید سفارش کرد و تفرق و چند دستگی را عامل دوری از راه مستقیم دین دانست و فرمود : « از راه ‌های گوناگون پیروی نکنید که شما را از طریق حقّ باز می‌ دارد . » ( انعام /153 )

رسول خدا (ص) نیز که جز به عزّت و شوکت مسلمانان و زیستن آنان بر اساس ارزش های والای دین خدا نمی ‌اندیشید ، و در راه هدایت انسان ها از هیچ کوششی فروگذار نمی‌ کرد و از همه مهمتر آنکه خطرات آینده را با دیده الهی خویش می نگریست ؛ پیوسته از لزوم پای‌ بندی به اصول و پایه‌ های دین سخن گفته و امت را از فرو افتادن به دام دین ‌سازان و بدعت ‌گذاران بیم می ‌داد ؛ همچنانکه راه گریز از زیان ‌های ناشی از تفرق را بیان می ‌نمود .

اما دیری نگذشت که امت اسلامی گرفتار انشعاب شد و مسلمانان به شاخه‌ های گوناگون تقسیم شدند . هر کس به فرقه ‌ای روی آورد و هر فرقه در ابعاد گوناگون اعتقادی ، فقهی ، تفسیری ، حدیثی و ... روشی را برگزید . و اینگونه بود که برخلاف توصیه ‌های قرآن و رهنمود های پیامبر گرامی ، موج تفرقه ‌گرایی سراسر جامعه‌ی اسلامی را در هاله ‌ای از ابهام فرو رفت ، بسیار کسان را به تردید و نابودی گرفتار نمود و جمع کثیری از مسلمانان را به درگیری‌ های خشونت‌ بار فرقه ‌ای کشاند . در این میان سود جویان مردم نا آگاه را فرفتند و حقایق را وارونه جلوه دادند و از همه خطرناک ‌تر آنکه دشمنان اسلام این پراکندگی و دسته ‌بندی را حربه‌ای برای رویارویی با آخرین کیش آسمانی یافتند .

از طرفی دیگر برخی به بهانه ‌ی بازگشت به اسلام سلف ، به بیان نظریات و عقاید سخیفی درباره ‌ی مسائل گوناگون اسلامی ، به ویژه در باب توحید و شرک پرداختند که بر اساس این نظریات بسیاری از افکار و اعمال مسلمانان زیر سؤال می‌رفت و شمار زیادی از یکتا پرستان از جرگه‌ ی اسلام بیرون رانده می‌ شدند . از جمله چنین گروه ‌هایی باید « وهابیان » را نام برد .

چگونگی پیدایش وهابیت :

مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند « عبدالوهاب » نجدی است که این نسبت از نام پدر او « عبدالوهاب » گرفته شده است و به گفته برخی از دانشمندان ، علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت نداده ‌اند یعنی « محمدیه » نگفته ‌اند این است که مبادا پیروان این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر (ص) پیدا کنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند .

شیخ محمد در سال 1115 هجری قمری در شهر « عیینه » از شهر های « نجد » تولد یافت .

وی فقه را بر اساس مذهب احمد حنبل فرا گرفت . از همان کودکی سخنانی به زبان می ‌آورد که مسلمانان چیزی از آن نمی‌ فهمیدند . برای تحصیل بیشتر ، به مکه سپس به مدینه سفر کرد ، و در نزد شیخ عبدالله بن ابراهیم بن سیف مشغول تحصیل شد . در همان ‌جا زبان به انتقاد گشود که : چرا مسلمین ، به قبر پیامبر پناه می ‌آوردند و از وی شفاعت می ‌خواهند ؟

سپس به نجد بازگشت و از آن پس به بصره رفت تا از آنجا به شام برود . وقتی وارد بصره شد ، مسلمانان ، متوجه طرز فکر او شدند و او را از بصره بیرون کردند و او هم از آن حوالی گریخت . مدتی بعد به شهر « حریمله » از قلمرو نجد آمد ، که پدرش نیز در آنجا سکونت داشت .

در آنجا عقاید مسلمین را به دیده‌ ی انکار و انتقاد نگریست . پدرش او را از این کار باز می‌ داشت . و از اظهارات او سخت رنج می‌ برد و مردم را از او بر حذر می ‌داشت ، برادرش عبدالله بر ردّ او کتابی نوشت . عده ‌ای از علمای مذاهب چهار گانه اهل سنت نیز در ردّ عقاید محمد بن عبدالوهاب و پیروان او کتاب های متعددی را به رشته‌ ی تحریر در آوردند . از جمله برادرش سلیمان بن عبدالوهاب کتابی در ردّ او نوشته است و از حنابله‌ی شام که در ردّ وهابیت کتاب نوشته‌ اند می‌ توان آل الشطی و شیخ عبدالقدّومی نابلسی را نام برد .

پس از درگذشت پدرش ، در اظهار عقاید خود و انتقاد از معتقدات مسلمین جری‌ تر شد .

گروهی از فرومایگان نیز به دنبال وی افتاده ، سخنش را پذیرا شدند . کار به آنجا رسید که سر و صدای مردم ، از هر سو بلند شد و قصد کردند او را به قتل برسانند . محمد بن عبدالوهاب هم به « عیینه » بازگشت . رئیس شهر در آن اوقات ، عثمان بن احمد بن معمّر بود . محمد بن عبدالوهاب ، او را به پادشاهی بر نجد انداخت . عثمان بن احمد هم منویات او را مورد توجه قرار داد . به دنبال آن ، قبر زید بن خطاب را منهدم کرد ، و از این راه کارش بالا گرفت .

چون این خبر به حاکم احساء و قطیف یعنی سلیمان بن محمد بن عزیز رسید ، نامه ‌ای به عثمان نامبرده‌ نوشت که محمد بن عبدالوهاب را به قتل برساند . وقتی نامه به عثمان رسید ، محمد بن عبدالوهاب را احضار کرد ، و موضوع را به اطلاع او رسانید و دستور داد که از شهر بیرون رود . محمد بن عبدالوهاب هم ، روی به « درعیّه » نهاده یعنی همان محلّی که « مسیلمه کذّاب » از آنجا برخاست و دعوی پیغمبری کرد و آن همه سر و صدا و مفاسد براه انداخت .

حکمران « درعیه » در آن زمان محمد بن سعود از قبیله‌ی « عنیزه » بود . وی جدّ خاندان سعودی ، فرمانروایان کنونی کشور حجاز است .

محمد بن عبدالوهاب ، در صدد برآمد که از قدرت حاکم مزبور بهره ‌برداری کند ، به همین جهت او را به اندیشه‌ ی تسلط بر سرزمین نجد انداخت . محمد بن سعود نیز با وی بیعت کرد ، بر این اساس که به نام جهاد در راه خدا ، مسلمانان را از دم شمشیر بگذراند .

ابن سعود ، برای یاری محمد بن عبدالوهاب و انتشار طریقه ‌ی او ، به بسیج سپاه و تأمین سرباز و نفرات پرداخت ، تا این که کارش بالا گرفت .

آنگاه ابن سعود ، نامه ‌ای به رؤسای شهر های نجد و قضات آنجا نوشت که اطاعت او را گردن نهند و تسلیم وی شوند . گروهی فرمان او را پذیرفتند و عده ‌ای به سکوت برگزار نمودند .

ابن سعود هم با سپاهی از مردم درعیه ، آهنگ نجند نمودند و با مردم آنجا جنگ کرد .

در این جنگ بسیاری از مسلمانان مخالف خود را به قتل رسانید ، تا اینکه بعضی با میل و بعضی بی‌ میل ، به اطاعت او درآمدند و حکمرانی نجد ، به زور شمشیر به وی تعلق گرفت .

محمدبن عبدالوهاب در سال 1206 هجری درگذشت ، ولی دین جدید او باقی ماند و حکومت سعودی به حمایت از ان برخاست . وهابی‌ ها از آن تاریخ ، دست به کشتار مسلمین زدند . چه نفوسی را که کشتند و چه خانه‌ها و قبوری را که منهدم کردند و چه اماکنی را که طعمه‌ی حریق ساختند و چه فساد ی که میان مردم و شهر ها ، به راه نینداختند ، و چه مصائب و دهشت‌ ها که از ناحیه‌ ی آن ها به مسلمانان نرسید .

وهابی ها ، در این مدت نه تنها افراد خارج از دین خود را به قتل رساندند ، بلکه تمام مقتولین به دست آن ها ، مسلمانان موحدی بودند که گواهی به یگانگی خداوند می ‌دادند ، و محمد (ص) را پیامبر او می ‌دانستند . تنها گناه آنها این بود که مذهب تازه‌ ی اختراعی محمد بن عبدالوهاب را نمی ‌پذیرفتند و به آن عقیده نداشتند .

مبانی فکری وهابیت :

آئین وهابیت در اصل بر اساس افکار ابن تیمیّه بوجود آمده است ؛ او اول کسی است که در سرزمین مقدس اسلام بذر آن را پراکند . در نیمه‌ ی دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری مردمی در شام بنام ابوالعباس تقی‌الدین احمد بن عبدالحلیم حرّانی دمشقی ، معروف به ابن تیمیّه ، به نام مبارزه با خرافات و بدعت ها قیام کرد و کلیه ‌ی مذاهب اسلامی را به لحاظ بدعت هایی که از نظر وی نهاده بودند به باد انتقاد گرفت و در شام و مصر و برخی از بلاد دیگر غوغایی بپا کرد و با پشتکار خستگی ‌ناپذیری با بیان و قلم به نشر افکار خود پرداخت و از میان شاگردانش کسانی شهرت یافتند و در همان زمان کار او را دنبال کردند .

با این حال عقاید ابن تیمیّه تا پانصد سال متروک و مدفون بود و کسی از آن ها نامی نبرده است و به عبارتی دیگر بذر آن در زیر خاک باقی ماند تا اینکه در حدود پانصد سال بعد محمد بن عبدالوهاب این دفنیه‌ ها را نبش کرد و از زیر خاک بیرون آورده و این جراثیم مرده را آب داده و دوباره زنده گرداند .

محمد بن عبدالوهاب ، رئیس مذهب وهابی ، عقیده داشت که تنها خود او خداپرست است و سایر مسلمانان کافر و مشرک می ‌باشند . او معتقد بود که خداوند واقعاً بر عرش جلوس کرده است و دارای دست و پا و ران و پهلو و چشم و صورت و ابرو و زبان و جان است و با حرف و صورت ، سخن می گوید و به طور خلاصه عقیده دارد که خدا جسم است ، چیزی که عموم مسلمانان آن را کفر می ‌دانند .

محمد بن عبدالوهاب درباره‌ ی قبر اعتقادات و احکامی دارد که مختص به خود اوست و بدون دلیل شرعی بر اساس آن فتوی می‌ داد . اعتقاد مذهبی او پیرامون قبور این است که ساختن قبر و ساختمان اطراف آن و دعا و نماز در جنب قبور حرام است ، بلکه واجب است آن ها را نابود کرده و آثار آن را از میان ببرند ، حتی نسبت به قبر مقدّس رسول اکرم (ص) ، او و پیروانش عقیده دارند که مشاهده مشرفه و قبوری که در آنجاست ، به منزله‌ ی بت هستند .

یکی دیگر از مواردی که به وسیله وهابی‌ ها مورد انکار قرار می‌ گیرد توسل به عزیزان درگاه الهی است . محمد بن عبدالوهاب در « کشف الشبهات » می ‌گوید :

« توسل به مردگان توسل به معدوم است و مرده قدرت بر جواب ندارند .» استدلال وی در این مورد تمثل به آیه‌ی « و الذین تدعون من دونه ما یملکون من قمطیر » ( اشخاص و اشیایی که غیر از خدا به خدایی گرفته می ‌شوند مالک هیچ چیز نیستند .) بود .

و مورد دیگر اینکه وهابیان طلب شفاعت از اولیاء و انبیاء را شرک می ‌دانند و با این آیه استدلال می ‌کنند : « فلا تدعوا مع الله احداً » ( کسی را در اولوهیت با خدا شریک نگیرید ) و نیز آیه‌ ی شریفه ‌ی :

« من ذالذّی یشفع عنده الّا باذنه »

یکی دیگر از اعتقادات وهابیان این است که پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نه در حال حیات و نه بعد از وفات علم غیب ندارند و برای اثابت این ادعا به آیاتی از قبیل : « و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو » استدلال می ‌کنند .

روش استدلال محمد بن عبدالوهاب :

از مشخصات بارز وهابیگری دادن نسبت دادن کفر و شرک به همه ‌ی مسلمانان و زدن مارک بی‌دینی به طرف مقابل می ‌باشد . از واژه‌ های متداول و معمول در رساله‌ های این فرقه کلمات « و جملات » « ایها الکافر » و و « ایها المشرک » و ... نسبت به طرف مورد بحث می‌ باشد .

محمد بن عبدالوهاب در رساله ‌ی « کشف الشبهات » که در آن آئین مناظره و بحث را به طرفداران خود می ‌آموزد ، می ‌گوید : « ان قال : لک کذا و کذا ، فقل له ایّها المشرک ... »

( طرف مقابلت اگر گفت چنین یا چنان « خلاصه هرچه گفت » توبه او بگو ای مشرک .)

دقت در روش مناظره ای که رئیس وهابیان به حامیان خود می ‌آموزد با توجه به روش های بحث منافقین خلق و توده ‌ای ‌های زمان حاضر ، بیانگر رابطه ‌ی مستقیم « چشم‌ بندی » استعمارگران از دویست سال قبل تا امروز می ‌باشد ، و نشان می ‌دهد که بر روش « دگماتیسم » جهان ‌خواران در قدیم و جدید نظم فکری خاصی حاکم است .

سیاست ‌ها و عوامل اصلی رشد و تقویت فرقه‌ ی وهابیت :

مستر همفر یکی از جاسوس ‌های عالی ‌رتبه و طراز اول سفارت انگلیس بوده که در سال 1710 میلادی به نمایندگی از طرف وزیر مستعمرات مسؤولیت « کمپانی هند شرقی » را به عهده گرفته است . وی پس از یادگیری زبان های معمول در کشور های اسلامی مدت زیادی از عمر خود را در عثمانی ( ترکیه ) ، مصر ، عراق ، حجاز و ایران گذرانده و در احوالات مختلف مسلمانان و آداب و رسوم و طرز فکر ، نقاط ضعف و قوت و مسائل اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی کشور های اسلامی ، اطلاعات کاملی کسب نموده است . وی طبق برنامه ‌ی استعمار انگلیس همواره به دنبال شخص جسوری می ‌گشت تا در قالب اسلام بتواند اعتقادات مسلمانان را به سخره گرفته و بدعت ها و آراء جدید خود را در بین مردم ترویج نماید . تا اینکه با محمد بن عبدالوهاب که گمشده ‌ی وی بود برخورد نمود .

همفر به خاطر غرور و هتّاکی فراوانی که در محمد بن عبدالوهاب وجود داشت ، او را برای انجام این مأموریت پسندید و با پول و وعده‌ های گزاف او را حاضر به خود فروشی و خیانت به مسلمانان نمود .

بعضی از اهداف وزارت مستعمرات انگلیس که توسط همفر از محمد بن عبدالوهاب خواستار اجرای آن شدند عبارتست از :

1ـ تکفیر تمامی مسلمانان و کشتار آنان و سلب اموال و هتک آبروی آنان و خرید و فروش آنان در بازار به عنوان برده !

2ـ خراب نمودن خانه‌ ی خدا به این عنوان که کعبه بت است و منع نمودن مردم از حج ، لکن محمد بن عبدالوهاب بعید می ‌دانست که قدرت بر این کار پیدا کند هر چند بر کعبه مستولی شده و به آن دست یابد .

3ـ تخریب گنبد ها ، ضریح ‌ها و مکان ‌هایی که در نزد مسلمانان محترم است ، در مکه و مدینه و بلاد دیگر در صورت امکان ، به این عنوان که آن ها بت‌ پرستی و شرک است .

4ـ انتشار قرآن به صورتی دیگر که در برخی از احادیث به عنوان زیاده و نقصان وجود دارد . البته محمد بن عبدالوهاب بر انجام این کار نیز جرأت پیدا ننمود .

بنابراین محمد بن عبدالوهاب توسط برنامه ‌ی استعماری و مأموران وزارت استعمار ساخته و پرداخته شد و ادعای خود را برملا و عقیده‌ی خود را آشکار نمود .

نتیجه:

تقریباً از دو قرن پیش استعمارگران مسیحی اروپا با طراح انواع توطئه ‌ها در زمینه‌ های مختلف سیاسی ، نظامی ، فرهنگی ، مذهبی و غیره در صدد نفوذ به ممالک اسلامی و دست‌یابی به مراکز حساس و استراتژیک جهان اسلام بودند . وقتی با متوسل شدن به وسایل مختلف از در هم شکستن اتحاد مذاهب اسلامی نا امید شدند ، دریافتند که تنها راه رخنه در این صف مستحکم و بنیان مرصوص ، ساختن فرقه ‌ای با اصلی یهودی و ظاهری اسلامی می ‌باشد و چنین ترکیبی را در آل سعود و آل عبدالوهاب کشف کردند .

و بدین ‌سان موفق به ساختن فرقه ‌ای به نام وهابیت شدند .

بنابراین وهابیت یک جریان فکری و مذهبی در چارچوب مبانی اسلامی نبوده و نیست و استعمارگران همواره از آن به عنوان حربه ‌ای سیاسی برای دست‌ یافتن به مهم‌ ترین و حساس ‌تـرین مراکز مسلمانان استفاده می‌ کردند . ستون فقرات عقاید وهابی ‌ها را ، حرام دانستن شفاعت ، زیارت ، دعا ، گریستن بر اموات حتی پیغمبر و ائمه ، تخریب قبور از هر کس باشد ، حتی پیغمبر ( که از بیم واکنش جهان اسلام این یکی را نتوانستند عملی سازند ) و مشرک دانستن همه ‌ی مسلمین ، غیر از وهابی ‌های صحرای نجد ، تشکیل می ‌دهد . و به طور خلاصه باید گفت وهابی‌ ها فرقه ‌ای خرابکار هستند و شعار آنان ، تخریب و نابودی و قساوت و وحشیگری است . و هر چه در اختیار دارند ، برای پیکار با مسلمانانی که شهادت به یگانگی و رسالت محمد (ص) می‌ دهند و نماز می ‌گزارند و به حج خانه‌ ی خدا می ‌روند ، به کار می ‌برند .

در تاریخ زندگانی تاریک وهابی ‌ها ، فجایع و حوادث دردناکی می ‌بینیم که با گذشت زمانه فراموش نخواهد شد .


گرفته شده از(http://www.vefagh.co.ir/pages.php?name=art&num=193

چکیده :

وهابیت مسلکی است که در سال 1143 هجری قمری در شبه جزیره‌ی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد . پیروان این مسلک را « وهابی » گویند .

وهابی ها خود را مسلمانان حقیقی و دیگر مسلمانان را منحرف و مشرک می ‌دانند ، و به آنان به دیده‌ ی حقارت می ‌نگرند . فرقه وهابیت از شیوه‌ ی زور و سنگدلی و قساوت در تحمیل افکار غیر منطقی خود بر مسلمانان ، استفاده می‌ کند . این مسلک به خاطر نسبتش به « محمد بن عبدالوهاب تمیمی » که اولین ‌بار افکار و اندیشه ‌های این فرقه را ساخته و ترویج نموده « وهابیت » نامبرده می ‌شود . محمد بن عبدالوهاب بعضی از عقاید خود را از ابن تیمیه گرفته است ، از آنجا که وی تحت تأثیر این عقاید بوده وزارت مستعمرات انگلیس سینه ‌ی او را برای پاشیدن بذر مکتب جدید مساعد و زمینه را آماده یافته و به همین جهت روی این مرد سرمایه‌ گذاری کرده است . خلاصه‌ ی عقاید محمد بن عبدالوهاب عبارتست از :

1ـ تشبیه خداوند متعال به مخلوقاتش

2ـ توحید عبادی و ربوبی

3ـ احترام نکردن پیامبر اکرم (ص)

4ـ تکفیر مسلمانان

دعوت اسلامی ، فراخوان مردم به یکرنگی و همبستگی و احتزار از جدایی و پراکندگی بود . قرآن با بیان رهنمود های روشن و تشریح مبانی عقیده و ایمان ، همه ‌ی انسان‌ ها را به گرد آمدن بر محور توحید سفارش کرد و تفرق و چند دستگی را عامل دوری از راه مستقیم دین دانست و فرمود : « از راه ‌های گوناگون پیروی نکنید که شما را از طریق حقّ باز می‌ دارد . » ( انعام /153 )

رسول خدا (ص) نیز که جز به عزّت و شوکت مسلمانان و زیستن آنان بر اساس ارزش های والای دین خدا نمی ‌اندیشید ، و در راه هدایت انسان ها از هیچ کوششی فروگذار نمی‌ کرد و از همه مهمتر آنکه خطرات آینده را با دیده الهی خویش می نگریست ؛ پیوسته از لزوم پای‌ بندی به اصول و پایه‌ های دین سخن گفته و امت را از فرو افتادن به دام دین ‌سازان و بدعت ‌گذاران بیم می ‌داد ؛ همچنانکه راه گریز از زیان ‌های ناشی از تفرق را بیان می ‌نمود .

اما دیری نگذشت که امت اسلامی گرفتار انشعاب شد و مسلمانان به شاخه‌ های گوناگون تقسیم شدند . هر کس به فرقه ‌ای روی آورد و هر فرقه در ابعاد گوناگون اعتقادی ، فقهی ، تفسیری ، حدیثی و ... روشی را برگزید . و اینگونه بود که برخلاف توصیه ‌های قرآن و رهنمود های پیامبر گرامی ، موج تفرقه ‌گرایی سراسر جامعه‌ی اسلامی را در هاله ‌ای از ابهام فرو رفت ، بسیار کسان را به تردید و نابودی گرفتار نمود و جمع کثیری از مسلمانان را به درگیری‌ های خشونت‌ بار فرقه ‌ای کشاند . در این میان سود جویان مردم نا آگاه را فرفتند و حقایق را وارونه جلوه دادند و از همه خطرناک ‌تر آنکه دشمنان اسلام این پراکندگی و دسته ‌بندی را حربه‌ای برای رویارویی با آخرین کیش آسمانی یافتند .

از طرفی دیگر برخی به بهانه ‌ی بازگشت به اسلام سلف ، به بیان نظریات و عقاید سخیفی درباره ‌ی مسائل گوناگون اسلامی ، به ویژه در باب توحید و شرک پرداختند که بر اساس این نظریات بسیاری از افکار و اعمال مسلمانان زیر سؤال می‌رفت و شمار زیادی از یکتا پرستان از جرگه‌ ی اسلام بیرون رانده می‌ شدند . از جمله چنین گروه ‌هایی باید « وهابیان » را نام برد .

چگونگی پیدایش وهابیت :

مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند « عبدالوهاب » نجدی است که این نسبت از نام پدر او « عبدالوهاب » گرفته شده است و به گفته برخی از دانشمندان ، علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت نداده ‌اند یعنی « محمدیه » نگفته ‌اند این است که مبادا پیروان این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر (ص) پیدا کنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند .

شیخ محمد در سال 1115 هجری قمری در شهر « عیینه » از شهر های « نجد » تولد یافت .

وی فقه را بر اساس مذهب احمد حنبل فرا گرفت . از همان کودکی سخنانی به زبان می ‌آورد که مسلمانان چیزی از آن نمی‌ فهمیدند . برای تحصیل بیشتر ، به مکه سپس به مدینه سفر کرد ، و در نزد شیخ عبدالله بن ابراهیم بن سیف مشغول تحصیل شد . در همان ‌جا زبان به انتقاد گشود که : چرا مسلمین ، به قبر پیامبر پناه می ‌آوردند و از وی شفاعت می ‌خواهند ؟

سپس به نجد بازگشت و از آن پس به بصره رفت تا از آنجا به شام برود . وقتی وارد بصره شد ، مسلمانان ، متوجه طرز فکر او شدند و او را از بصره بیرون کردند و او هم از آن حوالی گریخت . مدتی بعد به شهر « حریمله » از قلمرو نجد آمد ، که پدرش نیز در آنجا سکونت داشت .

در آنجا عقاید مسلمین را به دیده‌ ی انکار و انتقاد نگریست . پدرش او را از این کار باز می‌ داشت . و از اظهارات او سخت رنج می‌ برد و مردم را از او بر حذر می ‌داشت ، برادرش عبدالله بر ردّ او کتابی نوشت . عده ‌ای از علمای مذاهب چهار گانه اهل سنت نیز در ردّ عقاید محمد بن عبدالوهاب و پیروان او کتاب های متعددی را به رشته‌ ی تحریر در آوردند . از جمله برادرش سلیمان بن عبدالوهاب کتابی در ردّ او نوشته است و از حنابله‌ی شام که در ردّ وهابیت کتاب نوشته‌ اند می‌ توان آل الشطی و شیخ عبدالقدّومی نابلسی را نام برد .

پس از درگذشت پدرش ، در اظهار عقاید خود و انتقاد از معتقدات مسلمین جری‌ تر شد .

گروهی از فرومایگان نیز به دنبال وی افتاده ، سخنش را پذیرا شدند . کار به آنجا رسید که سر و صدای مردم ، از هر سو بلند شد و قصد کردند او را به قتل برسانند . محمد بن عبدالوهاب هم به « عیینه » بازگشت . رئیس شهر در آن اوقات ، عثمان بن احمد بن معمّر بود . محمد بن عبدالوهاب ، او را به پادشاهی بر نجد انداخت . عثمان بن احمد هم منویات او را مورد توجه قرار داد . به دنبال آن ، قبر زید بن خطاب را منهدم کرد ، و از این راه کارش بالا گرفت .

چون این خبر به حاکم احساء و قطیف یعنی سلیمان بن محمد بن عزیز رسید ، نامه ‌ای به عثمان نامبرده‌ نوشت که محمد بن عبدالوهاب را به قتل برساند . وقتی نامه به عثمان رسید ، محمد بن عبدالوهاب را احضار کرد ، و موضوع را به اطلاع او رسانید و دستور داد که از شهر بیرون رود . محمد بن عبدالوهاب هم ، روی به « درعیّه » نهاده یعنی همان محلّی که « مسیلمه کذّاب » از آنجا برخاست و دعوی پیغمبری کرد و آن همه سر و صدا و مفاسد براه انداخت .

حکمران « درعیه » در آن زمان محمد بن سعود از قبیله‌ی « عنیزه » بود . وی جدّ خاندان سعودی ، فرمانروایان کنونی کشور حجاز است .

محمد بن عبدالوهاب ، در صدد برآمد که از قدرت حاکم مزبور بهره ‌برداری کند ، به همین جهت او را به اندیشه‌ ی تسلط بر سرزمین نجد انداخت . محمد بن سعود نیز با وی بیعت کرد ، بر این اساس که به نام جهاد در راه خدا ، مسلمانان را از دم شمشیر بگذراند .

ابن سعود ، برای یاری محمد بن عبدالوهاب و انتشار طریقه ‌ی او ، به بسیج سپاه و تأمین سرباز و نفرات پرداخت ، تا این که کارش بالا گرفت .

آنگاه ابن سعود ، نامه ‌ای به رؤسای شهر های نجد و قضات آنجا نوشت که اطاعت او را گردن نهند و تسلیم وی شوند . گروهی فرمان او را پذیرفتند و عده ‌ای به سکوت برگزار نمودند .

ابن سعود هم با سپاهی از مردم درعیه ، آهنگ نجند نمودند و با مردم آنجا جنگ کرد .

در این جنگ بسیاری از مسلمانان مخالف خود را به قتل رسانید ، تا اینکه بعضی با میل و بعضی بی‌ میل ، به اطاعت او درآمدند و حکمرانی نجد ، به زور شمشیر به وی تعلق گرفت .

محمدبن عبدالوهاب در سال 1206 هجری درگذشت ، ولی دین جدید او باقی ماند و حکومت سعودی به حمایت از ان برخاست . وهابی‌ ها از آن تاریخ ، دست به کشتار مسلمین زدند . چه نفوسی را که کشتند و چه خانه‌ها و قبوری را که منهدم کردند و چه اماکنی را که طعمه‌ی حریق ساختند و چه فساد ی که میان مردم و شهر ها ، به راه نینداختند ، و چه مصائب و دهشت‌ ها که از ناحیه‌ ی آن ها به مسلمانان نرسید .

وهابی ها ، در این مدت نه تنها افراد خارج از دین خود را به قتل رساندند ، بلکه تمام مقتولین به دست آن ها ، مسلمانان موحدی بودند که گواهی به یگانگی خداوند می ‌دادند ، و محمد (ص) را پیامبر او می ‌دانستند . تنها گناه آنها این بود که مذهب تازه‌ ی اختراعی محمد بن عبدالوهاب را نمی ‌پذیرفتند و به آن عقیده نداشتند .

مبانی فکری وهابیت :

آئین وهابیت در اصل بر اساس افکار ابن تیمیّه بوجود آمده است ؛ او اول کسی است که در سرزمین مقدس اسلام بذر آن را پراکند . در نیمه‌ ی دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری مردمی در شام بنام ابوالعباس تقی‌الدین احمد بن عبدالحلیم حرّانی دمشقی ، معروف به ابن تیمیّه ، به نام مبارزه با خرافات و بدعت ها قیام کرد و کلیه ‌ی مذاهب اسلامی را به لحاظ بدعت هایی که از نظر وی نهاده بودند به باد انتقاد گرفت و در شام و مصر و برخی از بلاد دیگر غوغایی بپا کرد و با پشتکار خستگی ‌ناپذیری با بیان و قلم به نشر افکار خود پرداخت و از میان شاگردانش کسانی شهرت یافتند و در همان زمان کار او را دنبال کردند .

با این حال عقاید ابن تیمیّه تا پانصد سال متروک و مدفون بود و کسی از آن ها نامی نبرده است و به عبارتی دیگر بذر آن در زیر خاک باقی ماند تا اینکه در حدود پانصد سال بعد محمد بن عبدالوهاب این دفنیه‌ ها را نبش کرد و از زیر خاک بیرون آورده و این جراثیم مرده را آب داده و دوباره زنده گرداند .

محمد بن عبدالوهاب ، رئیس مذهب وهابی ، عقیده داشت که تنها خود او خداپرست است و سایر مسلمانان کافر و مشرک می ‌باشند . او معتقد بود که خداوند واقعاً بر عرش جلوس کرده است و دارای دست و پا و ران و پهلو و چشم و صورت و ابرو و زبان و جان است و با حرف و صورت ، سخن می گوید و به طور خلاصه عقیده دارد که خدا جسم است ، چیزی که عموم مسلمانان آن را کفر می ‌دانند .

محمد بن عبدالوهاب درباره‌ ی قبر اعتقادات و احکامی دارد که مختص به خود اوست و بدون دلیل شرعی بر اساس آن فتوی می‌ داد . اعتقاد مذهبی او پیرامون قبور این است که ساختن قبر و ساختمان اطراف آن و دعا و نماز در جنب قبور حرام است ، بلکه واجب است آن ها را نابود کرده و آثار آن را از میان ببرند ، حتی نسبت به قبر مقدّس رسول اکرم (ص) ، او و پیروانش عقیده دارند که مشاهده مشرفه و قبوری که در آنجاست ، به منزله‌ ی بت هستند .

یکی دیگر از مواردی که به وسیله وهابی‌ ها مورد انکار قرار می‌ گیرد توسل به عزیزان درگاه الهی است . محمد بن عبدالوهاب در « کشف الشبهات » می ‌گوید :

« توسل به مردگان توسل به معدوم است و مرده قدرت بر جواب ندارند .» استدلال وی در این مورد تمثل به آیه‌ی « و الذین تدعون من دونه ما یملکون من قمطیر » ( اشخاص و اشیایی که غیر از خدا به خدایی گرفته می ‌شوند مالک هیچ چیز نیستند .) بود .

و مورد دیگر اینکه وهابیان طلب شفاعت از اولیاء و انبیاء را شرک می ‌دانند و با این آیه استدلال می ‌کنند : « فلا تدعوا مع الله احداً » ( کسی را در اولوهیت با خدا شریک نگیرید ) و نیز آیه‌ ی شریفه ‌ی :

« من ذالذّی یشفع عنده الّا باذنه »

یکی دیگر از اعتقادات وهابیان این است که پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نه در حال حیات و نه بعد از وفات علم غیب ندارند و برای اثابت این ادعا به آیاتی از قبیل : « و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو » استدلال می ‌کنند .

روش استدلال محمد بن عبدالوهاب :

از مشخصات بارز وهابیگری دادن نسبت دادن کفر و شرک به همه ‌ی مسلمانان و زدن مارک بی‌دینی به طرف مقابل می ‌باشد . از واژه‌ های متداول و معمول در رساله‌ های این فرقه کلمات « و جملات » « ایها الکافر » و و « ایها المشرک » و ... نسبت به طرف مورد بحث می‌ باشد .

محمد بن عبدالوهاب در رساله ‌ی « کشف الشبهات » که در آن آئین مناظره و بحث را به طرفداران خود می ‌آموزد ، می ‌گوید : « ان قال : لک کذا و کذا ، فقل له ایّها المشرک ... »

( طرف مقابلت اگر گفت چنین یا چنان « خلاصه هرچه گفت » توبه او بگو ای مشرک .)

دقت در روش مناظره ای که رئیس وهابیان به حامیان خود می ‌آموزد با توجه به روش های بحث منافقین خلق و توده ‌ای ‌های زمان حاضر ، بیانگر رابطه ‌ی مستقیم « چشم‌ بندی » استعمارگران از دویست سال قبل تا امروز می ‌باشد ، و نشان می ‌دهد که بر روش « دگماتیسم » جهان ‌خواران در قدیم و جدید نظم فکری خاصی حاکم است .

سیاست ‌ها و عوامل اصلی رشد و تقویت فرقه‌ ی وهابیت :

مستر همفر یکی از جاسوس ‌های عالی ‌رتبه و طراز اول سفارت انگلیس بوده که در سال 1710 میلادی به نمایندگی از طرف وزیر مستعمرات مسؤولیت « کمپانی هند شرقی » را به عهده گرفته است . وی پس از یادگیری زبان های معمول در کشور های اسلامی مدت زیادی از عمر خود را در عثمانی ( ترکیه ) ، مصر ، عراق ، حجاز و ایران گذرانده و در احوالات مختلف مسلمانان و آداب و رسوم و طرز فکر ، نقاط ضعف و قوت و مسائل اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی کشور های اسلامی ، اطلاعات کاملی کسب نموده است . وی طبق برنامه ‌ی استعمار انگلیس همواره به دنبال شخص جسوری می ‌گشت تا در قالب اسلام بتواند اعتقادات مسلمانان را به سخره گرفته و بدعت ها و آراء جدید خود را در بین مردم ترویج نماید . تا اینکه با محمد بن عبدالوهاب که گمشده ‌ی وی بود برخورد نمود .

همفر به خاطر غرور و هتّاکی فراوانی که در محمد بن عبدالوهاب وجود داشت ، او را برای انجام این مأموریت پسندید و با پول و وعده‌ های گزاف او را حاضر به خود فروشی و خیانت به مسلمانان نمود .

بعضی از اهداف وزارت مستعمرات انگلیس که توسط همفر از محمد بن عبدالوهاب خواستار اجرای آن شدند عبارتست از :

1ـ تکفیر تمامی مسلمانان و کشتار آنان و سلب اموال و هتک آبروی آنان و خرید و فروش آنان در بازار به عنوان برده !

2ـ خراب نمودن خانه‌ ی خدا به این عنوان که کعبه بت است و منع نمودن مردم از حج ، لکن محمد بن عبدالوهاب بعید می ‌دانست که قدرت بر این کار پیدا کند هر چند بر کعبه مستولی شده و به آن دست یابد .

3ـ تخریب گنبد ها ، ضریح ‌ها و مکان ‌هایی که در نزد مسلمانان محترم است ، در مکه و مدینه و بلاد دیگر در صورت امکان ، به این عنوان که آن ها بت‌ پرستی و شرک است .

4ـ انتشار قرآن به صورتی دیگر که در برخی از احادیث به عنوان زیاده و نقصان وجود دارد . البته محمد بن عبدالوهاب بر انجام این کار نیز جرأت پیدا ننمود .

بنابراین محمد بن عبدالوهاب توسط برنامه ‌ی استعماری و مأموران وزارت استعمار ساخته و پرداخته شد و ادعای خود را برملا و عقیده‌ی خود را آشکار نمود .

نتیجه:

تقریباً از دو قرن پیش استعمارگران مسیحی اروپا با طراح انواع توطئه ‌ها در زمینه‌ های مختلف سیاسی ، نظامی ، فرهنگی ، مذهبی و غیره در صدد نفوذ به ممالک اسلامی و دست‌یابی به مراکز حساس و استراتژیک جهان اسلام بودند . وقتی با متوسل شدن به وسایل مختلف از در هم شکستن اتحاد مذاهب اسلامی نا امید شدند ، دریافتند که تنها راه رخنه در این صف مستحکم و بنیان مرصوص ، ساختن فرقه ‌ای با اصلی یهودی و ظاهری اسلامی می ‌باشد و چنین ترکیبی را در آل سعود و آل عبدالوهاب کشف کردند .

و بدین ‌سان موفق به ساختن فرقه ‌ای به نام وهابیت شدند .

بنابراین وهابیت یک جریان فکری و مذهبی در چارچوب مبانی اسلامی نبوده و نیست و استعمارگران همواره از آن به عنوان حربه ‌ای سیاسی برای دست‌ یافتن به مهم‌ ترین و حساس ‌تـرین مراکز مسلمانان استفاده می‌ کردند . ستون فقرات عقاید وهابی ‌ها را ، حرام دانستن شفاعت ، زیارت ، دعا ، گریستن بر اموات حتی پیغمبر و ائمه ، تخریب قبور از هر کس باشد ، حتی پیغمبر ( که از بیم واکنش جهان اسلام این یکی را نتوانستند عملی سازند ) و مشرک دانستن همه ‌ی مسلمین ، غیر از وهابی ‌های صحرای نجد ، تشکیل می ‌دهد . و به طور خلاصه باید گفت وهابی‌ ها فرقه ‌ای خرابکار هستند و شعار آنان ، تخریب و نابودی و قساوت و وحشیگری است . و هر چه در اختیار دارند ، برای پیکار با مسلمانانی که شهادت به یگانگی و رسالت محمد (ص) می‌ دهند و نماز می ‌گزارند و به حج خانه‌ ی خدا می ‌روند ، به کار می ‌برند .

در تاریخ زندگانی تاریک وهابی ‌ها ، فجایع و حوادث دردناکی می ‌بینیم که با گذشت زمانه فراموش نخواهد شد .


گرفته شده از(http://www.vefagh.co.ir/pages.php?name=art&num=193

تاریخ وهابیت

بیانیه علماى مکه و نجد

علماى مکه در راس آنها، شیخ عبدالقادر شیبى کلیددار خانه کعبه، به دیدن ابن‏سعود آمدند، ابن سعود سخنانى ایراد کرد و در ضمن آن از دعوت محمد بن عبدالوهاب یاد کرد و اظهار داشت که احکام دینى ما، طبق فقه احمد بن حنبل است، حال اگر این سخنان در نزد شما پذیرفته است، بیایید تا براى عمل کردن به کتاب خدا و سنت‏خلفاى راشدین با یکدیگر بیعت کنیم. همه با او بیعت کردند.

سپس یکى از علماى مکه، از ابن سعود درخواست کرد که مجلسى ترتیب بدهد تا علماى مکه و نجد در اصول و فروع به مباحثه بپردازند، وى این پیشنهاد را پذیرفت و در روز یازدهم جمادى الاولى، پانزده نفر از علماى مکه و هفت نفر از علماى نجد، اجتماع کردند و مدتى باهم بحث کردند و در پایان بیانیه‏اى از طرف علماى مکه صادر شد، مبنى بر این که در پاره‏اى از مسائل اصولى، میان علماى مکه و علماى نجد، موافقت گردید، از جمله این که هرکس میان خود و خدا واسطه قرار دهد، کافر است و تا سه بار توبه داده مى‏شود و اگر توبه نکرد، باید کشته شود. دیگر ساختمان بر روى قبور و چراغ روشن کردن در اطراف قبور و نماز خواندن در کنار آنها حرام است. و نیز اگر کسى خدا را به جاه و مقام کسى بخواند، مرتکب بدعت‏شده و بدعت در اسلام حرام است (1).

ویران ساختن مقابر و مشاهد حجاز به وسیله وهابیان

وقتى که وهابیان وارد طائف شدند، گنبد مدفن ابن عباس را خراب کردند، چنان که این کار را یکبار دیگر نیز انجام داده بودند و هنگامى که وارد مکه شدند، قبه‏هاى قبرهاى عبدالمطلب جد پیامبرصلى الله علیه وآله و ابوطالب عموى پیامبر و خدیجه ام‏المؤمنین (همسر اول پیامبر) و همچنین بناى زادگاه پیامبر و فاطمه زهراعلیها السلام را با خاک یکسان نمودند.

در جده قبه قبر حوا را ویران ساختند و به‏طور کلى تمام مقابر و مزارات را در مکه، جده و طائف و نواحى آنها از بین بردند و زمانى هم که مدینه را محاصره کرده بودند، مسجد و مزار حمزه و مقبره شهداى احد را که بیرون شهر بود، خراب کردند.

مرحوم علامه امین مى‏نویسد:

«و شایع است که آنها گنبد مرقد مطهر نبوى را هم به توپ بستند، اما خود وهابیها منکر چنین چیزى هستند. چون این خبر به گوش ملت ایران رسید، سخت دچار نگرانى شد و علما و بزرگان اجتماع کردند و این پیش‏آمد را امرى بزرگ تلقى نمودند و ما در دمشق از یکى از علماى بزرگ خراسان و از شهر مقدس مشهد تلگرافى دریافت نمودیم که طى آن حقیقت قضیه را از ما سئوال کرده بودند، سپس دولت ایران گروهى را براى تحقیق به حجاز اعزام داشتند، تا از حقیقت ماجرا دولت‏خویش را مطلع سازند (2).

پس از تسلط وهابیها بر مدینه منوره قاضى القضات وهابیها، شیخ عبدالله بن‏بلیهد در ماه رمضان 1344 از مکه به مدینه آمد و اعلامیه‏اى صادر نمود و ضمن آن از اهل مدینه سئوال کرد که درباره خراب کردن قبه‏ها و مزارات چه مى‏گویند؟ بسیارى از مردم از ترس جوابى ندادند و بعضى از آنان خراب کردن را لازم دانستند و متن سئوال و جواب را منتشر ساخت‏» .

مرحوم علامه سید محسن امین در این باره مى‏نویسد:

«مقصود شیخ عبدالله ز این سئوال استفتاء حقیقى نبود، زیرا وهابیها در وجوب خراب کردن تمام قبه‏ها و ضریح‏ها حتى قبه روى قبر پیامبرصلى الله علیه وآله هیچ تردیدى ندارند، این 2قاعده و اساس مذهبشان مى‏باشد و سئوال مزبور تنها براى تسکین خاطر مردم مدینه بود» .

بعد از سئوال مذکور، آنچه در مدینه و اطراف آن گنبد و ضریح و مزار بود، ویران ساختند از جمله گنبدهاى ائمه مدفون در بقیع که عباس عموى پیغمبرصلى الله علیه وآله نیز در آن مدفون بود و دیوارها و صندوق روى قبور، همه را خراب کردند، همچنین گنبدهاى عبدالله پدر پیامبرصلى الله علیه وآله و آمنه مادر آن حضرت و نیز گنبدها و قبور زوجات پیامبرصلى الله علیه وآله و گنبد عثمان بن عفان و اسماعیل بن جعفر الصادق‏علیه السلام و مالک پیشواى مذهب مالکى را ویران ساختند، خلاصه سخن این که در مدینه و اطراف و در ینبع قبرى باقى نگذاشتند» (3).

باز مى‏نویسد:

«وهابیها از ترس نتیجه کارشان از خراب کردن گنبد و بارگاه رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله خوددارى کردند و گرنه آنان هیچ قبر و ضریحى را استثناء نکرده‏اند، بلکه قبر پیامبر از جهت آن که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از نظر آنها اولى به خرابى است، اما آنچه که پادشاه سعودى اظهار داشته که «ما قبر پیامبر را محترم مى‏دانیم‏» بدون شک چنین کلامى برخلاف عقائد آنهاست و این سخن را جز براى مصلحت و جلوگیرى از تحریک عواطف جهان اسلام، بر ضدشان، نگفته است و اگر از این نظر خاطر جمع مى‏شدند، حتما قبر پیامبرصلى الله علیه وآله را نیز ویران مى‏ساختند، بلکه نخست و پیش از سایر مزارات آنجا را خراب مى‏نمودند.

چون این عمل زشت وهابیان در حجاز و آنچه را که نسبت‏به قبور ائمه بقیع کرده بودند، به گوش مسلمانان در نقاط مختلف جهان رسید، این جنایت را بزرگ شمردند و در محکومیت آن، تلگرافهائى از عراق و ایران و سایر کشورها به ابن سعود مخابره شد و به عنوان اعتراض درسها و نماز جماعتها تعطیل گشت و مجالس سوگوارى تشکیل گردید (4).

مطلبى که بیشتر موجب نگرانى شد، انتشار این موضوع بود که گنبد روى قبر مطهر پیامبرصلى الله علیه وآله را نیز به گلوله بسته‏اند (و حتى قبر مقدس را خراب کرده‏اند) اما بعدا معلوم شد این خبر صحت نداشته خود وهابیها هم آن را انکار کردند» .

جابرى انصارى در کتاب «تاریخ اصفهان‏» در ضمن وقایع سال 1343 هجرى به داستان حمله وهابى به حجاز و ویران ساختن قبور اشاره مى‏کند و مى‏نویسد:

«ضریح پولادى که حاج امین السلطنه در سال 1312 ه دستور داد در اصفهان دو سالى ساختند، برداشتند (از روى قبور ائمه بقیع) و چون وهابیها خواسته بودند وارد مرقد مقدس ختمى مرتبت‏شوند، یکى از آنان، این آیه را خوانده بود: «یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبى ...» لذا از آن جسارت گذشتند (5).

بمباران مدینه و انعکاس آن در ایران و سایر ممالک اسلامى

مؤلف کتاب «تاریخ بیست‏ساله ایران‏» حسین مکى، زیر عنوان فوق مى‏نویسد:

«تقریبا در اوایل شهریور 1304 برابر اوایل صفر 1343 در نتیجه محارباتى که بین طائفه وهابى‏ها (ابن السعود ملک نجد و حجاز) که بعدها به نام کشور عربى سعودى موسوم گردید، و صاحب الاحساء و ملک حسین شریف مکه و مدینه روى داد، برخى از شهرهاى مکه و مدینه بمباران گردید و پس از تصرف مدینه شهر مزبور نیز از طرف قواى ابن السعود بمباران شد، بعضى از مقابر صحابه و مساجد و مقابر ائمه شیعه ویران گردید. خبر این بمباران در عالم اسلام و مخصوصا عالم تشیع صداى عجیبى کرد و عواطف مذهبى مردم را سخت تحریک نمود، از تمام نقاط ایران تلگرافاتى به علماى تهران شد و علماى مرکز نیز جلساتى تشکیل داده و در اطراف این موضوع به مذاکره و بحث پرداختند. سردار سپه نیز در این زمینه بخشنامه زیر را صادر نمود:

«متحد المآل تلگرافى و فورى است. عموم حکام ایالات و ولایات و مامورین دولتى.

به موجب اجبار تلگرافى از طرف طائفه وهابى‏ها اسائه ادب به مدینه منوره شده و مسجد اعظم اسلامى را هدف تیر توپ قرار داده‏اند. دولت از استماع این فاجعه عظیم بى‏نهایت مشوش و مشغول تحقیق و تهیه اقدامات مؤثره مى‏باشد، عجالتا با توافق نظر آقایان حجج اسلام مرکز تصمیم گرفته شده است که براى ابراز احساسات و عمل به سوگوارى و تعزیه‏دارى یک روز تمام مملکت تعطیل عمومى شود، لهذا مقرر مى‏دارم عموم حکام و مامورین دولتى در قلمرو ماموریت‏خود به اطلاع آقایان علماى اعلام هر نقطه، به تمام ادارات دولتى و عموم مردم این تصمیم را ابلاغ و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطیل و عزادارى اعلام نمایند.

ریاست عالیه کل قوا و رئیس الوزراء - رضا» .

مکى مى‏افزاید:

«بر اثر تصمیم فوق روز شنبه شانزدهم صفر تعطیل عمومى شد، از طرف دستجات مختلفه تهران مراسم سوگوارى و عزادارى به عمل آمد و بر طبق دعوتى که به عمل آمده بود، در همان روز علما در مسجد سلطانى اجتماع نمودند و دستجات عزادار با حال سوگوارى از کلیه نقاط تهران به طرف مسجد سلطانى عزیمت کرده در آنجا اظهار تاسف و تاثر به عمل آمد و عصر همین روز یک اجتماع چندین ده هزار نفر در خارج دروازه دولت تشکیل گردید و در آنجا خطبا و ناطقین نطقهاى آتشین و مهیجى کرده، نسبت‏به قضایاى مدینه و اهانتى که از طرف وهابیها به گنبد مطهر حضرت رسول به عمل آمده بود، اظهار انزجار و تنفر شد (6).

وضع قبور ائمه بقیع پیش از خراب کردن وهابیها در سفرنامه‏هاى حج، وضع قبور ائمه بقیع قبل از خراب کردن وهابیها به تفصیل شرح داده شده و تصاویرى از آنها ارائه گردیده است از جمله این سفرنامه‏ها، سفرنامه میرزا حسین فراهانى است. وى در سال 1302قمرى توفیق زیارت حج پیدا کرده و درباره قبور ائمه بقیع چنین نوشته است:

«قبرستان بقیع، قبرستان وسیعى است که در شرقى سور (بارو) مدینه متصل به دروازه سور واقع شده و دورتادور آن را دیوار سه‏ذرعى از سنگ و آهک کشیده‏اند و چهار در دارد دو درب آن از طرف غرب و در کوچه پشت‏سور است و یک درب طرف جنوب و درب دیگر آن شرقى و طرف حش کوکب است که در کوچه باغهاى بیرون شهر است و از بس در این قبرستان سرهم دفن کرده‏اند، اغلب قبرستان یک ذرع متجاوز از سطح زمین ارتفاع بهم رسانیده است و در اوقات آمدن حجاج به مدین، همه روزه درهاى این قبرستان تا وقت مغرب باز است و هرکس مى‏خواهد مى‏رود و در غیر وقت‏حج، ظهر روز پنجشنبه باز مى‏شود و تا نزدیک غروب روز جمعه بعد بسته است مگر آن که کسى بمیرد و آنجا دفن کنند.

چهار نفر از ائمه اثنى عشر صلوات‏الله علیهم اجمعین در بقعه بزرگى که به‏طور هشت ضلعى ساخته شده، واقعند و اندرون و گنبد او سفیدکارى است و بناى این بقعه معلوم نیست از که و چه وقت‏بوده اما محمد على پاشاى مصرى در سنه 1234 به امر سلطان محمود خان عثمانى تعمیر کرده و بعد همه ساله از جانب سلاطین عثمانى این بقعه مبارکه و سایر بقعه‏جات واقعه در بقیع تعمیر مى‏شود در وسط این بقعه مبارکه، صندوق بزرگى است از چوب جنگلى خیلى ممتاز و در وسط این صندوق بزرگ دو صندوق چوبى دیگر است و در این دو صندوق پنج نفر مدفونند: یکى امام ممتحن حضرت حسن و یکى حضرت سجاد و یکى حضرت امام محمد باقر و یکى حضرت صادق‏علیهم السلام است و یکى عباس عم رسول‏الله‏صلى الله علیه وآله است که بنى‏عباس از اولاد اویند و در وسط بقعه متبرکه در طاقنماى غربى مقبره‏اى است که به دیوار یک طرف او را ضریح آهنى ساخته‏اند و مى‏گویند: قبر حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است.

چند محل است که مشهور به قبر صدیقه طاهره است: یکى در بقیع در حجره‏اى که بیت‏الاحزان مى‏گویند و به همین ملاحظه اغلب در بیت‏الاحزان نیز زیارت صدیقه کبرى‏علیها السلام را مى‏خوانند و در جلو همین قبر مبارک، پرده گلابتون دور گنبد آویخته و از گلابتون بیرون آورده‏اند که: سلطان احمد بن سلطان محمد بن سلطان ابراهیم، (سنه احدى و ثلثین و ماة بعد الالف 1131)» .

مرحوم فراهانى مى‏افزاید:

«در این بقعه مبارکه دیگر زینتى نیست مگر دو چلچراغ کوچک و چند شمعدان برنز، و فرش زمین بقعه، حصیر است و چهار، پنج نفر متولى و خدام دارد که ابا عن جد هستند و مواظبتى ندارند و مقصودشان اخذ تنخواه (پول) از حجاج است.

حجاج اهل تسنن بر سبیل ندرت در این بقعه متبرکه به زیارت مى‏آیند و براى آنها ممانعتى در زیارت نیست و تنخواهى از آنها گرفته نمى‏شود. اما حجاج شیعه هیچ‏یک را بى‏دادن وجه نمى‏گذارند داخل بقعه شوند مگر آن که هر دفعه تقریبا از یک قران الى پنج‏شاهى به خدام بدهند و از این تنخواهى که با این تفصیل از حجاج مى‏گیرند، باید سهمى به نائب الحرم و سهمى به سید حسن پسر سید مصطفى که مطوف عجم است، برسد و بعد از دادن تنخواه هیچ نوع تقیه در زیارت و نماز نیست و هر زیارتى سرا یا جهرا مى‏خواهند بکنند آزاد است و ابدا لسانا و یدا صدمه‏اى به حجاج شیعه نمى‏رسانند. پشت گنبد ائمه بقیع بقعه کوچکى است که بیت‏الاحزان حضرت زهراعلیها السلام است‏» .

فراهانى، سپس به تعریف و توصیف قبور بقیع و بناى روى آنها مى‏پردازد (7) از جمله سفرنامه‏نویسان حاج فرهاد میرزا است که در سال 1292 قمرى به سفر حج رفته و در سفرنامه خود به نام «هدیة‏السبیل‏» مى‏نویسد:

«از باب جبرئیل درآمده به زیارت ائمه بقیع‏علیهم السلام مشرف شدم که صندوق ائمه اربعه‏علیهم السلام در میان صندوق بزرگ است که عباس عم رسول‏الله‏صلى الله علیه وآله نیز در آن صندوق است، ولى صندوق ائمه که در میان همان صندوق بزرگ است، مفروز است که دو صندوق است‏» .

مرحوم فرهاد میرزا مى‏گوید:

«متولى آنجا در ضریح را باز کرده به میان ضریح رفتم و طوافى دور ضریح کردم و طرف پائین پا خیلى تنگ است که میان صندوق و ضریح کمتر از نیم ذرع است که به زحمت مى‏توان حرکت کرد (8) » .

مؤلف کتاب «تحفة‏الحرمین‏» نائب الصدر شیرازى که در سال 1305 ه ق به مسافرت حج تشرف یافته در سفرنامه خود، چنین نوشته است:

«وادى بقیع به دست راست است، مسجد پوشیده‏اى است مانند اطاق بر سر او نوشته: «هذا مسجد ابى بن کعب و صلى فیه النبى غیر مرة‏» (این مسجد ابى بن کعب است که پیغمبر مکرر در آن نماز گزارد) بقعه ائمه بقیع جناب امام حسن و امام زین‏العابدین و امام محمد باقر و امام جعفر صادق‏علیهم السلام در یک ضریح مى‏باشند. مى‏گویند: عباس بن عبدالمطلب آنجا مدفون است و آثارى در آن بقعه در پیش‏روى ائمه به طرف دیوار مانند شاه‏نشین ضریح و پرده دارد مى‏گویند جناب صدیقه طاهره مدفون هستند» (9).

ابراهیم رفعت پاشا که در سالهاى 1318 و 1320 و 1321 و 1325 ه ق که در سفر اول به عنوان رئیس نگهبان محمل قافله حجاج مصر و سفرهاى بعدى به عنوان امیرالحاج مصر بوده، براى سفرهاى چهارگانه خود سفرنامه مفصلى به نام «مرآة‏الحرمین‏» نوشته است وى در این کتاب ارزشمند وضع قبور اجداد پیامبر و ام‏المؤمنین خدیجه در مکه و قبور ائمه مدفون در بقیع را قبل از سال 1344ه ق یعنى قبل از خراب کردن وهابیها به تفصیل شرح داده و تصاویرى روشن از آنها ارائه داده است وى وضع قبور بقیع و افراد معروفى که در آن مدفونند از صحابه پیامبر صلى الله علیه وآله و غیر آنان ذکر کرده و گفته است که قبه اهل بیت علیهم السلام (مقصود ائمه مدفون در بقیع) از بقعه‏هاى دیگر بلندتر است‏» (10).

رفعت پاشا در ضمن ذکر وضع بقعه‏ها; عکسها و تصاویرى از بقاع بقیع که بقعه و گنبد ائمه از همه آنها مجلل‏تر و بلندتر است، و از صحن و سراى باشکوه حضرت خدیجه در مکه، ارائه کرده است.

خلاصه; تا سال 1344 قبل از تسلط وهابیها بر حجاز، قبور مدفون در بقیع و پاره‏اى قبور دیگر در مکه و مدینه داراى گنبد و بارگاه و فرش و شمعدان و چراغ و قندیل بوده است، بسیارى از کسانى که قبل از این تاریخ آنجا را دیده‏اند، وضع بنا و دیگر خصوصیات مربوط به مقابر را با ذکر جزئیات و احیانا با ارائه تصاویرى در گنبد و بارگاه آنها، در سفرنامه‏هاى خود ذکر کرده‏اند.

پى‏نوشت‏ها:

1) تاریخ المملکة‏العربیة‏السعودیة، ج‏2، ص 344.

2) کشف الارتیاب، ص 55.

3) کشف الارتیاب، ص 55.

4) همان مدرک.

5) تاریخ اصفهان، ص 392.

6) حسین مکى، تاریخ بیست‏ساله ایران، ج‏3، ص 365 و 366.

7) سفرنامه فراهانى، ص 281 به بعد.

8) هدیة‏السبیل، ص 127 به بعد.

9) تحفة‏الحرمین، ص 227.

10) مرآة‏الحرمین،

10) مرآة‏الحرمین، ج‏1، ص 426، چاپ مصر، 1344ه - 1925م.

 گرفته شده از(http://www.hawzah.net)