درس و بحث

در این وبلاگ هر مطلب علمی را میتوانید.....

درس و بحث

در این وبلاگ هر مطلب علمی را میتوانید.....

خدا در آیین وهابیت



بسم الله الرحمن الرحیم
سفرنامه ی ابن بطوطه صفحه ی 90
تقی الدین تیمیه یکی از بزرگترین فقهای حنبلی ها در شام بود که در فنون مختلف سرچشمه داشت، اما کمی ناقص العقل بود ... روز جمعه ای که در دمشق در مجلس او حاضر شدم، روی منبر مردم را موعظه می کرد. یکی از سخنانش این بود: خدا مانند پایین آمدن من از منبر پایین می آید، سپس چند پله از منبر پایین آمد. فقیهی مالکی مذهب بنام ابن الزهراء به او اعتراض کرد و منکر ادعای او شد امام مردم هجوم آورده و او را با مشت و لگد چنان کوبیدند که امامه از سرش افتاد.
(ابن بطوطه سنی بوده و سفرنامه ی او در نزد سنی ها نیز به طور کلی پذیرفته است. البته علماء دیگر سنی نظیر ابن حجر در الدرر اکامنه، همین مطلب را از ابن تیمیه نقل کردند ... به نقل از کشف الارتیاب صفحه ی 380)
شرح عقیده ی طحاویه ی سقاف صفحه ی 358
مجسمه همان مشبه هستند که خیال می کنند خداوند جسم بوده و دارای شکل و شمایل است و اکثرشان خداوند را مانند مردی که بر صندلی بزرگی نشسته تصور می کنند. مطالبی را که در کتب اعتقادی و توحیدی خود گفته اند دلیل این مدعا است. کتاب «السنة» منسوب به پسر امام احمد بن حنبل از بهترین شواهد و دلایل است.
اما بعضی از بحث ها و جدل های بیهوده حاضر به قبول آن نیستند، اما آنها دروغ می گویند، زیرا کتابها و گفتارها و مطالب سری و مخفیانه ای را که برای پیروان خود گفه اند، قوی ترین ادله بر صدق ادعای ما و رد گفتار آنان می باشد.
یکی از روشن ترین ادله ی ما این است که مجسمه و مشبهه معتقدند که خداوند اعضا و جوارحی مانند دست و پا و انگشت وساق و چشم و پهلو و نشستن و برخاستن و جا و مکان و جهت و ... نظیر دیگر مخلوقات دارد.
فتاوای بِن باز جلد 4 صفحه ی 226
سؤال: در دیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمده که صورت کسی را زشت نخوانید، زیرا خداوند سبحان انسان را به شکل خودش خلق کرده است؟
جواب: این حدیقث از پیامبر اکرم (ص) ثابت است، هر کسی را که می زنید، مواظب صورتش باشید، زیرا خداوند آدم را به شکل خودش آفریده است.
در روایت دیگر آمده: خداوند انسان را به صورت «رحمان» خلق کرده است.
(قضیه روایت «خلق الله آدم علی صورته» بر طبق روایت شیعیان این است که پیامبر (ص) دو نفر را در حال دعوا مشاهده فرمودند که به یکدیگر فحش و ناسزا می دهند. یکی از آندو به دیگری گفت: خداوند صورت زشت تو را لعنت کند. رسول خدا (ص) فرمودند: صورت آنرا زشت مخوان که خداوند صورت آدم (ع) را به شکل او خلق کرده است. (یعنی فحش به او، فحش به آدم (ع) است.) بسیاری از علماء سنی با ما شیعیان موافق بوده و روایت را همین گونه معنا کرده اند. به نظر می آید این تفسیر را از ائمه اهل البیت علیه السلام گرفته باشند.)
خدای وهابیها جوانی است که نعلین طلا می پوشد!
البانی محدث وهابیها حدیث ام الطفیل را صحیح دانسته و در پاورقی به روش ابن ابی عاصم شماره ی (471) می نویسد:
ام طفیل شنید که رسول خدا (ص) فرمودند: خدا را در خواب دیدم بسیار زیبا، جوانی بود ارای موهای بلند، در سبزه زاری ایستاده نعلینی از طلا به پا و توری از طلا بصورت داشت.

خداوند بر روی عرش نشسته و عرش قدری از خدا بزرگتر است:
فردوس الاخبار دیلمی جلد 1 صفحه ی219
ابن عمر می گوید: خداوند عزوجل عرش را پر کرده بطوری که عرش به مقدار چهار انگشت خدا، از خدا بزرگتر است.
عقد الفرید ابن عبد ربه جلد 6 صفحه ی 208
در حدیث عبدالله بن عمر آمده: ماری به دور عرش پیچیده و وحی بصورت زنجیر نازل می شود!!
تفسیر طبری جلد 3 صفحه ی 7
«وسع کرسیه السماوات و الارض ...» از ابو موسی روایت شده: کرسی محل پاهای خداست.
از سدی روایت شده: کرسی در مقابل عرش و محل پاهای خداست. عبدالله بن خلیفه می گوید: زنی نزد پیامبر آمد و عرض کرد: از خدا بخواه مرا بهشتی کند ... حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: ... کرسی خدا تمام آسمان و زمین را در بر گرفته و خدا بر روی آن نشسته بطوری که مقدار چهار انگشت از خدا بزرگتر است.

عرش خدا بر دوش حیوانات
حیاة الحیوان دمیری جلد 2 صفحه ی 428
عروة بن زبیر می گوید: حاملین عرش خدا چهار نفرند: یکی بصورت انسان، یکی بصورت گاو نر و دیگری بصورت باز شکاری و چهارمی بصورت شیر!!
کتاب الحیوان جاحظ جلد 6 صفحه ی 221
(حاملین عرش خدا حیواناتند) شاهد آن اشعار امیة بن ابی صلت است که پیامبر اکرم (ص) آنرا تصدیق نمود:
مرد و گاو نری زیر پای راست خداست
و باز شکاری و شیر درنده ای زیر پای دیگر اوست
و در حاشیه آن آمده:
و در «الاصابه صفحه ی 549» از ابن عباس روایت شده: نزد پیامبر (ص) این اشعار خوانده شد، فرمود: راست می گوید. واقعاً حاملین عرش خدا این گونه اند.
و در عقد الفرید از ابن عباس روایت می کند: اشعار امیة بن ابی صلت، در توصیف حاملین عرش خدا پیش پیامبر خوانده شد. پس از تمام شدن اشعار حضرت تبسمی فرمودند، گویا اشعا را تصدیق نمودند.
تفسیر طبری جلد 1 صفحه ی 118
شعیب جبائی می گوید: در کتاب خدا آمده که حاملین عرش ملائکه اند که شکل انسان و گاو و شیر دارند، هنگامی که بالهای خود را تکان می دهند، رعد و برق تولید می شود.
صحیح ابن ماجه جلد 1 صفحه ی 69
محمد بن یحیی ... از احنف بن قیس بن عباس بن عبد المطلب روایت می کند: گروهی به همراه رسول خدا (ص) در بطحاء، بیرون مدینه بودیم. ابری در آسمان رد شد، حضرت فرمود به این چه می گوئید؟ گفتند ابر، فرمودند: مزن و عنان هم گفته می شود. سپس پرسید: فاصله تان را با آسمان چقدر می بینید؟ گفتند: نمی دانیم. فرمودند: حدود هفتاد و یک تا هفتاد و سه سال فاصله است و بالای آن آسمان دیگری با همین فاصله تا هفت آسمان و بالای آن هفت آسمان دریایی است که بین بالا و پائین آن همین مقدار فاصله است. بالای آنها هشت گوزن است که بین زانو تا سُم آنها همین مقدار فاصله است. عرش بر پشت آنها قرار دارد که بین پایین و بالای عرش همین مقدار فاصله و خداوند بالای عرش است.


همه ی بدن خدای وهابی ها از بین می رود جز صورتش!
فتاوی البانی صفحه ی 522 و 523
سؤال: قبل از شروع سؤالات، دیروز مسأله ای را از بخاری نقل کردم، که در معنای آیه ی شریفه ی «کل شیء هالک إلا وجهه» گفته: منظور از وجه خا ملک خداست، ولی اکنون شک دارم که آیا بخاری چنین چیزی گفته یا نه؟ لطفاً نظر خود را بگویید.
البانی: برادر من هیچ مسلمان مؤمنی چنین نمی گوید.
(البانی می گوید: نه تنها بخاری بلکه هیچ مسلمانی چنین چیزی را نمی گوید که مراد از وجه الله، ملک خداست. زیرا منظور آیه اینست که همه چیز ازبین رفتنی است و فقط صورت خدا باقی می ماند. یعنی حتی تمام بدن خدا هم از بین خواهد رفت جز صورتش. آقای ناصرالدین البانی که از علماء دمشق و مرجع وهابی ها در حدیث است و گاهی او را امیر مؤمنین در حدیث هم می گویند، نسبت به خداوند و شأن و منزلت الهی تعصبی ندارد و از آنجا که معتقد است تأویل آیات خلاف و حراماست، می گوید همه چیز حتی تمامی بدن خدا از بین رفتنی است جز صورت خدا و آیه «کل شیء هالک إلا وجهه» را بدون تأویل عیناً معنا کرده است. اما از آنجا که بخاری در صحیح خود جلد 9 صفحه ی 17 آیه را تأویل کرده و گفته معنای آیه این استکه همه چیز از بین رفتنی است جز ملک خداوند. آقای البانی به غیرتش برخورده و تأویل بخاری را انکار کرده و می گوید: نه تنها بخاری بلکه هیچ مسلمان مؤمنی چنین چیزی نمی گوید. نتیجتاً معنای سخن البانی بعنوان اسوه و الگوی وهابی ها این است که مسلمان مؤمن باید معتقد باشد که همه چیز حتی تمامی بدن خداوند از بین خواهد رفت و فقط صورت خداست که باقی می ماند.)

آقایان وهابی ها عقیده ی خود را به خداوند از کجا گرفتند؟
شرح المواقف جرجانی جلد 8 صفحه ی 9
مقصد اول: خداوند متعال در هیچ مکانی نیست، اما مشبهه با ما مخالفند و متفقاً سَمتِ «بالا» به خداوند اختصاص می دهند، اما در فوق بودن خدا با هم اختلاف دارند، ابوعبدالله محمد بن کرام می گوید: خداوند مانند اجسام دیگر در جهت قرار دارد، بطوری کهمی توان به او اشاره کرد که در اینجاست یا آنجاست و خدا مماس با قسمت فوقانی عرش است و دارای حرکت و انتقال و جابجایی می باشد. یهودیان هم چنین می گویند، حتی قائلند که عرش از سنگینی خدا ناله می کند و بالاتر آنکه خداوند به مقدار چهار انگشت از هر طرف از عرش بزرگتر است.
بعضی از مشبهه مانند مضر، کهمس و احمد هجیمی می گویند: مؤمنین مخلص در دنیا و آخرت با خدا معانقه می کنند!


تفسیر طبری جلد 25 صفحه ی 6
محمد بن منصور طبری از حسین بن محمد از ابو مشعر از محمد بن قیس روایت می کند: شخصی نزد کعب الاحبار (یهودی مسلمان نما که مورد اطمینان راویان سنی است) آمد و پرسید: خدای ما کجاست؟ مردم به او گفتند: این سؤال دارد؟ کعب گفت: رهایش کنید اگر عالم باشد علمش بیشتر می شود و اگر جاهل باشد یاد می گیرد.
می پرسی خدایمان کجاست؟ خداوند بر روی عرش تکیه داده و پایش را روی پای دیگر انداخته است. زمینی که روی آن هستی مقدار آن پانصد سال است و فاصله ی این زمین تا زمین دیگر پانصد سال تا آنکه هفت زمین تمام شود و سپس بین زمین تا آسمان هم پانصد سال فاصله است و خداوند هم بر عرش تکیه داده، این است که آسمانها از سنگینی اش در حال ترکیدن است.

اگر بخواهید می توانید آیه را اینگونه بخوانید «تکاد السماوات یتفطرن فوقهن ...» تا آخر آیه. خداوند متعال می فرمایند: نزدیک است آسمانها از بالا منفجر شود و ملائکه مشغول تسبیح پروردگارشان و استغفار برای اهل زمین اند. آگاه باشید که خداوند آمرزنده و مهربان است (شوری 5). مراد کعب الاحبار این است که آیه ی شریفه را دلیل بگیرد که ترکیدن و انفجار آسمانها از بالا بخاطر سنگینی خداوند است. آیا واقعاً نسبت دادن چنین مطالب مزخرف و زشتی به قرآن و کلام خداوند و اعجاز رسول الله خیانت نیست؟! در حالی که آیه ی شریفه دلالتی بر مطلب کعب ندارد، بلکه برای شکافتن و انفجار آسمانها و سترده شدن آنها هزاران دلیل علمی وجود دارد که اختر شناسان از دیرباز تا کنون از طرق علمی اسرار بسیار زیاد و عجیبی را از عوالم آسمانها و کهکشانها و علل انفجارات سماوی کشف کرده اند. هدف کعب الاحبار این است که فرهنگ یهود و عقیده ی تجسیم یعنی جسم انگاری خدا را منتشر کند، حتی اگر مخالف فطرت بشری باشد. چنانکه در روایت دیدیم مردم به آن شخص اعتراض کردند که این چه سؤالی است که می کنی؟ بله، هدف کعب تحریف آیات قرآن است، اما متأسفانه جناب خلیفه عمر و پس از او معاویه تمام زمینه های لازم را برای او فراهم آورده و چنان به او میدان دادند که مرجع مسلمانان در اسلام شد. اما چه می توان کرد که نفوذ فرهنگ یهود توسط کعب الاحبار یهودی و امثال او و تحت تأثیر قرار گرفتن راویان جاهل و نادان و بعضاً مغرض بهتر از این نتیجه نمی دهد !!
صحیح بخاری جلد6 صفحه ی 33
از عبدالله روایت شده: یکی از احبار (یهودی) نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: یا محمد ما می گوییم خداوند آسمانها را بر یک انگشت و درختان را بر یک انگشت و زمینها را بر یک انگشت و آب و خاک را بر یک انگشت و دیگر مخلوقات را بر یک انگشت نگهداشته و می گوید: پادشاه منم! (أنا الملک).
پیامبر (ص) از حرف او بعنوان تصدیق کلام خنده اش گرفت بطوری که دندانهای آن حضرت نمایان شد. سپس این آیه را قرائت نمودند: (خدا را آنگونه که باید نشناخته اند) «و ما قدروا الله حق قدره»
(محمد بن عبدالوهاب مؤسس وهابیت در پایان کتاب توحید فصل مخصوصی را باز کرده و در آنجا تعدادی از روایات تجسیم (جسم انگاری خداوند) را آورده و آنها را واجب و انکار آنها را کفر دانسته است. از جمله ی این روایات همان روایت گوزنهاست که عرش خدا را بر دوش دارند. و روایت دیگر روایت ذیل است که آقای عبدالوهاب اعتقاد به آن را واجب شمرده است و نتایجی را که از روایت استنتاج نموده، همه را پذیرفته است.)


کتاب التوحید محمد بن عبدالوهاب صفحه ی 225 تصحیح شیخ محمد سالم
محیسن استاد الازهر مصر
ابن مسعود می گوید: یکی از علمای یهود نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: یا محمد ما معتقدیم خداوند آسمانها را بر یک انگشت و درختان را بر یک انگشت و زمینها را بر یک انگشت و آب و خاک را بر یک انگشت و دیگر مخلوقات را بر یک انگشت نگهداشته و می گوید: پادشاه منم!
حضرت رسول (ص) به نشانه ی تصدیق اعتقادهای آن یهودی چنان خندید که دندانهای ایشان نمایان شد. در روایت مسلم آمده: «کوهها و درختان را بر یک انگشت نگه داشتهسپس آنها را تکان می دهد و می فرماید: پادشاه منم» و در روایت بخاری آمده: «آسمانها را بر یک انگشت وآب و خاک را بر یک انگشت و دیگر مخلوقات را بر یک انگشت نگه داشته است.»





و مسلم از ابن عمر روایت کرده: خداوند روز قیامت آسمانها را در هم می پیچد و به دست راستش می گیرد. سپس می فرماید: پادشاه منم، کجایند جبارین و متکبرین، سپس زمینها را هم در هم پیچیده و بدست چپش گرفته و می فرماید: پادشاه منم، کجایند جبارین و متکبرین.!!
از ابن عباس روایت شده: تمامی آسمانهای هفتگانه در دست خدا مانند دانه ی خردلی می ماند در دست یکی از شما. ابن جریر از یونس از ابن وهب از ابن زید از پدرش روایت می کند: رسول خدا فرمودند: آسمانهای هفتگانه در مقابل کرسی مانند هفت دِرهم است در مقابل سپر جنگی.
ابوذر می گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمودند: کرسی در مقابل عرش مانند حلقه ای است که در وسط بیابان بیفتد.
ابن مسعود می گوید: بین آسمان دنیا و آسمان بعدی پانصد سال و بین آن با آسمان دیگر پانصد سال و بین آسمان هفتم با کرسی پانصد سال و بین کرسی و آب پانصد سال و فاصله است و عرش بالای آب و خدا هم بالای عرش قرار دارد بطوری که هیچ عملی از اعمال شما از او مخفی نمی ماند.
این روایت را ابن مهدی از حماد بن سلمه از عاصم از زر از عبدالله روایت کرده است.
نظیر این روایت را مسعودی از عاصم از ابووائل از عبدالله روایت کرده است.
حافظ ذهبی می گوید: این روایت طرق و اسناد مختلفی دارد. عباس بن عبدالمطلب می گوید: رسول خدا (ص) فرمودند: آیا می دانید بین آسمان و زمین چقدر فاصله است؟ گفتیم خدا و رسولش بهتر می دانند. فرمودند: بین آن پانصد سال فاصله است، همین مقدار هم بین هر آسمان با آسمان دیگر است و حجم هر آسمان هم پانصد سال است و بین آسمان هفتم و عرش، دریایی است که پایین و بالای آن پانصد سال فاصله است و خداوند بالای آنها قرار دارد و هیچ عملی از اعمال بنی آدم از او مخفی نمی ماند. این روایت را ابی داود و دیگران روایت کرده اند. در روایت فوق نکاتی است:
1- تفسیر آیه ی «والارض جمیعاً قبضته یوم القیامه» (تمامی زمین روز قیامت در قبضه ی خدا خواهد بود.)
2- تمامی این علوم و امثال آن تا زمان یهودیان در عصر پیامبر (ص) باقی بوده که نه این علوم را انکار کرده اند و نه تأویل.
3- پیامبر (ص) حرفهای آن حبر (روحانی یهودی) را تصدیق نمودند و آیه ی قرآن را هم تصدیق او قرائت فرمودند.
4- خنده ی رضایت آمیز رسول خدا (ص) از آن همه علم گرانقیمت و فراوان در نزد آن حبر (روحانی یهود)
5- تصریح به داشتن دست برای خدا که آسمانها را در دست راستش و زمینها را در دست دیگرش می گیرد.
6- تصریح به سمت چپ برای خدا.
7- ذکر جبارین و متکبرین هنگام درهم پیچیدن آسمانها و زمین.
8- فرمایش حضرت که بودن دنیا در دست خداوند مانند دانه ی خردلی در کف دست یکی از آنهاست.
9- عظمت و بزرگی کرسی نسبت به آسمان.
10- عظمت و بزرگی عرش نسبت به کرسی.
11- این که عرش غیر از کرسی و آب است.
12- فاصله ی آسمانها از یکدیگر.
13- فاصله ی آسمان هفتم با کرسی.
14- فاصله ی کرسی با آب.
15- این که عرش بالای آب قرار دارد.
16- این که خداوند بالای عرش قرار دارد.
17- فاصله ی بین آسمان و زمین.
18- حجم هر آسمان پانصد سال است.
19- دریایی که بالای آسمانها است، بین پایین و بالای آن مسیر پانصد سال است.
پایان کلام محمد بن عبدالوهاب:
(این است نتایجی که محمد بن عبدالوهاب به عنوان رهبر و مقتدای وهابی ها از روایات فوق استنتاج کرده و آنها را پذیرفته است. پذیرفتن او یعنی پذیرفتن جمیع وهابی ها. خوب بخوانید و تدبر کنید، سپس قضاوت کنید «الآن حصحص الحق» (الآن حق آشکار می شود)
در پایان برای توجه برادران عزیز مسلمان ذکر چند نکته لازم و ضروری است:
1- طبق اعتقاد هر مسلمانی، اصلی ترین رکن اعتقادی اسلام که جدا کننده ی بین مسلمان و غیر مسلمان است، توحید خداوند تبارک و تعالی می باشد، (یعنی توحید در ذات، توحید در صفات، توحید در افعال) که هر چه افراد در این اعتقادات کاملتر شود، بیشتر به معرفت و رضایت و رضوان الهی دست یافته و کمالات معنوی و روحی و نفسانی و انسانی و اخلاقی آنان فزونتر می گردد.
2- هر مسلمانی می داند که گوهر و جوهره ی قرآن مجید، توحید است، توحید به معنای واقعی کلمه یعنی «الله نور السماوات والأرض»، «لیس کمثله شیء»، «لاتدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار»، «هو الأول و الآخر و الظاهر و الباطن». کسانی که خداوند را با آن عظمت خاص خداوندی و الهی اش آنقدر کوچک کرده اند که او را جسم دانسته و می پندارند که بر روی عرش نشسته که بر دوش حیوانات عجیب و غریبی به شکل انسان و گاو و شیر و یا گوزن های عجیب الخلقه قرار دارد و پاهایش را بر روی یکدیگر انداخته و یا کفش طلا پوشیده و در سبزه زارها قدم می زند. چگونه به خود حق می دهند اکثریت قاطع مسلمانان را به جرم اعتقاد نداشتن به چنین اباطیل و مزخرفاتی تکفیر کرده و از دین خارج بداند! ؟ !!
1- کسانی که خداوند را با آن همه عظمت و بزرگی کوچک کرده اند، چگونه می توانند به انبیاء الهی و اوصیاء ایشام (ع) اعتقاد پاک و سالم و راسخی داشته و مقامات بلند آنان را درک نمایند. العیاذ بالله خدایی که چنین باشد، پیامبرش چه خواهد بود !!
2- دیدیم که منشأ اعتقادات وهابیت، دین تحریف شده ی یهود است که توسط کعب الاحبار یهودی و امثال او تحت و تأثیر قرار دادن بعضی از راویان منحرف وارد فرهنگ غنی اسلامی شد و با تمامی تلاشی که ائمه ی معصومین صلوات الله علیهم اجمعین برای دفع آن نمودند، باز هم آثار شوم آن تا کنون باقی مانده که در عصر حاضر توسط شخصی بنام محمد بن عبدالوهاب رخ نموده است.
3- متأسفانه پیروان مذهب مذکور نه تنها به اشتباه خود اقرار و اعتراف نکرده اند، بلکه اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان را که اعتقادی به اباطیل و اوهام مذکور ندارند، جسورانه تکفیر کرده و از دین خارج دانسته و کافر خوانده اند و بالاتر آنکه داعیه رهبریت جوامع اسلامی را نیز داشته و دارد.
4- جادارد برادران مسلمان نصیحت دلسوزانه ی منادیان حق را پذیرفته و در افکار و عقاید و روش کسانی که خداوند را مادی دانسته و عصمت انبیاء و ائمه ی معصومین (ع) و مقدسات مذهبی را بی باکانه مورد هجوم قرار دادند و همه را به باد تمسخر گرفتند، بیشتر تدبیر و تدبر کرده و فریب ظواهر و قدرت و حشمت مادی آنان را نخورده و اعتقادات پاک خود را به خداوند متعال و انبیاء و ائمه ی معصومین (ع) به ثمن پست و ناچیز آنان نفروشند، چرا که روضه ی رضوان الهی اکبر و اعلای از کل عالم و آنچه در دست آن است، می باشد.
ذره ای قرب و تقرب به درگاه مقدس خداوندی با دلی پاک و نیتی عاری از شرک و ریا نه به این جهان که بر جمیع عوالم می ارزد. خاکساری به درگاه احدیت و تمسک به نوامیس الهی و انبیاء عظام و ائمه (ع) و زیارت مراقد شریفه ی آنان منع کرده و تخریب اماکن مقدسه و عتبات عالیات (از جمله مزار شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را که از دیرباز آرزوی ویرانی آن را داشته و بحمدالله از ترس مسلمانان هنوز موفق به انجام آن نشده و انشاءالله نخواهند شد) را شعار خود ساخته و زائرین قبور رسول خدا (ص) و اولاد طاهرینش (ع) و شهدا و صلحا را مشرک و بت پرست می خوانند، قطعاً قصدی جز بستن ابواب هدایت الهی نداشته و طریق آنها که با فطرت پاک بشری ناسازگار است هر مسلمان مؤمن پاکامنی را از آنان و عقائد و شعارهای دروغینشان و صرف اموال بی حد و حصرشان برای گمراهی مسلمانان، منزجر و و ناراحت می کند و دل هر مؤمن غیرتمندی را به درد می آورد. لذا وظیفه ی هر مسلمانی ایجاب می کند که خود را از دام ونیرنگ های آنان حفظ کرده و دیگران را نیز از خطر آنان بر حذر بدارد.
5- از باب حسن ختام و تیمن وتبرک، قدری از روایات شریفه ی نبی مکرم اسلام محمد مصطفی (ص) و ائمه ی معصومین (ع) را نقل کرده، تا هم اعتقاد حقه ی توحید اسلام آشکار شود و هم انحراف و هابیت و پیروان آنها و دوری آنان از حق و حقیقت روشن گردد.

کتاب توحید صدوق صفحه ی 398
حفص بن غیاث از امام جعفر صادق از امام باقر از امام علی بن حسین زین العابدین از سید الشهداء حسین بن علی از سید الأوصیاء علی بن ابیطالب علیه السلام روایت می کند: روزی رسول خدا (ص) در مسجد نشسته بود که شخصی یهودی نزد او آمد و پرسید:
یا محمد! دعوت تو به چیست؟ فرمودند: شهادت به لا اله إلا الله و اینکه من رسول الله هستم. پرسید: خدایی که مردم را به وحدانیتش می خوانی و خود را رسول او می دانی چگونه است؟ فرمودند: ای یهودی، چگونگی و کیفیت ندارد، بلکه کیفیت مخلوق اوست. پرسید: خدایت کجاست؟ خدای من مکان ندارد، بلکه مکان مخلوق اوست. پرسید: آیا خدایت را دیده ای؟ فرمودند: خدا با چشم دیده نمی شود و در خیال نمی گنجد. پرسید: پس از کجا بدانیم که موجود است؟ فرمودند: از آیات و علاماتش. پرسید: آیا او عرش را بر دوش دارد یا عرش او را حمل می کند؟ فرمودند: ای یهودی خدای من نه در جایی حلول می کند و نه در محلی دارد...
(توضیح: این روایت شریفه به صراحت اعلام می دارد که خداوند نه با چشم دیده می شود و نه در تصورات و خیال اشخاص می آید و نه بر عرش جا دارد و هیچ گونه کیفیتی نداشته بلکه خود خالق کیفیت و مکان و عرش و... می باشد و خلاصه آنکه با صدای رسا تمامی ادعاهای وهابیون را باطل کرده و تکذیب می نماید.)
اصول کافی جلد 1 صفحه ی 85
کلینی از عده ای از اصحاب و علماء شیعه از ... ابن ربیحه غلام رسول خدا (ص) روایت می کند: از امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام پرسیدند: خدایت را چگونه شناختی؟ فرمودند آنگونه که خودش معرفی کرده است. پرسیدند: چگونه خودش را معرفی کرده است؟ فرمودند: به هیچ صورتی شبیه نیست و با حواس درک نمی شود و با انسانها قابل قیاس نیست ...
دقت در این روایت هم صریحاً از خداوند متعال نفی صورت کرده و بطور عموم دلالت می کند که حق متعال با هیچ حسی، چشم یا غیر چشم، قابل ادراک نیست و اصلاً قیاس او با انسان که اشرف مخلوقات است غلط و نا معقول است تا چه رسد به موجودات پست تر از انسان!
کتاب توحید صدوق صفحه ی 107 و 108
امام صادق (ع) از پدرانش (ع) روایت می فرمایند: رسول خدا (ص) از جایی می گذشت، دید شخصی چشمانش را به آسمان دوخته و دعا می کند، حضرت فرمودند: چشمانت را به زیر انداز، زیرا هرگز نمی توانی او را ببینی. همچنین روایت می کند: پیامبر از جایی می گذشت، دید شخصی دستانش را به آسمان بلند کرده و دعا می کند، به او فرمودند: دستهایت را پایین تر بیاور. چرا که دستت هرگز به او نخواهد رسید.
اصول کافی جلد 1 صفحه ی 82
علی بن ابراهیم ... از هشام بن حکم روایت می کند: شخصی مادی و کافر از امام صادق (ع) پرسید: خدا چیست؟ فرمودند او چیزی است بخلاف تمام اشیاء، اینکه می گویم چیزی است، برای آنکه معنای (وجود) را برسانم، خداوند حقیقت شیء بودن (یعنی وجود) را دارد، جز آنکه جسم ندارد، صورت ندارد، با حواس درک نمی شود و نمی توان او را در جائی جست.
شخصی مادی پرسید: تو که می گویی خداوند شنوا و بیناست؟ فرمودند: بله، او مس شنود است اما نه با گوش و می بیند نه به وسیله ی چشم.
کتاب توحید صدوق صفحه ی 176
ابراهیم بن ابی محمود می گوید: به امام رضا (ع) عرض کردم: یابن رسول الله، مردم حدیثی از رسول خدا (ص) نقل می کنند که فرمودند: خداوند هر شب به آسمان دنیا پایین می آید. نظر شما درباره ی این حدیث چیست؟ فرمودند: خداوند لعنت کند کسانی که این حرفها را تحریف می کنند. به خدا قسم رسول خدا (ص) چنین چیزی نفرمودند، بلکه فرمودند: خداوند در ثلث آخر هر شب و در شب جمعه از ابتدای شب ملکی را به آسمان دنیا می فرستد و به او دستور می دهد، ندا کند: آیا درخواست کننده ای هست تا خواسته اش را برآورده کنم؟ آیا توبه کننده ای هست تا توبه اش را بپذیرم؟ آیا استغفار کننده ای هست تا او را بیامرزم؟ ای کسی که به دنبال خیر و اعمال نیک هستی بیشتر پیش رو و ای گنهکار و بد اعمال، دیگر دست بردار. این ملک تا طلوع فجر مدام ندا می دهد سپس به جایگاهش در ملکوت آسمانها باز می گردد.

دنباله ی سلسله مطالب شماره ی گذشته:
این حدیث را پدرم از جدم رسول الله برایم فرمود.
چنانچه ملاحضه می شود این روایت صریحاً نزول خدا را به آسمان دنیا نفی می کند و به صراحت اعلام می دارد که خداوند ملکی را می فرستد ه آنکه خودش پایین می آید. در حالی که وهابیها معتقدند خداوند خودش به آسمان دنیا پایین می آید و ندا می دهد. چنانچه ابن بطوطه در سفرنامه خود نوشت که ابن تیمیه می گفت: خداوند مانند پاییین آمدن من از منبر پایین می آید!
کمال الدین صدوق صفحه ی 231
ابوحمزه می گوید: از امام باقر (ع) درباره ی آیه ی شریفه ی «کل شیء هالک إلا وجهه» (هرچیزی نابود شدنی است جز وحه خدا) پرسیدم، فرمودند: فلانی، بله همه چیز از بین خواهد رفت جز وجه خدا، خداوند بزرگتر از آن است که اینگونه وصف شود (یعنی برایش وجه و صورت تصور شود) بلکه وجه و صورت خدا، دین خداست ...
احتجاج طبرسی جلد 2 صفحه ی 190
اباصلت می گوید: به امام رضا (ع) عرض کردم: یابن رسول الله معنای این خبر چیست که روایت می کنند: ثواب «لا اله إلا الله» نگاه کردن به صورت خداست؟ فرمودند: ای اباصلت هرکس خدا را به هر صورتی توصیف کند مانند داشتن صورت، کافر شده است، وجه خدا، انبیاء و رسولان و حجج الهی صلوات الله علیهم اجمعین هستند ... ای اباصلت، خداوند تبارک و عالی موصوف به مکان نمی شود و هرگز با چشم و اوهام و تصورات درک نمی گردد. در این روایت برای وجه الله، انبیا و حجج الهی معرفی شدند. می توان گفت که وجه الله مظاهر مختلفی دارد که در هر کجا موضوع خاص خودش را دارد که باید از طریق مبیّنین واقعی قرآن یعنی پیامبر و ائمه ی معصومین (ع) مشخص و معین گردد.
اصول کافی جلد 1 صفحه ی 82
محمد بن عبدالله ... از حسین بن سعد: از ابوجعفر امام جواد (ع) سؤال شد: آیا می توان به خدا شیء اطلاق کرد (یعنی گفت خدا چیزی است؟) فرمودند: بله، به شرط آنکه حد تعطیل و حد تشبیه برای خدا تصور نشود.
حد تعطیل و حد تشبیه برای خداوند نقص است، هر چیزی که خداوند را از چیزی غافل کرده یا بیکار و ناتوان کند و یا موجب شباهت پروردگار به احدی از مخلوقات شود، باطل است، لذا اگر مراد از اینکه خدا چیزی هست، این باشد که مانند دیگر موجودات و مخلوقات است غلط است. اما اگر مراد این باشد که خداوند موجود است به حقیقت وجود و هیچ گونه نقص و شباهتی در او وجود ندارد، این عقیده صحیح است.
نظیر روایات فوق در کتب روائی و تفسیری و اعتقادی شیعه بحدی زیاد است که می توان به حقیقت از آنها کمال معرفت به حق متعال و توحید حقیقی را یافت و برخلاف آنچه کوته نظران وگمراهان می اندیشند حضرت حق و ذات الهی برتر از هر چیزی و دارای حقیقت وجود و لامکان و لازمان بوده و هیچ گونه نقص و تشبیهی در ذات مبارکش راه نداشته و همچنانکه خودش فرموده: «لیس کمثله شیء» و «لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار» هست وبوده و خواهد بود.

نظرات فرقه وهابیت به مسایل اعتقادی و فقهی و شرعی از کتب معتبر اهل سنت و وهابیت:
از خواننده ی محترم تقاضا می شود که در ترازوی عقل و دین این موضوعات را قضاوت نمائید.
(1) جواز زنا با زن خدمتکار
ابن ماجشون از فقیهان مالکی می گوید: اگر کسی با زنی که خدمتکار اوست زنا کند حد شرعی بر او جاری نمی شود.
متن عربی: تأجیر النساء للزنا و جواز الزنا بالخادمه عند السنه!!
قول ابن الماجشون (فقیه مالکی و هو صاحب مالک): إن المخدمه سنین کثیره لاحد علی المخدِم- بکسر الدال- إذا وطئها ...
(المحلی لابن حزم/ج11/ص251/ ط دار الفکر بتحقیق أحمد شاکر)
(2) عجیب ترین فتوا
اگر مردی دخترش را که در شرق جهان با وی زندگی می کند به همسری پسری درآورد که او در غرب جهان با پدرش زندگی می کند و هیچگاه آن دو یکدیگر را نبینند و از محل زندگی بیرون نروند، سپس شش ماه از ازدواج آنان بگذرد و آن دختر صاحب فرزند شود پدر او همان کسی خواهد بود که در غرب دنیا زندگی می کند، اگر چه هیچگاه همسرش را ملاقات نکرده و حتی ندیده باشد و همچنین اگر کسی را از لحظه عقد ازدواج به مدت پنج سال زیر نظر نگهبانان زندانی کنند، سپس آزاد شود و به منزلش برود و تعدادی فرزند در کنار همسرش ببیند همه ی آنان فرزندان وی خواهند بود اگرچه فرصت یک لحظه دیدار و ملاقات با همسرش را پس از عقد نداشته است.



(3) کرامتی بزرگ
سپس همین نویسنده می گوید: این امر امکانش دور از واقعیت نیست، زیرا ممکن است بر اثر کرامت یکی از اولیاء با آنکه مسافت بین زن و شوهر زیاد است آن دو به دیدار یکدیگر رسیده باشند و از این راه فرزندی به وجود آمده باشد.
قابل توجه فرزندان بی سرپرست
از معضلات جوامع بشری بچه های سرراهی یاهمان بی سرپرست هستند که دولتها در صدد یافتن راه حل آن چانه زنی می کنند، که خوشبختانه سخنان و فتواهای پیشین، راه حل آن را ابتدا با فتواهای آبکی سپس از طریق کرامت و اعجاز یافته و مشکل بی پدری بعضی را پیدا کرده اند (دست مریزاد). این سخنان را به دستگاه تجزیه و تحلیل خود وارد کنید، سپس از او بخواهید تا قضاوت کند، آیا جز خنده پاسخ دیگری خواهید شنید؟
متن عربی
إلحاق نسب المشرقیه بالمغربی
إلحاق نسب المشرقیه بالمغربی، فإذا زوج الرجل ابنته و هی فی المشرق برجل هو و أبوها فی المغرب و لم یفترقا لیلا و نهارا، حتی مضت مدة ستة أشهر، فولدت البنت فی المشرق، التحق نسب الولد بالرجل الذی هو و أبوها فی المغرب، مع أنه لا یمکنه الوصول إلیها إلا بعد سنین متعددة، بل لو حبسه السلطان من حین العقد و قیده و جعل علیه حفظة مدة خمسین سنة، ثم وصل إلیبلد المرأة فرأی جماعة کثیرة من أولادها، و أولادها، إلی عدة بطون، التحقوا کلهم بالرجل الذی لم یقرب هذه المرأة و لا غیرها ألبتة.
(الفقه الاسلامی للرحیلی 7/683 و فیه: فلو تزوج مشرقی مغربیة و لم یلتقیا فی الظاهر مدة سنة فولدت ولدا لستة أشهر من تاریخ الزواج ثبت النسب، لاحتمال تلاقیهما من باب الکرامة و کرامات الأولیاء حق، فتظهر الکرامة بقطع المسافة البعیدة فی المدة القلیلة و یکون الزوج من أهل الحظوة الذین تطوی لهم المسافات البعیده).
(شرح منهاج الکرامة – العلامة الحلی: 111.)
(4) ملحق شدن بچه به پدر اگر چه با همسرش نزدیکی نکرده باشد
اگر مردی با زنی ازدواج کند و در همان مجلس عقد و در حضور شهود او را طلاق دهد سپس آن زن بعد از گذشتن شش ماه فرزندی به دنیا آورد أبوحنیفه گفته است آن بچه متعلق به همان مرد خواهد بود.
متن عربی
إلحاق الولد بالزوج و إن لم یطأ امراته!
لو تزوج رجل امرأة فی مجلس ثم طلقها فیه قبل غیبته عنهم ثم أتت امرأته بولد لستة أشهر من حین العقد أو تزوج مشرقی بمغربیة ثم مضت ستة أشهر و أتت بولد لم یلحقه و بذلک قال مالک و الشافعی و قال ابوحنیفة یلحقه نسبه لأن الولد إنما یلحقه بالعقد و مدة الحمل ألا تری أنکم قلتم إذا مضی زمان الإمکان لحق الولد و إن علم أنه لم یحصل منه الوطء ...
(المغنی لابن قدامه / ج8 / ص64 / ط دار الفکر الأولی 1405 ه)






(5) ازدواج پدر با دختر
فتوای امام مالک و به تبع او شافعی در حلال بودن ازدواج پدر با دخترش که از طریق غیر مشروع یعنی زنا به دنیا آمده باشد و همچنین با خواهر و دختر پسر و دختر دخترش که به همین روش به دنیا آمده باشند از فتواهای نادر روزگار است و دلیلی که بر جواز آن نیز آورده است نادرتر از خود حکم و شنیدنی است.
وی می گوید: به این دلیل نکاح جایز است که این پدر و دختر شرعاً بایکدیگر نسبتی ندارند و بیگانه هستند و چون از راه غیر مشروع متولد شده است ارث نمی برد و نفقه او هم واجب نیست.
متن عربی
حلیة الزواج مع البنت من الزنا
أفتی[المالک] بحلیة الزواج من بنته من الزنا، و من أخته و بنت ابنه و بنت بنته و بنت أخیه و أخته من الزنا، مستدلا بأنها أجنبیة منه، و لا تنتسب إلیه شرعا، و لا یجری التوارث بینهما و لا تعتق علیه إذا ملکها و لا تلزمه نفقتها، فلا یحرم علیه نکاحها کسائر الأجانب.
المغنی لابن قدامة 7/485.
و أفتی الشافعی بحلیة الزواج من بنته من الزنا و من أخته و بنت ابنه و بنت بنته و بنت أخیه و أخته من الزنا، مستدلا بنفس دلیل الإمام مالک فی هذه المسألة کما مر آنفا.
المغنی لابن قدامة 7/485.
و هذه المسألة ذکرها الفخر الرازی فی مناقب الشافعی مسلما بها و مدافعا فیها عنه.
مناقب الإمام الشافعی، ص 532.
إلیها أشار الزمخشری فی الأبیات المتقدمة بقوله: فإن شافعیا قلت قالوا بأننی أبیح نکاح البنت و البنت تحرم.
المغنی لابن قدامة 11/34، المحلی 6/87.

(6) ترویج زنا با فتواهایی غیر شرعی
اگر مردی آلتش را در پارچه ای بپیچد سپس با زنی نزدیکی کند و منی اش را داخل رحم نریزد، نه غسل بر او واجب می شود و نه حدّ زنا و ضرری به عباداتش هم نمی زند.
این سخن از شخصی است بنام عبدالقادر تمیمی که سُبکی نویسنده کتاب طبقات الشافعیه او را پیشوایی بزرگ و جلیل القدر و دانشمندی که آوازه علمی اش گیتی را فراگرفته و علوم و دانشش به خراسان حمل می شد معرفی کرده است.
ابن نُجیم حنفی با یک درجه تخفیف همین فتوا را بگونه ای دیگر صادر کرده و می گوید: اگر مردی آلتش را در پارچه ای بپیچد و با زنی نزدیکی کند، پس اگر احساس لذت کند و حرارت و گرمای درون را لمس کرد حج او باطل می شود وگرنه ضرری نخواهد داشت.
أبوحنیفه نیز گفته است: اگر مردی در برابر قرارداد ده درهم با مادرش ازدواج و نزدیکی نماید زناکار نخواهد بود و حدّ زناکار هم بر وی جاری نمی شود و اگر مردی آلتش را در پارچه ای بپیچد و با زنی همبستر شود زناکار نیست و حدّ بر او جاری نمی شود.
توضیحی بر این اباطیل
1- ازدواج با محارم از قبیل مادر و خواهر و غیر آن دو از محرمات قطعی فقه اسلام است. 2- زناشوئی و نزدیکی به هر شکلی و با هر زنی بدون شرایط شرعی آن از قبیل عقد ازدواج و غیر آن زنا محسوب می شود. 3- استفاده از پارچه برای پوشاندن آلت، مجوزی برای نزدیکی نمی شود. 4- نریختن آب منی در رحم زن نیز نمی تواند ملاک حلیت زناشوئی باشد. 5- این سخنان و فتواها حریم قانون خدا را می شکندو فحشا و گناه را در بین جامعه اسلامی گسترش می دهد. 6- آیا اسلام نابی که از او دم می زنید همین است؟
متن عربی
عدم وجوب الغسل علی من لفّ ذکره بحریرة و أولجه فی فرج و لم ینزل
قال السبکی المتوفی 771، فی طبقات الشافعیة عند ترجمة عبدالقادر بن طاهر بن محمد التمیمی: الإمام الکبیر الاستاإ أبو منصور البغدادی إمام عظیم القدر جلیل المحل کثیر العلم حبر لا یساجل فی الفقه و أصوله و الفرائض و الحساب و علم الکلام اشتهر اسمه و بعد صیته و حمل عنه العلم أکثر أهل خراسان.
طبقات الشافعیة الکبری 5/136.
إلی أن قال: و قال فی کتاب الوطء التام: من لفّ ذکره بحریرة و أولجه فی فرج و لم ینزل، لا غسل علیه و لا حدّ علی الأصح إن کان فی حرام و لا یفسد به شیء من العبادات و عن أبی حامد الغزالی المروزی إیجاب ذلک.
طبقات الشافعیة الکبری لتاج الدین علی بن عب دالکافی: 5/143. ط. هجر. للطباعة و النشر بتحقیق د. محمد الطناحی.
قال ابن نجیم الحنفی المتوفی 970: و لو لفّ ذکره بخرفة و أدخله إن وجد حرارة الفرج و اللذة، یفسد (أی الحج) و الاّ فلا.
البحر الرائق: 3/1، ط. دار المعرفة – بیروت.
قال أبوحنیفة: لو أن رجلا تزوج أمه علی عشرة دراهم لم یکن زانیا، و لم یجب علیه الحد و لو أن رجلا لفّ ذکره بحریرة ثم أدخله فرج امرأة لم یکن زانیا و لم یجب علیه الحد.
الایضاح- افضل بن شاذان الأزدی ص 92.
(6) همجنس بازی با مملوک
ابن سهل أبیوردی در فتوایش گفته است: اگر کسی با مملوک خودش یعنی جوان و مردی که خریده است لواط کند حدّ شرعی بر وی جاری نمی شود ولی اگر با مملوک دیگری باشد حدّ جاری می شود.
بدون شک لواط یا هم جنس بازی از اعمال بسیار زشت و از محرمات شرعی و مورد تنفر خدا و رسول است و نمی دانیم افتراق و جدایی بین مملوک خود و غیر با چه مبنا و دلیلی صادر شده است.
متن عربی
التلوط بالغلام المملوک
ذکر القاضی الحسین فی التعلیقة أنه حکی عن الشیخ ابن سهل و هو الأبیوردی کما مصرح به فی بعض نسخ التعلیقة و صرح به ابن الرفعة فی الکفایة: أن الحد لا یلزم من یلوط مملوک له بخلاف مملوک الغیر. قال القاضی : و ربما قاسه علی وطء أمته المجوسیة أو أخته من الرضاع و فیه قولان انتهی. و هذا الوجه محکی فی البحر و الذخائر و غیرهما من کتب الأصحاب لکن غیر مضاف إلی قائل معین. و علله صاحب البحر بأن ملکه فیه یصیر شبهة فی سقوط الحد. و الذی جزم به الرافعی تبعا لأکثر الأصحاب أنه لا فرق بین مملوکه و غیره، نعم فی اللواط من أصله قول أن موجبه التعزیز. قال الرافعی: إنه مخرج من القول بنظیره فی إتیان البهیمة، قال: و منهم من لم یثبته.
طبقات الشافعیة الکبری/ ج4 / ص43 الی ص 45 ت 263/ ط دار هجر الثانیة 1992
یکی از داستانهای قرآن که با هدف عبرت آموزی نقل شده است داستان قوم لوط است که آنان به جهت ابتلا به همجنس بازی مورد خشم و قهر خدا قرار گرفته و نابود شدند «و لوطاً إذ قال لقومه أتأتون الفاحشة» «إنکم لتأتون الرجال شهوة من دون النساء.» و رسول خدا (ص) سه مرتبه فرمود: (لعن الله من عمل عمل قوم لوط)
مغنی ابن قدامة: 10/60.
ح 1815، سنن انسائی 6/413-415 ح 3319-3325، صححه الألبانی فی صحیح سنن النسائی 2/698 ح 3112-3118، سنن ابن ماجة 1/625 ح 1943، صححه الألبانی فی صحیح سنن ابن ماجة 1/328 ح 1579، سنن الدارمی 2/158، الموطأ، ص 323 ح 1284، مسند أحمد بن حنبل 6/201، 255، 271، السنن الکبری 7/ 459، 460، المعجم الکبیر للطبرانی 24/289-292 ح 737-742. و فی روایة أخری: فقال لها النبی صلی الله علیه و سلم: أرضعیه تحرمی علیه و یذهب الذی فی نفس أبی حذیفه. فرجعت فقالت: أنی قد أرضعته، فذهب الذی فی نفس أبی حذیفة. صحیح مسلم 2/1076 الرضاع، ب 14537. و فی روایة ثالثة: قالت: إنه ذو لحیة. فقال: أرضعیه یذهب ما فی وجه أبی حذیفة. المصدر السابق 2/1078 الرضاع، ب 14537. و عند أبی داود: فأرضعته خمس رضعات، فکان بمنزلة ولدها من الرضاعة و عند النسائی: فأرضعته و هو رجل.

(7) مرد بزرگسال با خوردن شیر محرم می شود !!!!!
می دانیم که در قوانین حقوقی اسلام راههایی برای پیوند محرمیت بین زن و مرد وجود دارد که از آن جمله شیر دادن زن به فرزند غیر خودش با شرایط خاص آن است، که در کتب فقهی مطالب فراوانی درباره ی آن آمده است. اما توجه به یک نکته در این موضوع حائز اهمیت است و آن شیر خواره بودن طفل است، یعنی باید نوزادی باشد که شیر غذای اصلی وی باشد و به دفعات هم انجام شود (با شرایط و اوصافی که در کتب فقهی فریقین بیان شده است). بنابراین اگر شیرخوردن در دوران طفولیت نباشد وسیله ی محرمیت نخواهد شد. اما با داستانی که در اینجا می خوانید و صد در صد مخالف و متضاد با مبانی فقهی دوگروه از مسلمانان یعنی تشیع و تسنن است چه باید کرد؟ پس از نزول آیه چهارم و پنجم سوره احزاب که در آن خداوند پسر خوانده را همانند فرزند واقعی ندانسته و فرمان می دهد که آنان را فرزندان پدران خودشان بدانید و باید حریم شرعی را رعایت کنید، مسلم و أبی داود و نسائی و ابن ماجه و دارمی و بیهقی و مالک و أحمد و طبرانی و دیگران از عایشه نقل کرده اند که گفت: زنی بنام سهله دختر سهل خدمت پیامبر (ص) آمد و گفت: ای رسول خدا (ص) سالم فرزند خوانده ابو حذیفه است که در خانه ما است و من با سر برهنه و بدون پوشش در برابرش ظاهر می شوم، احساس می کنم ابوحذیفه اینگونه دوست ندارد و ناراحت می شود، چکار کنم؟ رسول خدا (ص) فرمود: از پستانت به او شیر بده تا مشکل حل شود، عرض کرد: او مردی بزرگ و دارای ریش و محاسن است، چگونه او را شیر دهم؟ پیامبر لبخندی زد و فرمود: می دانم او خردسال نیست بلکه مردی بزرگ و دارای ریش و محاسن است، او را شیر بده با تو محرم شود و آنچه در ذهن ابوحذیفه است پاک می شود. سهله از خدمت پیامبر رفت و باز هم خدمت آن حضرت آمد و گفت: او را شیر دادم و خیال ابوحذیفه را راحت کردم.
فتوای فقهی بر اساس این حدیث
ابن حزم و داود ظاهری تحت عنوان «مذهب عایشه» می گویند: اگر مردی بزرگسال از پستان زنی شیر بنوشد حکم طفلی را خواهد داشت که از پستانش شیر نوشیده است. بنابراین همانگونه که آن طفل محرم آن زن است مرد بزرگسال هم محرم میشود.
تأیید شافعی و فتوای او
شافعی نیز این حدیث را پذیرفته است زیرا وی پس از نقل آن و طرح سؤالاتی پیرامون آن می گوید: بنابر نقل أم سلمه این فرمایش رسول خدا (ص) مخصوص همان یک نفر یعنی سالم مولی ابوحذیفه خواهد بود، چون شیر دادنی که موجب محرمیت می شود درباره طفل شیر خواره است که لااقل باید پنج نوبت و بدون فاصله از پستان زنی شیر بنوشد و افراد بزرگتر از این قاعده خارج هستند.
کتاب الأم. 5/30.
نقد این حدیث و فتواهای پس از آن
از مطالب گذشته دو مطلب و سخن متضاد استفاده می شود: 1- شرط محرم شدن، شیر نوشیدن طفل از زنی غیر از مادر خودش است که لااقل باید پنج نوبت پشت سرهم و بدون فاصله و خوردن شیر یا چیز دیگری در بین دفعات شیر خواری باشد. 2- مرد بزرگسال نیز با شیر خوردن محرم می شود.
آیا عقل و عرف می تواند سخن دوم را به عنوان دستور و حکم شرع تلقی نموده و به آن عمل نماید؟ آیا وجود اینگونه روایات و داستانها موجب سردرگمی دوستان و طعنه زدن بیگانگان نمی شود؟ و آیا شما که مدعی ترویج اسلام ناب هستید تاکنون این فتواها و احادیث را خوانده اید؟

(8) خدای وهابیت غیر از ریش و عورت همه چیز دارد
ابوبکر بن عربی می گوید: فردی که مورد وثوق من بود نقل کرد که ابو یعلی، (امام و پیشوای ابن تیمیه)
می گوید: در باره خدا هر عضوی را جز ریش و عورت اثبات خواهم کرد: «إذا ذکر الله تعالی و ما ورد من هذه الظواهر فی صفاته، یقول: ألزمونی ماشئتم فإنی التزمه، إلاّ اللحیة و العورة»
(العواصم من القواصم: 210، الطبعة الحدیثة: 2/283، دفع شبه التشبیه بأکف التنزیه لابن الجوزی: 95، 130 – الهامش.)
(9) کرسی در اثر سنگینی خدای وهابیت ناله می کند
سیوطی از طرق مختلف عن عمر نقل می کند که زنی خدمت رسول اکرم (ص) رسید و گفت: دعا کن خداوند مرا وارد بهشت سازد، رسول گرامی (ص) خدا را به عظمت یاد کرد و فرمود: کرسی خداوند سراسر آسمان و زمین را فرا گرفته و هنگامی که خداوند بر روی کرسی قرار می گیرد، در اثر سنگینی حق از کرسی، نالی ای همانند ناله شتر بچه خارج می شود. و هیثمی در کتاب مجمع الزوائد این روایت را صحیح دانسته است.
«قال السیوطی: و أخرج عبد بن حمید و ابن أبی عاصم فی السنة و البزار و أبو یعلی و ابن جریر و أبو الشیخ و الطبرانی و ابن مردویه و الضیاء المقدسی فی المختارة عن عمر، «أن إمراة أتت النبی صلی الله علیه و سلم فقالت: أدع الله أن یدخلنی الجنة، فعظم الرب تبارک و تعالی و قال: «إن کرسیه مسع السماوات و الارض، و إنّ له أطیطاً کأطیط الرجل الجدید إذا من ثقله». الدر المنثور ج1 ص328. قال الهیثمی: رواه البزار و رجاله رجال الصحیح، مجمع الزوائد ج1 ص83. و قال أیضاً: رواه أبو یعلی فی الکبیر و رجاله رجال الصحیح غیر عبد الله بن خلیفه الهمذانی و هو ثقه. مجمع الزوائد ج10 ص159.»

(10) زناشویی با همسر در برابر نگاه دیگران
اسن حزم می گوید: اگر در سفر مردی با همسرانش در یک خیمه باشند و او با یکی از آنان نزدیکی کند در صورتی که عورتش پوشیده باشد این عمل مکروه است. ولی اگر عورتش مکشوف و در معرض دید باشد حرام. این سخن را مقایسه کنید با دستورات شرع مقدس که منع می کند از عمل زنا شویی در کنار فرزند خردسالِ خوابیده.
متن عربی
وطی إحدی الزوجات أمام الأخریات علی فراش واحد مکروه فقط!
إذا کان فی سفر و معه زوجات و جمیعهن فی خیمة واحدة أو علی فراش واحد فإنه یجوز، و لکن یکره أن یطأ إحداهن أمام الأخری و هی مستورة العورة، أما إن کانت مکشوفة فإنه یحرم، إذا لا یحل النظر إلی العورة، ... الفقه علی المذاهب الأربعة للجزیری/ کتاب النکاح ج هل للزوج أن یجمع بین زوجاته فی بیت واحد و فی فراش واحد؟/ ص947/ الطبعة الأولی لدار ابن حزم ج بیروت.
(11) جواز استفاده زن از آلت مصنوعی
ابن قیم جوزی می گوید: اگر زنی شوهر نداشت و شهوت بر وی غلبه کرد بعضی از فقیهان ما گفته اند می تواند از آلت مصنوعی استفاده نماید. این فتوا را با فتواهای فقهای شیعه مقایسه کنید که فرموده اند استفاده از چنین وسایلی حرام و گناه است. آیا این است اسلام ناب ابن تیمیه ها و ...
متن عربی
ما قضیة الأکرنبج و الاستدخال؟!
ابن القیم الجوزیة یخبرکم قائلاً: (و إن کانت امراة لا زوج لها و اشتدت غلمتها فقال بعض أصحابنا یجوز لها اتخاذ الاکرنبج – و هو شیء یعمل من جلود علی صورة الذکر- فستدخله المرأة، أو ما أشبه ذلک من قثاء و قرع صغار ...) بدائع الفوائد لابن قیم الجوزیة/ ج4/ ص905.
(12) جواز نگاه کردن به عورت زن
نگاه کردن به عورت زن که در آیینه و یا آب منعکس شده باشد با انگیزه شهوت و لذت بردن مانعی ندارد.
متن عربی
جواز النظر إلی صورة فرج المرأة المنطبعة فی المرأة !!!
و یشترط فی النظر أمور: ... الثالث: أن یری نفس الفرج لا صورة المنطبعة فی المرأة أو ماء، فلو کانت متکئة و رأی صورة فرجها الداخل فی المرأة بشهوة فإنها لا تحرم، و کذا لو کانت کذلک علی شاطیء ماء، أما إذا کانت موجودة فی ماء صاف فرآه و هی فی نفس الماء فإن الرؤیا علی هذا تحرم لأنه رآه بنفسه لا بصورته. الفقه علی المذاهب الأربعة للجزیری/ کتاب النکاح/ مبحث فیما تثبت فیه حرمة المصاهرة/ ص848/ الطبعة الأولی لدار ابن حزم/ بیروت
(13) نیم خورده سگ و خوک پاک و حلال است
اگر تاکنون شنیده بودید که این دو حیوان نجس و حرام گوشت هستند ولی بشنوید که رئیس فرقه مالکیها فتوا به پاکی و حلیّت داده است و می گوید: سگها و خوکها طاهر و پاک هستند و نیم خورده آنان نیز پاک و می شود با آن وضو گرفت و آن را نوشید و اگر پوزه آنان با غذا تماس پیدا کرد آن غذا حرام نیست و دستور به شستن ظرف غذا صرفاً از روی تعبّد استنه دلیل شرعی.
این سخن برخلاف حکم خدا و نظر تمامی فقها اعمّ از شیعه و «سنی» است. {در پایین نظرات فرق دیگر از اهل تسنن ذکر گردیده که حکم بر حرام داده اند بر خلاف فتوای فوق}
خداوندت متعال در سه آیه از قرآن (173 بقره، و 3 مائده و 115 نحل) مردار و خون و گوشت خوک را از خوردنیهای حرام اعلام فرموده و در سخن رسول خدا (ص) خوک در کنار سگ نجس معرفی شده و ظرفی که دهان سگ و خوک به آن رسیده باشد باید هفت مرتبه شسته و خاک مالی شود.(کتاب الامّ، للامام شافعی: 1/19)
*شافعی می گوید: خوک هیچ ارزشی ندارد و کسی مالکش نمی شود (کتاب الام: 3/12)
* محی الدین نووی می گوید: علما بر نجاست خوک اتفاق و اجماع دارند و او را بدتر از سگ می دانند. (المجموع: 2/568)
متن عربی
طهارة الکلب و الخنزیر
أفتی {المالک} بطهارة الکلاب و الخنازیر، و سؤرهما طاهر یتوضأ به و یشرب، و إن ولغا فی طعام لم یحرم أکله، و عنده أن الأمر بغسل الإناء من ولوغ الکلب فیه مجرد تعبد. المغنی لابن قدامة: 1/70.      ( http://www.13rajab.ir)
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد