درس و بحث

در این وبلاگ هر مطلب علمی را میتوانید.....

درس و بحث

در این وبلاگ هر مطلب علمی را میتوانید.....

اعترافات دکتر عصام العماد از فرقه وهابیت

آقای دکتر «عصام العماد» یکی از وهابی های تندرو بوده که با مطالعه های پیگیری که داشته اند حق را دریافته و مذهب حق اثناعشری را می پذیرد. وی در سال 1968 در جنوب یمن که مرکز اصلی وهابیت در یمن است به دنیا آمد. پس از 12 سال تحصیل در مدارس و حوزه های وهابیها، به درجه امام جماعت و امام جمعه رسیده و در مساجد صنعاء به تدریس و تبلیغ درباره وهابیت مشغول بوده است. عصام در عربستان هم نزد علماء بزرگ وهابیت تحصیل کرده و به صورت حضوری یک سال شاگرد شیخ بن باز مفتی اعظم عربستان بود. دکتر عماد پس از تشرف به آیین تشیع چندین کتاب در نقد وهابیت تالیف نموده و مناظرات بسیاری با بزرگان وهابیت داشته است. از جمله، مناظره ای با شیخ عثمان الخمیس که یکی از رهبران بزرگ وهابیت در قرن معاصر و از اساتید و مفتیان بزرگ در عربستان است و کتاب های متعدد نوشته که بخشی از این مناظره از زبان دکتر عماد در ذیل آورده شده است.
من به ایشان گفتم که بنده هیچ دشمنی با وهابیت ندارم و بیائیم مسئله اهل بیت را براساس مبانی شیخ الاسلام، ابن تیمیه مطرح کنیم و ایشان را حکم قراربدهیم. ابن تیمیه مشکل تناقض دارد؛ از یک جهت فضائل اهل بیت را درکتاب های متعدد خود نقل می کند، حدیث ثقلین، حدیث کساء به نقل از عایشه و یا احادیث ائمه دوازده گانه را قبول و آنها را تصحیح می کند- احادیثی را مطرح کردم که هم ابن تیمیه، هم محمدبن عبدالوهاب، هم عثمان الخمیس و هم همه وهابیت آنها را قبول دارند- و گفتم پیرامون احادیثی سخن بگوئیم که هر دوی ما آنها را قبول داریم اصلا فرض کنیم که مذهب شیعه دوازده امامی وجود خارجی ندارد؛ پیامبر فرمود:« بعد از خود دوچیز در بین شما می گذارم» این یعنی واقعا امام علی و اهل بیت عدل قرآن هستند و بعد از من اینها جانشینان من هستند. سپس بعد از این حرف از سخنان علمای وهابیت در قدیم و در قرن معاصر استفاده کردم از جمله بیانیه ای که چند سال قبل از علما و مفتیان بزرگ وهابیت در عربستان صادر شد و همه آنها آن را هم امضا کردند که امام مهدی امام دوازدهم است.به عثمان الخمیس گفتم: آقای عثمان الخمیس من الان واقعا مشکل دارم و اگر شما برای من ثابت کنید که اعتقادات مذهب شیعه اثناعشری باطل است، به خدا من حاضرم و از خدا می خواهم که دوباره وهابی شوم چون مشکلات زیادی به خاطر شیعه شدن من برایم به وجود آمد و به همین دلیل از خدا می خواهم که دوباره برگردم به خانواده و به کشورم، شما چه جوابی به حدیث ائمه دوازده گانه می دهید؟
ایشان این طور جواب دادند که: ائمه دوازده گانه ابوبکر، عمر ،عثمان، علی ، معاویه، یزید، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان و دوازدهمین امام مهدی است.
من گفتم که این تناقض است؛ امام علی و امام مهدی که از اهل بیت هستند درست ولی چطور ممکن است که معاویه، یزید، دیگران که قاتلین اهل بیت پیامبر هستند از ائمه دوازده گانه باشند؟ متاسفانه ایشان در این مدت 8 ماهی که مناظره ما طول کشید مدام اصرار داشتند که معاویه و دیگران از ائمه دوازده گانه هستند و می گفت که اکثر ائمه اموی هستند و قائل بود که عباسیان گمراه بودند.
من از برادران ایشان پرسیدم: دیدگاه شما نسبت به محمد شوکانی چیست؟ این شخص نزد وهابی ها خیلی مقدس است؛ یمنی است و شاید بتوان گفت بعد از محمدبن عبدالوهاب دومین رهبر وهابیت و معاصر اوست، شوکانی کتابی دارد به نام نیل الاوطار که در عربستان جزو مهمترین کتاب های درسی است وی اعتقاد داشته که محمدبن عبد الوهاب مجدد اسلام است. او می گوید که اگر کسی به دو نفر که بین آنها رابطه پدری و پسری وجود ندارد پدر و پسر بگوید این شخص به اجماع مسلمانان مرتکب گناه بزرگی شده است سپس گفته است: چرا محدثین ما در طول سه قرن زیاد بن ابیه را به ابی سفیان نسبت داده در حالی که بین آنها رابطه پدر و پسری وجود نداشته است؟ شوکانی گفته است که معاویه دستور داد که زیاد را به ابوسفیان نسبت دهند و محدثین از ترس دولت اموی تا او را زیاد بن ابی سفیان می خواندند و مجبور شدند که مرتکب این گناه بزرگ شوند و با احادیث نبی اسلام مخالفت کنند، اما با سرکارآمدن عباسیان باز هم محدثین و علمای ما زیاد بن ابی سفیان می گفتند. سپس امام شوکانی خود به این پرسش پاسخ داده و گفته است که؛« علمای ما به خاطر آنکه اعتقادات ما که در زمان دولت اموی بوده دچار تغییر نشود سعی کرده اند که این اعتقادات را حفظ کنند لذا آن را تغییر ندادند.» من گفتم که این اعتراف صریح شوکانی است بر اینکه ما اعتقاداتی را که در زمان بنی امیه از روی ترس قائل به آن می شدیم بعد از بنی امیه به مرور زمان تبدیل شده به عقیده اصیل، ابتدا از روی ترس و تقیه ولی به مرور زمان وارد کتاب های عقیدتی شده است و : این تعبیر شوکانی است- علما دیدند که نباید چیزی را که علما در زمان اموی ها قبول داشتند در زمان عباسی ها قبول نکنیم.
به عثمان الخمیس گفتم: امام صنعانی- که از دوستان محمدبن عبدالوهاب و شوکانی است- گفته است:« در کتابهای ما آمده است که هنگام صلوات بر پیامبر بعد از گفتن «اللهم صل علی محمد» باید بلافاصله گفته شود «و علی آل محمد» - که خود محمد بن عبدالوهاب این روایت را قبول دارد- وقتی این گونه است این سوال مطرح می شود که پس چرا علمای ما در زمان عثمانی و عباسی صلوات بر محمد می فرستند ولی برآل محمد نمی فرستند؟» صنعانی در ادامه گفته است:« علما در زمان بنی امیه از ترس امویها کلمه «آل محمد» را حذف کرده اند چون اینها وقتی دیده بودند که بنی امیه برآل محمد لعنت می فرستند چطور ممکن است که صلوات برآل محمد را قبول کنند و بعد این قضیه رواج پیدا کرد و علما دیدند که چیزی که در زمان اموی مقرر شده نباید با آن مخالفت کنند.» من از شیخ عثمان پرسیدم: پس این نشان می دهد که مذهب و آئین ما مذهب پیامبر نیست بلکه مذهب و آئین اموی است چرا که علما گفته اند هر چیزی که در زمان بنی امیه بوده نباید تغییر پیدا کند!
من به آقای عثمان الخمیس گفتم: این واقعا برای من شبهه شده است و آن را رافضی ها مطرح کرده اند، اگر شما به این شبهه پاسخ بدهید من با کمال میل به وهابیت باز می گردم و این به نفع من است که با توجه به مشکلاتی که برایم رخ داده به وهابیت باز گردم . من به عنوان شخصی که سالها در مدارس و حوزه های علمیه وهابیت بوده ام و سخنرانی های متعدد در تبلیغ و ترویج وهابیت داشتم، فکر می کنم که از مهمترین مسئله انحرافی وهابیت تقدیس خاندان اموی است. خیلی جالب است، خوارج با اینکه اشتراکات زیادی با وهابیت دارد ولی با این حال برعکس وهابیت قائلند که بنی امیه به اسلام خیانت کردند .
 
  گرفته شده از(http://mohakeme.com/content/view/23/26)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد