چکیده :
وهابیت مسلکی است که در سال 1143 هجری قمری در شبه جزیرهی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد . پیروان این مسلک را « وهابی » گویند .
وهابی ها خود را مسلمانان حقیقی و دیگر مسلمانان را منحرف و مشرک می دانند ، و به آنان به دیده ی حقارت می نگرند . فرقه وهابیت از شیوه ی زور و سنگدلی و قساوت در تحمیل افکار غیر منطقی خود بر مسلمانان ، استفاده می کند . این مسلک به خاطر نسبتش به « محمد بن عبدالوهاب تمیمی » که اولین بار افکار و اندیشه های این فرقه را ساخته و ترویج نموده « وهابیت » نامبرده می شود . محمد بن عبدالوهاب بعضی از عقاید خود را از ابن تیمیه گرفته است ، از آنجا که وی تحت تأثیر این عقاید بوده وزارت مستعمرات انگلیس سینه ی او را برای پاشیدن بذر مکتب جدید مساعد و زمینه را آماده یافته و به همین جهت روی این مرد سرمایه گذاری کرده است . خلاصه ی عقاید محمد بن عبدالوهاب عبارتست از :
1ـ تشبیه خداوند متعال به مخلوقاتش
2ـ توحید عبادی و ربوبی
3ـ احترام نکردن پیامبر اکرم (ص)
4ـ تکفیر مسلمانان
دعوت اسلامی ، فراخوان مردم به یکرنگی و همبستگی و احتزار از جدایی و پراکندگی بود . قرآن با بیان رهنمود های روشن و تشریح مبانی عقیده و ایمان ، همه ی انسان ها را به گرد آمدن بر محور توحید سفارش کرد و تفرق و چند دستگی را عامل دوری از راه مستقیم دین دانست و فرمود : « از راه های گوناگون پیروی نکنید که شما را از طریق حقّ باز می دارد . » ( انعام /153 )
رسول خدا (ص) نیز که جز به عزّت و شوکت مسلمانان و زیستن آنان بر اساس ارزش های والای دین خدا نمی اندیشید ، و در راه هدایت انسان ها از هیچ کوششی فروگذار نمی کرد و از همه مهمتر آنکه خطرات آینده را با دیده الهی خویش می نگریست ؛ پیوسته از لزوم پای بندی به اصول و پایه های دین سخن گفته و امت را از فرو افتادن به دام دین سازان و بدعت گذاران بیم می داد ؛ همچنانکه راه گریز از زیان های ناشی از تفرق را بیان می نمود .
اما دیری نگذشت که امت اسلامی گرفتار انشعاب شد و مسلمانان به شاخه های گوناگون تقسیم شدند . هر کس به فرقه ای روی آورد و هر فرقه در ابعاد گوناگون اعتقادی ، فقهی ، تفسیری ، حدیثی و ... روشی را برگزید . و اینگونه بود که برخلاف توصیه های قرآن و رهنمود های پیامبر گرامی ، موج تفرقه گرایی سراسر جامعهی اسلامی را در هاله ای از ابهام فرو رفت ، بسیار کسان را به تردید و نابودی گرفتار نمود و جمع کثیری از مسلمانان را به درگیری های خشونت بار فرقه ای کشاند . در این میان سود جویان مردم نا آگاه را فرفتند و حقایق را وارونه جلوه دادند و از همه خطرناک تر آنکه دشمنان اسلام این پراکندگی و دسته بندی را حربهای برای رویارویی با آخرین کیش آسمانی یافتند .
از طرفی دیگر برخی به بهانه ی بازگشت به اسلام سلف ، به بیان نظریات و عقاید سخیفی درباره ی مسائل گوناگون اسلامی ، به ویژه در باب توحید و شرک پرداختند که بر اساس این نظریات بسیاری از افکار و اعمال مسلمانان زیر سؤال میرفت و شمار زیادی از یکتا پرستان از جرگه ی اسلام بیرون رانده می شدند . از جمله چنین گروه هایی باید « وهابیان » را نام برد .
چگونگی پیدایش وهابیت :
مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند « عبدالوهاب » نجدی است که این نسبت از نام پدر او « عبدالوهاب » گرفته شده است و به گفته برخی از دانشمندان ، علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت نداده اند یعنی « محمدیه » نگفته اند این است که مبادا پیروان این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر (ص) پیدا کنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند .
شیخ محمد در سال 1115 هجری قمری در شهر « عیینه » از شهر های « نجد » تولد یافت .
وی فقه را بر اساس مذهب احمد حنبل فرا گرفت . از همان کودکی سخنانی به زبان می آورد که مسلمانان چیزی از آن نمی فهمیدند . برای تحصیل بیشتر ، به مکه سپس به مدینه سفر کرد ، و در نزد شیخ عبدالله بن ابراهیم بن سیف مشغول تحصیل شد . در همان جا زبان به انتقاد گشود که : چرا مسلمین ، به قبر پیامبر پناه می آوردند و از وی شفاعت می خواهند ؟
سپس به نجد بازگشت و از آن پس به بصره رفت تا از آنجا به شام برود . وقتی وارد بصره شد ، مسلمانان ، متوجه طرز فکر او شدند و او را از بصره بیرون کردند و او هم از آن حوالی گریخت . مدتی بعد به شهر « حریمله » از قلمرو نجد آمد ، که پدرش نیز در آنجا سکونت داشت .
در آنجا عقاید مسلمین را به دیده ی انکار و انتقاد نگریست . پدرش او را از این کار باز می داشت . و از اظهارات او سخت رنج می برد و مردم را از او بر حذر می داشت ، برادرش عبدالله بر ردّ او کتابی نوشت . عده ای از علمای مذاهب چهار گانه اهل سنت نیز در ردّ عقاید محمد بن عبدالوهاب و پیروان او کتاب های متعددی را به رشته ی تحریر در آوردند . از جمله برادرش سلیمان بن عبدالوهاب کتابی در ردّ او نوشته است و از حنابلهی شام که در ردّ وهابیت کتاب نوشته اند می توان آل الشطی و شیخ عبدالقدّومی نابلسی را نام برد .
پس از درگذشت پدرش ، در اظهار عقاید خود و انتقاد از معتقدات مسلمین جری تر شد .
گروهی از فرومایگان نیز به دنبال وی افتاده ، سخنش را پذیرا شدند . کار به آنجا رسید که سر و صدای مردم ، از هر سو بلند شد و قصد کردند او را به قتل برسانند . محمد بن عبدالوهاب هم به « عیینه » بازگشت . رئیس شهر در آن اوقات ، عثمان بن احمد بن معمّر بود . محمد بن عبدالوهاب ، او را به پادشاهی بر نجد انداخت . عثمان بن احمد هم منویات او را مورد توجه قرار داد . به دنبال آن ، قبر زید بن خطاب را منهدم کرد ، و از این راه کارش بالا گرفت .
چون این خبر به حاکم احساء و قطیف یعنی سلیمان بن محمد بن عزیز رسید ، نامه ای به عثمان نامبرده نوشت که محمد بن عبدالوهاب را به قتل برساند . وقتی نامه به عثمان رسید ، محمد بن عبدالوهاب را احضار کرد ، و موضوع را به اطلاع او رسانید و دستور داد که از شهر بیرون رود . محمد بن عبدالوهاب هم ، روی به « درعیّه » نهاده یعنی همان محلّی که « مسیلمه کذّاب » از آنجا برخاست و دعوی پیغمبری کرد و آن همه سر و صدا و مفاسد براه انداخت .
حکمران « درعیه » در آن زمان محمد بن سعود از قبیلهی « عنیزه » بود . وی جدّ خاندان سعودی ، فرمانروایان کنونی کشور حجاز است .
محمد بن عبدالوهاب ، در صدد برآمد که از قدرت حاکم مزبور بهره برداری کند ، به همین جهت او را به اندیشه ی تسلط بر سرزمین نجد انداخت . محمد بن سعود نیز با وی بیعت کرد ، بر این اساس که به نام جهاد در راه خدا ، مسلمانان را از دم شمشیر بگذراند .
ابن سعود ، برای یاری محمد بن عبدالوهاب و انتشار طریقه ی او ، به بسیج سپاه و تأمین سرباز و نفرات پرداخت ، تا این که کارش بالا گرفت .
آنگاه ابن سعود ، نامه ای به رؤسای شهر های نجد و قضات آنجا نوشت که اطاعت او را گردن نهند و تسلیم وی شوند . گروهی فرمان او را پذیرفتند و عده ای به سکوت برگزار نمودند .
ابن سعود هم با سپاهی از مردم درعیه ، آهنگ نجند نمودند و با مردم آنجا جنگ کرد .
در این جنگ بسیاری از مسلمانان مخالف خود را به قتل رسانید ، تا اینکه بعضی با میل و بعضی بی میل ، به اطاعت او درآمدند و حکمرانی نجد ، به زور شمشیر به وی تعلق گرفت .
محمدبن عبدالوهاب در سال 1206 هجری درگذشت ، ولی دین جدید او باقی ماند و حکومت سعودی به حمایت از ان برخاست . وهابی ها از آن تاریخ ، دست به کشتار مسلمین زدند . چه نفوسی را که کشتند و چه خانهها و قبوری را که منهدم کردند و چه اماکنی را که طعمهی حریق ساختند و چه فساد ی که میان مردم و شهر ها ، به راه نینداختند ، و چه مصائب و دهشت ها که از ناحیه ی آن ها به مسلمانان نرسید .
وهابی ها ، در این مدت نه تنها افراد خارج از دین خود را به قتل رساندند ، بلکه تمام مقتولین به دست آن ها ، مسلمانان موحدی بودند که گواهی به یگانگی خداوند می دادند ، و محمد (ص) را پیامبر او می دانستند . تنها گناه آنها این بود که مذهب تازه ی اختراعی محمد بن عبدالوهاب را نمی پذیرفتند و به آن عقیده نداشتند .
مبانی فکری وهابیت :
آئین وهابیت در اصل بر اساس افکار ابن تیمیّه بوجود آمده است ؛ او اول کسی است که در سرزمین مقدس اسلام بذر آن را پراکند . در نیمه ی دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری مردمی در شام بنام ابوالعباس تقیالدین احمد بن عبدالحلیم حرّانی دمشقی ، معروف به ابن تیمیّه ، به نام مبارزه با خرافات و بدعت ها قیام کرد و کلیه ی مذاهب اسلامی را به لحاظ بدعت هایی که از نظر وی نهاده بودند به باد انتقاد گرفت و در شام و مصر و برخی از بلاد دیگر غوغایی بپا کرد و با پشتکار خستگی ناپذیری با بیان و قلم به نشر افکار خود پرداخت و از میان شاگردانش کسانی شهرت یافتند و در همان زمان کار او را دنبال کردند .
با این حال عقاید ابن تیمیّه تا پانصد سال متروک و مدفون بود و کسی از آن ها نامی نبرده است و به عبارتی دیگر بذر آن در زیر خاک باقی ماند تا اینکه در حدود پانصد سال بعد محمد بن عبدالوهاب این دفنیه ها را نبش کرد و از زیر خاک بیرون آورده و این جراثیم مرده را آب داده و دوباره زنده گرداند .
محمد بن عبدالوهاب ، رئیس مذهب وهابی ، عقیده داشت که تنها خود او خداپرست است و سایر مسلمانان کافر و مشرک می باشند . او معتقد بود که خداوند واقعاً بر عرش جلوس کرده است و دارای دست و پا و ران و پهلو و چشم و صورت و ابرو و زبان و جان است و با حرف و صورت ، سخن می گوید و به طور خلاصه عقیده دارد که خدا جسم است ، چیزی که عموم مسلمانان آن را کفر می دانند .
محمد بن عبدالوهاب درباره ی قبر اعتقادات و احکامی دارد که مختص به خود اوست و بدون دلیل شرعی بر اساس آن فتوی می داد . اعتقاد مذهبی او پیرامون قبور این است که ساختن قبر و ساختمان اطراف آن و دعا و نماز در جنب قبور حرام است ، بلکه واجب است آن ها را نابود کرده و آثار آن را از میان ببرند ، حتی نسبت به قبر مقدّس رسول اکرم (ص) ، او و پیروانش عقیده دارند که مشاهده مشرفه و قبوری که در آنجاست ، به منزله ی بت هستند .
یکی دیگر از مواردی که به وسیله وهابی ها مورد انکار قرار می گیرد توسل به عزیزان درگاه الهی است . محمد بن عبدالوهاب در « کشف الشبهات » می گوید :
« توسل به مردگان توسل به معدوم است و مرده قدرت بر جواب ندارند .» استدلال وی در این مورد تمثل به آیهی « و الذین تدعون من دونه ما یملکون من قمطیر » ( اشخاص و اشیایی که غیر از خدا به خدایی گرفته می شوند مالک هیچ چیز نیستند .) بود .
و مورد دیگر اینکه وهابیان طلب شفاعت از اولیاء و انبیاء را شرک می دانند و با این آیه استدلال می کنند : « فلا تدعوا مع الله احداً » ( کسی را در اولوهیت با خدا شریک نگیرید ) و نیز آیه ی شریفه ی :
« من ذالذّی یشفع عنده الّا باذنه »
یکی دیگر از اعتقادات وهابیان این است که پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نه در حال حیات و نه بعد از وفات علم غیب ندارند و برای اثابت این ادعا به آیاتی از قبیل : « و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو » استدلال می کنند .
روش استدلال محمد بن عبدالوهاب :
از مشخصات بارز وهابیگری دادن نسبت دادن کفر و شرک به همه ی مسلمانان و زدن مارک بیدینی به طرف مقابل می باشد . از واژه های متداول و معمول در رساله های این فرقه کلمات « و جملات » « ایها الکافر » و و « ایها المشرک » و ... نسبت به طرف مورد بحث می باشد .
محمد بن عبدالوهاب در رساله ی « کشف الشبهات » که در آن آئین مناظره و بحث را به طرفداران خود می آموزد ، می گوید : « ان قال : لک کذا و کذا ، فقل له ایّها المشرک ... »
( طرف مقابلت اگر گفت چنین یا چنان « خلاصه هرچه گفت » توبه او بگو ای مشرک .)
دقت در روش مناظره ای که رئیس وهابیان به حامیان خود می آموزد با توجه به روش های بحث منافقین خلق و توده ای های زمان حاضر ، بیانگر رابطه ی مستقیم « چشم بندی » استعمارگران از دویست سال قبل تا امروز می باشد ، و نشان می دهد که بر روش « دگماتیسم » جهان خواران در قدیم و جدید نظم فکری خاصی حاکم است .
سیاست ها و عوامل اصلی رشد و تقویت فرقه ی وهابیت :
مستر همفر یکی از جاسوس های عالی رتبه و طراز اول سفارت انگلیس بوده که در سال 1710 میلادی به نمایندگی از طرف وزیر مستعمرات مسؤولیت « کمپانی هند شرقی » را به عهده گرفته است . وی پس از یادگیری زبان های معمول در کشور های اسلامی مدت زیادی از عمر خود را در عثمانی ( ترکیه ) ، مصر ، عراق ، حجاز و ایران گذرانده و در احوالات مختلف مسلمانان و آداب و رسوم و طرز فکر ، نقاط ضعف و قوت و مسائل اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی کشور های اسلامی ، اطلاعات کاملی کسب نموده است . وی طبق برنامه ی استعمار انگلیس همواره به دنبال شخص جسوری می گشت تا در قالب اسلام بتواند اعتقادات مسلمانان را به سخره گرفته و بدعت ها و آراء جدید خود را در بین مردم ترویج نماید . تا اینکه با محمد بن عبدالوهاب که گمشده ی وی بود برخورد نمود .
همفر به خاطر غرور و هتّاکی فراوانی که در محمد بن عبدالوهاب وجود داشت ، او را برای انجام این مأموریت پسندید و با پول و وعده های گزاف او را حاضر به خود فروشی و خیانت به مسلمانان نمود .
بعضی از اهداف وزارت مستعمرات انگلیس که توسط همفر از محمد بن عبدالوهاب خواستار اجرای آن شدند عبارتست از :
1ـ تکفیر تمامی مسلمانان و کشتار آنان و سلب اموال و هتک آبروی آنان و خرید و فروش آنان در بازار به عنوان برده !
2ـ خراب نمودن خانه ی خدا به این عنوان که کعبه بت است و منع نمودن مردم از حج ، لکن محمد بن عبدالوهاب بعید می دانست که قدرت بر این کار پیدا کند هر چند بر کعبه مستولی شده و به آن دست یابد .
3ـ تخریب گنبد ها ، ضریح ها و مکان هایی که در نزد مسلمانان محترم است ، در مکه و مدینه و بلاد دیگر در صورت امکان ، به این عنوان که آن ها بت پرستی و شرک است .
4ـ انتشار قرآن به صورتی دیگر که در برخی از احادیث به عنوان زیاده و نقصان وجود دارد . البته محمد بن عبدالوهاب بر انجام این کار نیز جرأت پیدا ننمود .
بنابراین محمد بن عبدالوهاب توسط برنامه ی استعماری و مأموران وزارت استعمار ساخته و پرداخته شد و ادعای خود را برملا و عقیدهی خود را آشکار نمود .
نتیجه:
تقریباً از دو قرن پیش استعمارگران مسیحی اروپا با طراح انواع توطئه ها در زمینه های مختلف سیاسی ، نظامی ، فرهنگی ، مذهبی و غیره در صدد نفوذ به ممالک اسلامی و دستیابی به مراکز حساس و استراتژیک جهان اسلام بودند . وقتی با متوسل شدن به وسایل مختلف از در هم شکستن اتحاد مذاهب اسلامی نا امید شدند ، دریافتند که تنها راه رخنه در این صف مستحکم و بنیان مرصوص ، ساختن فرقه ای با اصلی یهودی و ظاهری اسلامی می باشد و چنین ترکیبی را در آل سعود و آل عبدالوهاب کشف کردند .
و بدین سان موفق به ساختن فرقه ای به نام وهابیت شدند .
بنابراین وهابیت یک جریان فکری و مذهبی در چارچوب مبانی اسلامی نبوده و نیست و استعمارگران همواره از آن به عنوان حربه ای سیاسی برای دست یافتن به مهم ترین و حساس تـرین مراکز مسلمانان استفاده می کردند . ستون فقرات عقاید وهابی ها را ، حرام دانستن شفاعت ، زیارت ، دعا ، گریستن بر اموات حتی پیغمبر و ائمه ، تخریب قبور از هر کس باشد ، حتی پیغمبر ( که از بیم واکنش جهان اسلام این یکی را نتوانستند عملی سازند ) و مشرک دانستن همه ی مسلمین ، غیر از وهابی های صحرای نجد ، تشکیل می دهد . و به طور خلاصه باید گفت وهابی ها فرقه ای خرابکار هستند و شعار آنان ، تخریب و نابودی و قساوت و وحشیگری است . و هر چه در اختیار دارند ، برای پیکار با مسلمانانی که شهادت به یگانگی و رسالت محمد (ص) می دهند و نماز می گزارند و به حج خانه ی خدا می روند ، به کار می برند .
در تاریخ زندگانی تاریک وهابی ها ، فجایع و حوادث دردناکی می بینیم که با گذشت زمانه فراموش نخواهد شد .
چکیده :
وهابیت مسلکی است که در سال 1143 هجری قمری در شبه جزیرهی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد . پیروان این مسلک را « وهابی » گویند .
وهابی ها خود را مسلمانان حقیقی و دیگر مسلمانان را منحرف و مشرک می دانند ، و به آنان به دیده ی حقارت می نگرند . فرقه وهابیت از شیوه ی زور و سنگدلی و قساوت در تحمیل افکار غیر منطقی خود بر مسلمانان ، استفاده می کند . این مسلک به خاطر نسبتش به « محمد بن عبدالوهاب تمیمی » که اولین بار افکار و اندیشه های این فرقه را ساخته و ترویج نموده « وهابیت » نامبرده می شود . محمد بن عبدالوهاب بعضی از عقاید خود را از ابن تیمیه گرفته است ، از آنجا که وی تحت تأثیر این عقاید بوده وزارت مستعمرات انگلیس سینه ی او را برای پاشیدن بذر مکتب جدید مساعد و زمینه را آماده یافته و به همین جهت روی این مرد سرمایه گذاری کرده است . خلاصه ی عقاید محمد بن عبدالوهاب عبارتست از :
1ـ تشبیه خداوند متعال به مخلوقاتش
2ـ توحید عبادی و ربوبی
3ـ احترام نکردن پیامبر اکرم (ص)
4ـ تکفیر مسلمانان
دعوت اسلامی ، فراخوان مردم به یکرنگی و همبستگی و احتزار از جدایی و پراکندگی بود . قرآن با بیان رهنمود های روشن و تشریح مبانی عقیده و ایمان ، همه ی انسان ها را به گرد آمدن بر محور توحید سفارش کرد و تفرق و چند دستگی را عامل دوری از راه مستقیم دین دانست و فرمود : « از راه های گوناگون پیروی نکنید که شما را از طریق حقّ باز می دارد . » ( انعام /153 )
رسول خدا (ص) نیز که جز به عزّت و شوکت مسلمانان و زیستن آنان بر اساس ارزش های والای دین خدا نمی اندیشید ، و در راه هدایت انسان ها از هیچ کوششی فروگذار نمی کرد و از همه مهمتر آنکه خطرات آینده را با دیده الهی خویش می نگریست ؛ پیوسته از لزوم پای بندی به اصول و پایه های دین سخن گفته و امت را از فرو افتادن به دام دین سازان و بدعت گذاران بیم می داد ؛ همچنانکه راه گریز از زیان های ناشی از تفرق را بیان می نمود .
اما دیری نگذشت که امت اسلامی گرفتار انشعاب شد و مسلمانان به شاخه های گوناگون تقسیم شدند . هر کس به فرقه ای روی آورد و هر فرقه در ابعاد گوناگون اعتقادی ، فقهی ، تفسیری ، حدیثی و ... روشی را برگزید . و اینگونه بود که برخلاف توصیه های قرآن و رهنمود های پیامبر گرامی ، موج تفرقه گرایی سراسر جامعهی اسلامی را در هاله ای از ابهام فرو رفت ، بسیار کسان را به تردید و نابودی گرفتار نمود و جمع کثیری از مسلمانان را به درگیری های خشونت بار فرقه ای کشاند . در این میان سود جویان مردم نا آگاه را فرفتند و حقایق را وارونه جلوه دادند و از همه خطرناک تر آنکه دشمنان اسلام این پراکندگی و دسته بندی را حربهای برای رویارویی با آخرین کیش آسمانی یافتند .
از طرفی دیگر برخی به بهانه ی بازگشت به اسلام سلف ، به بیان نظریات و عقاید سخیفی درباره ی مسائل گوناگون اسلامی ، به ویژه در باب توحید و شرک پرداختند که بر اساس این نظریات بسیاری از افکار و اعمال مسلمانان زیر سؤال میرفت و شمار زیادی از یکتا پرستان از جرگه ی اسلام بیرون رانده می شدند . از جمله چنین گروه هایی باید « وهابیان » را نام برد .
چگونگی پیدایش وهابیت :
مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند « عبدالوهاب » نجدی است که این نسبت از نام پدر او « عبدالوهاب » گرفته شده است و به گفته برخی از دانشمندان ، علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت نداده اند یعنی « محمدیه » نگفته اند این است که مبادا پیروان این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر (ص) پیدا کنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند .
شیخ محمد در سال 1115 هجری قمری در شهر « عیینه » از شهر های « نجد » تولد یافت .
وی فقه را بر اساس مذهب احمد حنبل فرا گرفت . از همان کودکی سخنانی به زبان می آورد که مسلمانان چیزی از آن نمی فهمیدند . برای تحصیل بیشتر ، به مکه سپس به مدینه سفر کرد ، و در نزد شیخ عبدالله بن ابراهیم بن سیف مشغول تحصیل شد . در همان جا زبان به انتقاد گشود که : چرا مسلمین ، به قبر پیامبر پناه می آوردند و از وی شفاعت می خواهند ؟
سپس به نجد بازگشت و از آن پس به بصره رفت تا از آنجا به شام برود . وقتی وارد بصره شد ، مسلمانان ، متوجه طرز فکر او شدند و او را از بصره بیرون کردند و او هم از آن حوالی گریخت . مدتی بعد به شهر « حریمله » از قلمرو نجد آمد ، که پدرش نیز در آنجا سکونت داشت .
در آنجا عقاید مسلمین را به دیده ی انکار و انتقاد نگریست . پدرش او را از این کار باز می داشت . و از اظهارات او سخت رنج می برد و مردم را از او بر حذر می داشت ، برادرش عبدالله بر ردّ او کتابی نوشت . عده ای از علمای مذاهب چهار گانه اهل سنت نیز در ردّ عقاید محمد بن عبدالوهاب و پیروان او کتاب های متعددی را به رشته ی تحریر در آوردند . از جمله برادرش سلیمان بن عبدالوهاب کتابی در ردّ او نوشته است و از حنابلهی شام که در ردّ وهابیت کتاب نوشته اند می توان آل الشطی و شیخ عبدالقدّومی نابلسی را نام برد .
پس از درگذشت پدرش ، در اظهار عقاید خود و انتقاد از معتقدات مسلمین جری تر شد .
گروهی از فرومایگان نیز به دنبال وی افتاده ، سخنش را پذیرا شدند . کار به آنجا رسید که سر و صدای مردم ، از هر سو بلند شد و قصد کردند او را به قتل برسانند . محمد بن عبدالوهاب هم به « عیینه » بازگشت . رئیس شهر در آن اوقات ، عثمان بن احمد بن معمّر بود . محمد بن عبدالوهاب ، او را به پادشاهی بر نجد انداخت . عثمان بن احمد هم منویات او را مورد توجه قرار داد . به دنبال آن ، قبر زید بن خطاب را منهدم کرد ، و از این راه کارش بالا گرفت .
چون این خبر به حاکم احساء و قطیف یعنی سلیمان بن محمد بن عزیز رسید ، نامه ای به عثمان نامبرده نوشت که محمد بن عبدالوهاب را به قتل برساند . وقتی نامه به عثمان رسید ، محمد بن عبدالوهاب را احضار کرد ، و موضوع را به اطلاع او رسانید و دستور داد که از شهر بیرون رود . محمد بن عبدالوهاب هم ، روی به « درعیّه » نهاده یعنی همان محلّی که « مسیلمه کذّاب » از آنجا برخاست و دعوی پیغمبری کرد و آن همه سر و صدا و مفاسد براه انداخت .
حکمران « درعیه » در آن زمان محمد بن سعود از قبیلهی « عنیزه » بود . وی جدّ خاندان سعودی ، فرمانروایان کنونی کشور حجاز است .
محمد بن عبدالوهاب ، در صدد برآمد که از قدرت حاکم مزبور بهره برداری کند ، به همین جهت او را به اندیشه ی تسلط بر سرزمین نجد انداخت . محمد بن سعود نیز با وی بیعت کرد ، بر این اساس که به نام جهاد در راه خدا ، مسلمانان را از دم شمشیر بگذراند .
ابن سعود ، برای یاری محمد بن عبدالوهاب و انتشار طریقه ی او ، به بسیج سپاه و تأمین سرباز و نفرات پرداخت ، تا این که کارش بالا گرفت .
آنگاه ابن سعود ، نامه ای به رؤسای شهر های نجد و قضات آنجا نوشت که اطاعت او را گردن نهند و تسلیم وی شوند . گروهی فرمان او را پذیرفتند و عده ای به سکوت برگزار نمودند .
ابن سعود هم با سپاهی از مردم درعیه ، آهنگ نجند نمودند و با مردم آنجا جنگ کرد .
در این جنگ بسیاری از مسلمانان مخالف خود را به قتل رسانید ، تا اینکه بعضی با میل و بعضی بی میل ، به اطاعت او درآمدند و حکمرانی نجد ، به زور شمشیر به وی تعلق گرفت .
محمدبن عبدالوهاب در سال 1206 هجری درگذشت ، ولی دین جدید او باقی ماند و حکومت سعودی به حمایت از ان برخاست . وهابی ها از آن تاریخ ، دست به کشتار مسلمین زدند . چه نفوسی را که کشتند و چه خانهها و قبوری را که منهدم کردند و چه اماکنی را که طعمهی حریق ساختند و چه فساد ی که میان مردم و شهر ها ، به راه نینداختند ، و چه مصائب و دهشت ها که از ناحیه ی آن ها به مسلمانان نرسید .
وهابی ها ، در این مدت نه تنها افراد خارج از دین خود را به قتل رساندند ، بلکه تمام مقتولین به دست آن ها ، مسلمانان موحدی بودند که گواهی به یگانگی خداوند می دادند ، و محمد (ص) را پیامبر او می دانستند . تنها گناه آنها این بود که مذهب تازه ی اختراعی محمد بن عبدالوهاب را نمی پذیرفتند و به آن عقیده نداشتند .
مبانی فکری وهابیت :
آئین وهابیت در اصل بر اساس افکار ابن تیمیّه بوجود آمده است ؛ او اول کسی است که در سرزمین مقدس اسلام بذر آن را پراکند . در نیمه ی دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری مردمی در شام بنام ابوالعباس تقیالدین احمد بن عبدالحلیم حرّانی دمشقی ، معروف به ابن تیمیّه ، به نام مبارزه با خرافات و بدعت ها قیام کرد و کلیه ی مذاهب اسلامی را به لحاظ بدعت هایی که از نظر وی نهاده بودند به باد انتقاد گرفت و در شام و مصر و برخی از بلاد دیگر غوغایی بپا کرد و با پشتکار خستگی ناپذیری با بیان و قلم به نشر افکار خود پرداخت و از میان شاگردانش کسانی شهرت یافتند و در همان زمان کار او را دنبال کردند .
با این حال عقاید ابن تیمیّه تا پانصد سال متروک و مدفون بود و کسی از آن ها نامی نبرده است و به عبارتی دیگر بذر آن در زیر خاک باقی ماند تا اینکه در حدود پانصد سال بعد محمد بن عبدالوهاب این دفنیه ها را نبش کرد و از زیر خاک بیرون آورده و این جراثیم مرده را آب داده و دوباره زنده گرداند .
محمد بن عبدالوهاب ، رئیس مذهب وهابی ، عقیده داشت که تنها خود او خداپرست است و سایر مسلمانان کافر و مشرک می باشند . او معتقد بود که خداوند واقعاً بر عرش جلوس کرده است و دارای دست و پا و ران و پهلو و چشم و صورت و ابرو و زبان و جان است و با حرف و صورت ، سخن می گوید و به طور خلاصه عقیده دارد که خدا جسم است ، چیزی که عموم مسلمانان آن را کفر می دانند .
محمد بن عبدالوهاب درباره ی قبر اعتقادات و احکامی دارد که مختص به خود اوست و بدون دلیل شرعی بر اساس آن فتوی می داد . اعتقاد مذهبی او پیرامون قبور این است که ساختن قبر و ساختمان اطراف آن و دعا و نماز در جنب قبور حرام است ، بلکه واجب است آن ها را نابود کرده و آثار آن را از میان ببرند ، حتی نسبت به قبر مقدّس رسول اکرم (ص) ، او و پیروانش عقیده دارند که مشاهده مشرفه و قبوری که در آنجاست ، به منزله ی بت هستند .
یکی دیگر از مواردی که به وسیله وهابی ها مورد انکار قرار می گیرد توسل به عزیزان درگاه الهی است . محمد بن عبدالوهاب در « کشف الشبهات » می گوید :
« توسل به مردگان توسل به معدوم است و مرده قدرت بر جواب ندارند .» استدلال وی در این مورد تمثل به آیهی « و الذین تدعون من دونه ما یملکون من قمطیر » ( اشخاص و اشیایی که غیر از خدا به خدایی گرفته می شوند مالک هیچ چیز نیستند .) بود .
و مورد دیگر اینکه وهابیان طلب شفاعت از اولیاء و انبیاء را شرک می دانند و با این آیه استدلال می کنند : « فلا تدعوا مع الله احداً » ( کسی را در اولوهیت با خدا شریک نگیرید ) و نیز آیه ی شریفه ی :
« من ذالذّی یشفع عنده الّا باذنه »
یکی دیگر از اعتقادات وهابیان این است که پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نه در حال حیات و نه بعد از وفات علم غیب ندارند و برای اثابت این ادعا به آیاتی از قبیل : « و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو » استدلال می کنند .
روش استدلال محمد بن عبدالوهاب :
از مشخصات بارز وهابیگری دادن نسبت دادن کفر و شرک به همه ی مسلمانان و زدن مارک بیدینی به طرف مقابل می باشد . از واژه های متداول و معمول در رساله های این فرقه کلمات « و جملات » « ایها الکافر » و و « ایها المشرک » و ... نسبت به طرف مورد بحث می باشد .
محمد بن عبدالوهاب در رساله ی « کشف الشبهات » که در آن آئین مناظره و بحث را به طرفداران خود می آموزد ، می گوید : « ان قال : لک کذا و کذا ، فقل له ایّها المشرک ... »
( طرف مقابلت اگر گفت چنین یا چنان « خلاصه هرچه گفت » توبه او بگو ای مشرک .)
دقت در روش مناظره ای که رئیس وهابیان به حامیان خود می آموزد با توجه به روش های بحث منافقین خلق و توده ای های زمان حاضر ، بیانگر رابطه ی مستقیم « چشم بندی » استعمارگران از دویست سال قبل تا امروز می باشد ، و نشان می دهد که بر روش « دگماتیسم » جهان خواران در قدیم و جدید نظم فکری خاصی حاکم است .
سیاست ها و عوامل اصلی رشد و تقویت فرقه ی وهابیت :
مستر همفر یکی از جاسوس های عالی رتبه و طراز اول سفارت انگلیس بوده که در سال 1710 میلادی به نمایندگی از طرف وزیر مستعمرات مسؤولیت « کمپانی هند شرقی » را به عهده گرفته است . وی پس از یادگیری زبان های معمول در کشور های اسلامی مدت زیادی از عمر خود را در عثمانی ( ترکیه ) ، مصر ، عراق ، حجاز و ایران گذرانده و در احوالات مختلف مسلمانان و آداب و رسوم و طرز فکر ، نقاط ضعف و قوت و مسائل اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی کشور های اسلامی ، اطلاعات کاملی کسب نموده است . وی طبق برنامه ی استعمار انگلیس همواره به دنبال شخص جسوری می گشت تا در قالب اسلام بتواند اعتقادات مسلمانان را به سخره گرفته و بدعت ها و آراء جدید خود را در بین مردم ترویج نماید . تا اینکه با محمد بن عبدالوهاب که گمشده ی وی بود برخورد نمود .
همفر به خاطر غرور و هتّاکی فراوانی که در محمد بن عبدالوهاب وجود داشت ، او را برای انجام این مأموریت پسندید و با پول و وعده های گزاف او را حاضر به خود فروشی و خیانت به مسلمانان نمود .
بعضی از اهداف وزارت مستعمرات انگلیس که توسط همفر از محمد بن عبدالوهاب خواستار اجرای آن شدند عبارتست از :
1ـ تکفیر تمامی مسلمانان و کشتار آنان و سلب اموال و هتک آبروی آنان و خرید و فروش آنان در بازار به عنوان برده !
2ـ خراب نمودن خانه ی خدا به این عنوان که کعبه بت است و منع نمودن مردم از حج ، لکن محمد بن عبدالوهاب بعید می دانست که قدرت بر این کار پیدا کند هر چند بر کعبه مستولی شده و به آن دست یابد .
3ـ تخریب گنبد ها ، ضریح ها و مکان هایی که در نزد مسلمانان محترم است ، در مکه و مدینه و بلاد دیگر در صورت امکان ، به این عنوان که آن ها بت پرستی و شرک است .
4ـ انتشار قرآن به صورتی دیگر که در برخی از احادیث به عنوان زیاده و نقصان وجود دارد . البته محمد بن عبدالوهاب بر انجام این کار نیز جرأت پیدا ننمود .
بنابراین محمد بن عبدالوهاب توسط برنامه ی استعماری و مأموران وزارت استعمار ساخته و پرداخته شد و ادعای خود را برملا و عقیدهی خود را آشکار نمود .
نتیجه:
تقریباً از دو قرن پیش استعمارگران مسیحی اروپا با طراح انواع توطئه ها در زمینه های مختلف سیاسی ، نظامی ، فرهنگی ، مذهبی و غیره در صدد نفوذ به ممالک اسلامی و دستیابی به مراکز حساس و استراتژیک جهان اسلام بودند . وقتی با متوسل شدن به وسایل مختلف از در هم شکستن اتحاد مذاهب اسلامی نا امید شدند ، دریافتند که تنها راه رخنه در این صف مستحکم و بنیان مرصوص ، ساختن فرقه ای با اصلی یهودی و ظاهری اسلامی می باشد و چنین ترکیبی را در آل سعود و آل عبدالوهاب کشف کردند .
و بدین سان موفق به ساختن فرقه ای به نام وهابیت شدند .
بنابراین وهابیت یک جریان فکری و مذهبی در چارچوب مبانی اسلامی نبوده و نیست و استعمارگران همواره از آن به عنوان حربه ای سیاسی برای دست یافتن به مهم ترین و حساس تـرین مراکز مسلمانان استفاده می کردند . ستون فقرات عقاید وهابی ها را ، حرام دانستن شفاعت ، زیارت ، دعا ، گریستن بر اموات حتی پیغمبر و ائمه ، تخریب قبور از هر کس باشد ، حتی پیغمبر ( که از بیم واکنش جهان اسلام این یکی را نتوانستند عملی سازند ) و مشرک دانستن همه ی مسلمین ، غیر از وهابی های صحرای نجد ، تشکیل می دهد . و به طور خلاصه باید گفت وهابی ها فرقه ای خرابکار هستند و شعار آنان ، تخریب و نابودی و قساوت و وحشیگری است . و هر چه در اختیار دارند ، برای پیکار با مسلمانانی که شهادت به یگانگی و رسالت محمد (ص) می دهند و نماز می گزارند و به حج خانه ی خدا می روند ، به کار می برند .
در تاریخ زندگانی تاریک وهابی ها ، فجایع و حوادث دردناکی می بینیم که با گذشت زمانه فراموش نخواهد شد .
علماى مکه در راس آنها، شیخ عبدالقادر شیبى کلیددار خانه کعبه، به دیدن ابنسعود آمدند، ابن سعود سخنانى ایراد کرد و در ضمن آن از دعوت محمد بن عبدالوهاب یاد کرد و اظهار داشت که احکام دینى ما، طبق فقه احمد بن حنبل است، حال اگر این سخنان در نزد شما پذیرفته است، بیایید تا براى عمل کردن به کتاب خدا و سنتخلفاى راشدین با یکدیگر بیعت کنیم. همه با او بیعت کردند.
سپس یکى از علماى مکه، از ابن سعود درخواست کرد که مجلسى ترتیب بدهد تا علماى مکه و نجد در اصول و فروع به مباحثه بپردازند، وى این پیشنهاد را پذیرفت و در روز یازدهم جمادى الاولى، پانزده نفر از علماى مکه و هفت نفر از علماى نجد، اجتماع کردند و مدتى باهم بحث کردند و در پایان بیانیهاى از طرف علماى مکه صادر شد، مبنى بر این که در پارهاى از مسائل اصولى، میان علماى مکه و علماى نجد، موافقت گردید، از جمله این که هرکس میان خود و خدا واسطه قرار دهد، کافر است و تا سه بار توبه داده مىشود و اگر توبه نکرد، باید کشته شود. دیگر ساختمان بر روى قبور و چراغ روشن کردن در اطراف قبور و نماز خواندن در کنار آنها حرام است. و نیز اگر کسى خدا را به جاه و مقام کسى بخواند، مرتکب بدعتشده و بدعت در اسلام حرام است (1).
وقتى که وهابیان وارد طائف شدند، گنبد مدفن ابن عباس را خراب کردند، چنان که این کار را یکبار دیگر نیز انجام داده بودند و هنگامى که وارد مکه شدند، قبههاى قبرهاى عبدالمطلب جد پیامبرصلى الله علیه وآله و ابوطالب عموى پیامبر و خدیجه امالمؤمنین (همسر اول پیامبر) و همچنین بناى زادگاه پیامبر و فاطمه زهراعلیها السلام را با خاک یکسان نمودند.
در جده قبه قبر حوا را ویران ساختند و بهطور کلى تمام مقابر و مزارات را در مکه، جده و طائف و نواحى آنها از بین بردند و زمانى هم که مدینه را محاصره کرده بودند، مسجد و مزار حمزه و مقبره شهداى احد را که بیرون شهر بود، خراب کردند.
مرحوم علامه امین مىنویسد:
«و شایع است که آنها گنبد مرقد مطهر نبوى را هم به توپ بستند، اما خود وهابیها منکر چنین چیزى هستند. چون این خبر به گوش ملت ایران رسید، سخت دچار نگرانى شد و علما و بزرگان اجتماع کردند و این پیشآمد را امرى بزرگ تلقى نمودند و ما در دمشق از یکى از علماى بزرگ خراسان و از شهر مقدس مشهد تلگرافى دریافت نمودیم که طى آن حقیقت قضیه را از ما سئوال کرده بودند، سپس دولت ایران گروهى را براى تحقیق به حجاز اعزام داشتند، تا از حقیقت ماجرا دولتخویش را مطلع سازند (2).
پس از تسلط وهابیها بر مدینه منوره قاضى القضات وهابیها، شیخ عبدالله بنبلیهد در ماه رمضان 1344 از مکه به مدینه آمد و اعلامیهاى صادر نمود و ضمن آن از اهل مدینه سئوال کرد که درباره خراب کردن قبهها و مزارات چه مىگویند؟ بسیارى از مردم از ترس جوابى ندادند و بعضى از آنان خراب کردن را لازم دانستند و متن سئوال و جواب را منتشر ساخت» .
مرحوم علامه سید محسن امین در این باره مىنویسد:
«مقصود شیخ عبدالله ز این سئوال استفتاء حقیقى نبود، زیرا وهابیها در وجوب خراب کردن تمام قبهها و ضریحها حتى قبه روى قبر پیامبرصلى الله علیه وآله هیچ تردیدى ندارند، این 2قاعده و اساس مذهبشان مىباشد و سئوال مزبور تنها براى تسکین خاطر مردم مدینه بود» .
بعد از سئوال مذکور، آنچه در مدینه و اطراف آن گنبد و ضریح و مزار بود، ویران ساختند از جمله گنبدهاى ائمه مدفون در بقیع که عباس عموى پیغمبرصلى الله علیه وآله نیز در آن مدفون بود و دیوارها و صندوق روى قبور، همه را خراب کردند، همچنین گنبدهاى عبدالله پدر پیامبرصلى الله علیه وآله و آمنه مادر آن حضرت و نیز گنبدها و قبور زوجات پیامبرصلى الله علیه وآله و گنبد عثمان بن عفان و اسماعیل بن جعفر الصادقعلیه السلام و مالک پیشواى مذهب مالکى را ویران ساختند، خلاصه سخن این که در مدینه و اطراف و در ینبع قبرى باقى نگذاشتند» (3).
باز مىنویسد:
«وهابیها از ترس نتیجه کارشان از خراب کردن گنبد و بارگاه رسول اکرمصلى الله علیه وآله خوددارى کردند و گرنه آنان هیچ قبر و ضریحى را استثناء نکردهاند، بلکه قبر پیامبر از جهت آن که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از نظر آنها اولى به خرابى است، اما آنچه که پادشاه سعودى اظهار داشته که «ما قبر پیامبر را محترم مىدانیم» بدون شک چنین کلامى برخلاف عقائد آنهاست و این سخن را جز براى مصلحت و جلوگیرى از تحریک عواطف جهان اسلام، بر ضدشان، نگفته است و اگر از این نظر خاطر جمع مىشدند، حتما قبر پیامبرصلى الله علیه وآله را نیز ویران مىساختند، بلکه نخست و پیش از سایر مزارات آنجا را خراب مىنمودند.
چون این عمل زشت وهابیان در حجاز و آنچه را که نسبتبه قبور ائمه بقیع کرده بودند، به گوش مسلمانان در نقاط مختلف جهان رسید، این جنایت را بزرگ شمردند و در محکومیت آن، تلگرافهائى از عراق و ایران و سایر کشورها به ابن سعود مخابره شد و به عنوان اعتراض درسها و نماز جماعتها تعطیل گشت و مجالس سوگوارى تشکیل گردید (4).
مطلبى که بیشتر موجب نگرانى شد، انتشار این موضوع بود که گنبد روى قبر مطهر پیامبرصلى الله علیه وآله را نیز به گلوله بستهاند (و حتى قبر مقدس را خراب کردهاند) اما بعدا معلوم شد این خبر صحت نداشته خود وهابیها هم آن را انکار کردند» .
جابرى انصارى در کتاب «تاریخ اصفهان» در ضمن وقایع سال 1343 هجرى به داستان حمله وهابى به حجاز و ویران ساختن قبور اشاره مىکند و مىنویسد:
«ضریح پولادى که حاج امین السلطنه در سال 1312 ه دستور داد در اصفهان دو سالى ساختند، برداشتند (از روى قبور ائمه بقیع) و چون وهابیها خواسته بودند وارد مرقد مقدس ختمى مرتبتشوند، یکى از آنان، این آیه را خوانده بود: «یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبى ...» لذا از آن جسارت گذشتند (5).
مؤلف کتاب «تاریخ بیستساله ایران» حسین مکى، زیر عنوان فوق مىنویسد:
«تقریبا در اوایل شهریور 1304 برابر اوایل صفر 1343 در نتیجه محارباتى که بین طائفه وهابىها (ابن السعود ملک نجد و حجاز) که بعدها به نام کشور عربى سعودى موسوم گردید، و صاحب الاحساء و ملک حسین شریف مکه و مدینه روى داد، برخى از شهرهاى مکه و مدینه بمباران گردید و پس از تصرف مدینه شهر مزبور نیز از طرف قواى ابن السعود بمباران شد، بعضى از مقابر صحابه و مساجد و مقابر ائمه شیعه ویران گردید. خبر این بمباران در عالم اسلام و مخصوصا عالم تشیع صداى عجیبى کرد و عواطف مذهبى مردم را سخت تحریک نمود، از تمام نقاط ایران تلگرافاتى به علماى تهران شد و علماى مرکز نیز جلساتى تشکیل داده و در اطراف این موضوع به مذاکره و بحث پرداختند. سردار سپه نیز در این زمینه بخشنامه زیر را صادر نمود:
«متحد المآل تلگرافى و فورى است. عموم حکام ایالات و ولایات و مامورین دولتى.
به موجب اجبار تلگرافى از طرف طائفه وهابىها اسائه ادب به مدینه منوره شده و مسجد اعظم اسلامى را هدف تیر توپ قرار دادهاند. دولت از استماع این فاجعه عظیم بىنهایت مشوش و مشغول تحقیق و تهیه اقدامات مؤثره مىباشد، عجالتا با توافق نظر آقایان حجج اسلام مرکز تصمیم گرفته شده است که براى ابراز احساسات و عمل به سوگوارى و تعزیهدارى یک روز تمام مملکت تعطیل عمومى شود، لهذا مقرر مىدارم عموم حکام و مامورین دولتى در قلمرو ماموریتخود به اطلاع آقایان علماى اعلام هر نقطه، به تمام ادارات دولتى و عموم مردم این تصمیم را ابلاغ و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطیل و عزادارى اعلام نمایند.
ریاست عالیه کل قوا و رئیس الوزراء - رضا» .
مکى مىافزاید:
«بر اثر تصمیم فوق روز شنبه شانزدهم صفر تعطیل عمومى شد، از طرف دستجات مختلفه تهران مراسم سوگوارى و عزادارى به عمل آمد و بر طبق دعوتى که به عمل آمده بود، در همان روز علما در مسجد سلطانى اجتماع نمودند و دستجات عزادار با حال سوگوارى از کلیه نقاط تهران به طرف مسجد سلطانى عزیمت کرده در آنجا اظهار تاسف و تاثر به عمل آمد و عصر همین روز یک اجتماع چندین ده هزار نفر در خارج دروازه دولت تشکیل گردید و در آنجا خطبا و ناطقین نطقهاى آتشین و مهیجى کرده، نسبتبه قضایاى مدینه و اهانتى که از طرف وهابیها به گنبد مطهر حضرت رسول به عمل آمده بود، اظهار انزجار و تنفر شد (6).
وضع قبور ائمه بقیع پیش از خراب کردن وهابیها در سفرنامههاى حج، وضع قبور ائمه بقیع قبل از خراب کردن وهابیها به تفصیل شرح داده شده و تصاویرى از آنها ارائه گردیده است از جمله این سفرنامهها، سفرنامه میرزا حسین فراهانى است. وى در سال 1302قمرى توفیق زیارت حج پیدا کرده و درباره قبور ائمه بقیع چنین نوشته است:
«قبرستان بقیع، قبرستان وسیعى است که در شرقى سور (بارو) مدینه متصل به دروازه سور واقع شده و دورتادور آن را دیوار سهذرعى از سنگ و آهک کشیدهاند و چهار در دارد دو درب آن از طرف غرب و در کوچه پشتسور است و یک درب طرف جنوب و درب دیگر آن شرقى و طرف حش کوکب است که در کوچه باغهاى بیرون شهر است و از بس در این قبرستان سرهم دفن کردهاند، اغلب قبرستان یک ذرع متجاوز از سطح زمین ارتفاع بهم رسانیده است و در اوقات آمدن حجاج به مدین، همه روزه درهاى این قبرستان تا وقت مغرب باز است و هرکس مىخواهد مىرود و در غیر وقتحج، ظهر روز پنجشنبه باز مىشود و تا نزدیک غروب روز جمعه بعد بسته است مگر آن که کسى بمیرد و آنجا دفن کنند.
چهار نفر از ائمه اثنى عشر صلواتالله علیهم اجمعین در بقعه بزرگى که بهطور هشت ضلعى ساخته شده، واقعند و اندرون و گنبد او سفیدکارى است و بناى این بقعه معلوم نیست از که و چه وقتبوده اما محمد على پاشاى مصرى در سنه 1234 به امر سلطان محمود خان عثمانى تعمیر کرده و بعد همه ساله از جانب سلاطین عثمانى این بقعه مبارکه و سایر بقعهجات واقعه در بقیع تعمیر مىشود در وسط این بقعه مبارکه، صندوق بزرگى است از چوب جنگلى خیلى ممتاز و در وسط این صندوق بزرگ دو صندوق چوبى دیگر است و در این دو صندوق پنج نفر مدفونند: یکى امام ممتحن حضرت حسن و یکى حضرت سجاد و یکى حضرت امام محمد باقر و یکى حضرت صادقعلیهم السلام است و یکى عباس عم رسولاللهصلى الله علیه وآله است که بنىعباس از اولاد اویند و در وسط بقعه متبرکه در طاقنماى غربى مقبرهاى است که به دیوار یک طرف او را ضریح آهنى ساختهاند و مىگویند: قبر حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است.
چند محل است که مشهور به قبر صدیقه طاهره است: یکى در بقیع در حجرهاى که بیتالاحزان مىگویند و به همین ملاحظه اغلب در بیتالاحزان نیز زیارت صدیقه کبرىعلیها السلام را مىخوانند و در جلو همین قبر مبارک، پرده گلابتون دور گنبد آویخته و از گلابتون بیرون آوردهاند که: سلطان احمد بن سلطان محمد بن سلطان ابراهیم، (سنه احدى و ثلثین و ماة بعد الالف 1131)» .
مرحوم فراهانى مىافزاید:
«در این بقعه مبارکه دیگر زینتى نیست مگر دو چلچراغ کوچک و چند شمعدان برنز، و فرش زمین بقعه، حصیر است و چهار، پنج نفر متولى و خدام دارد که ابا عن جد هستند و مواظبتى ندارند و مقصودشان اخذ تنخواه (پول) از حجاج است.
حجاج اهل تسنن بر سبیل ندرت در این بقعه متبرکه به زیارت مىآیند و براى آنها ممانعتى در زیارت نیست و تنخواهى از آنها گرفته نمىشود. اما حجاج شیعه هیچیک را بىدادن وجه نمىگذارند داخل بقعه شوند مگر آن که هر دفعه تقریبا از یک قران الى پنجشاهى به خدام بدهند و از این تنخواهى که با این تفصیل از حجاج مىگیرند، باید سهمى به نائب الحرم و سهمى به سید حسن پسر سید مصطفى که مطوف عجم است، برسد و بعد از دادن تنخواه هیچ نوع تقیه در زیارت و نماز نیست و هر زیارتى سرا یا جهرا مىخواهند بکنند آزاد است و ابدا لسانا و یدا صدمهاى به حجاج شیعه نمىرسانند. پشت گنبد ائمه بقیع بقعه کوچکى است که بیتالاحزان حضرت زهراعلیها السلام است» .
فراهانى، سپس به تعریف و توصیف قبور بقیع و بناى روى آنها مىپردازد (7) از جمله سفرنامهنویسان حاج فرهاد میرزا است که در سال 1292 قمرى به سفر حج رفته و در سفرنامه خود به نام «هدیةالسبیل» مىنویسد:
«از باب جبرئیل درآمده به زیارت ائمه بقیععلیهم السلام مشرف شدم که صندوق ائمه اربعهعلیهم السلام در میان صندوق بزرگ است که عباس عم رسولاللهصلى الله علیه وآله نیز در آن صندوق است، ولى صندوق ائمه که در میان همان صندوق بزرگ است، مفروز است که دو صندوق است» .
مرحوم فرهاد میرزا مىگوید:
«متولى آنجا در ضریح را باز کرده به میان ضریح رفتم و طوافى دور ضریح کردم و طرف پائین پا خیلى تنگ است که میان صندوق و ضریح کمتر از نیم ذرع است که به زحمت مىتوان حرکت کرد (8) » .
مؤلف کتاب «تحفةالحرمین» نائب الصدر شیرازى که در سال 1305 ه ق به مسافرت حج تشرف یافته در سفرنامه خود، چنین نوشته است:
«وادى بقیع به دست راست است، مسجد پوشیدهاى است مانند اطاق بر سر او نوشته: «هذا مسجد ابى بن کعب و صلى فیه النبى غیر مرة» (این مسجد ابى بن کعب است که پیغمبر مکرر در آن نماز گزارد) بقعه ائمه بقیع جناب امام حسن و امام زینالعابدین و امام محمد باقر و امام جعفر صادقعلیهم السلام در یک ضریح مىباشند. مىگویند: عباس بن عبدالمطلب آنجا مدفون است و آثارى در آن بقعه در پیشروى ائمه به طرف دیوار مانند شاهنشین ضریح و پرده دارد مىگویند جناب صدیقه طاهره مدفون هستند» (9).
ابراهیم رفعت پاشا که در سالهاى 1318 و 1320 و 1321 و 1325 ه ق که در سفر اول به عنوان رئیس نگهبان محمل قافله حجاج مصر و سفرهاى بعدى به عنوان امیرالحاج مصر بوده، براى سفرهاى چهارگانه خود سفرنامه مفصلى به نام «مرآةالحرمین» نوشته است وى در این کتاب ارزشمند وضع قبور اجداد پیامبر و امالمؤمنین خدیجه در مکه و قبور ائمه مدفون در بقیع را قبل از سال 1344ه ق یعنى قبل از خراب کردن وهابیها به تفصیل شرح داده و تصاویرى روشن از آنها ارائه داده است وى وضع قبور بقیع و افراد معروفى که در آن مدفونند از صحابه پیامبر صلى الله علیه وآله و غیر آنان ذکر کرده و گفته است که قبه اهل بیت علیهم السلام (مقصود ائمه مدفون در بقیع) از بقعههاى دیگر بلندتر است» (10).
رفعت پاشا در ضمن ذکر وضع بقعهها; عکسها و تصاویرى از بقاع بقیع که بقعه و گنبد ائمه از همه آنها مجللتر و بلندتر است، و از صحن و سراى باشکوه حضرت خدیجه در مکه، ارائه کرده است.
خلاصه; تا سال 1344 قبل از تسلط وهابیها بر حجاز، قبور مدفون در بقیع و پارهاى قبور دیگر در مکه و مدینه داراى گنبد و بارگاه و فرش و شمعدان و چراغ و قندیل بوده است، بسیارى از کسانى که قبل از این تاریخ آنجا را دیدهاند، وضع بنا و دیگر خصوصیات مربوط به مقابر را با ذکر جزئیات و احیانا با ارائه تصاویرى در گنبد و بارگاه آنها، در سفرنامههاى خود ذکر کردهاند.
پىنوشتها:
1) تاریخ المملکةالعربیةالسعودیة، ج2، ص 344.
2) کشف الارتیاب، ص 55.
3) کشف الارتیاب، ص 55.
4) همان مدرک.
5) تاریخ اصفهان، ص 392.
6) حسین مکى، تاریخ بیستساله ایران، ج3، ص 365 و 366.
7) سفرنامه فراهانى، ص 281 به بعد.
8) هدیةالسبیل، ص 127 به بعد.
9) تحفةالحرمین، ص 227.
10) مرآةالحرمین،
10) مرآةالحرمین، ج1، ص 426، چاپ مصر، 1344ه - 1925م.
گرفته شده از(http://www.hawzah.net)