درس و بحث

در این وبلاگ هر مطلب علمی را میتوانید.....

درس و بحث

در این وبلاگ هر مطلب علمی را میتوانید.....

شناخت معرفتی وهابیت

1. وهابیت، یعنی تبدیل اهل سنت به یک مکتب، یا به عبارتی سنی‏ایسم که سعی می‏کند، براساس آموزه‏های اهل سنت مکتبی بنا کند که در مسائل درونی و برونی انسان نظریه سازی کند و مثل همه مکاتب، دارای یک سیر تاریخی در مفهوم‏سازی است که یافتن ریشه‏های تاریخی و جغرافیای این مکتب بسیار ضروری است.



2. مکان و فضا و جغرافیای این مکتب عربستان است و این جغرافیای فرهنگی سخت بر چارچوب معرفتی این مکتب تأثیرگذاشت. عربستان یک کشور پهناور صحرایی است که فضای انتزاعی در آن راه ندارد و فضای حس گرا و احساس گرا بر آن حاکم است. به همین دلیل دانش حاکم بر شبه جزیره عربستان ادبیات است.


 


3. روشن‌فکری قرن نوزدهم عربستان تحت الحمایه انگلستان به باز تولید فرهنگ عربستانی در قالب دین اهل سنت، پرداخته است و روش‏شناسی این بازتولید در قالب تحویل و تقلیل تسنن به دین یهود انجام پذیرفته (پروستانتیزم اسلامی تسننی) یا قوالب تفسیر بنیادگرایی یهودی برای تفسیر اسلامی سنی به کار برده شده است (مانند تفسیر یهود تشیع در قالب بهائیت در قرن نوزدهم که پروتستانیزم شیعی نام دارد.)



4. به همین دلیل، وهابیت در نقاطی رشد می‏کند که حالت قبائلی و صحرایی داشته باشد؛ مثل پاکستان و افغانستان، چون فقط در این فضاهای سنتی است که قدرت باز سازی و بازتولید خود را دارد و در فضاهای شهری و یا غیر قبائلی رشدی ندارد.



5. وهابیت چون بیابان گرایی را محور جغرافیای فرهنگی خود قرار می‏دهد، بر فرهنگ شهری می‏تازد و این را با شعار زهد و سادگی و غیره عجین می‏کند که بعد مذهبی به آن می‏بخشد، ولی در قالب نظریه ابن خلدون که همین کوچ‏نشینان بریک‏جانشینان را ترسیم می‏کند، می‏گنجد.



6. زمینه‏ساز حکومت پادشاهی عربستان، همین وهابیت است، چون فضای سیاسی ترسیم شونده توسط وهابیت، همان پادشاهی است که براساس امیری و امرایی بیانگردانی بنا می‏شود. زیرا تصلب گرفته شده از یهودیت با پادشاهی همگون و همنوا است؛ چنان که در تورات آمده است.



7. وهابیت یک نوع سکولاریسم زهدگرا را در بطن خود دارد؛ پس هرگونه معنای فرامادی حاکم بر زندگی دنیوی را نفی می‏کند و فقط زهد را ترویج می‏نماید و یک زهد خشک و مناسکی را حاکم می‏کند؛ پس با هرگونه ولایت و عرفان مخالفت کرده، نوک مخالفت را متوجه هرگونه معناگرایی غیردنیوی به عنوان شرک کرده، نوعی توحیدگرایی غیرمعناگرا را ترویج می‏کند.



8. مخالفت با شیعه و تشیع در همین قالب است، چون شیعه یک توحیدی ولایت مدار و معناگرا دارد که تار و پود زندگی دنیوی و اخروی را می‏پوشاند. وهابیت معناگرایی استدامه یافته از دنیا تا آخرت را نفی می‏کند و فقط به آخرت عملگرای قیامتی اعتقاد دارد؛ به همین دلیل باید گفت که این مکتب به نوعی خشونت عملگرا و زندگی خصوصی و عمومی معتقد است و اگر شکل حکومتی به خود بگیرد، حکومتی بسیار خشن خواهد بود.



9. پارادایم اسلامی یا الگوی تاریخی آن براساس خلیفه دوم شکل می‏گیرد که اسلامی مختص به او است. شناخت این نوع تفسیر در تاریخ اسلام می‏تواند ما را به شناخت معرفتی وهابیت برساند و فرق آن با تفسیر دیگر خلفای راشدین و بطور خاص با امام علی(ع) می‏تواند نقاط برخورد وهابیت با شیعه را بیان کند.



10. وهابیت پس از انقلاب اسلامی ایران بازسازی فکری و معنوی خود را آغاز کرد؛ چرا که نوعی واماندگی فکری و ساختاری را در جهت بخشیدن معنوی و اسلامی به جهان امروز احساس کردند و همان مذهب مورد غضب آنها، موفق به راندن غربی‏ها از لبنان و دیگر کشورهای اسلامی شد. پس دست به یک سری خشونت‏های جهانی علیه کشورهای غربی و به طور خاص، امریکا زد که البته آنها نیز از این خشونت‏گرایی سخت استفاده کردند که روند آن تا حال هم ادامه دارد.


 (مقاله ای از دکتر ابراهیم فیاض)

 


بررسی چگونگی پیدایش وهابیت و مبانی فکری آن

چکیده :

وهابیت مسلکی است که در سال 1143 هجری قمری در شبه جزیره‌ی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد . پیروان این مسلک را « وهابی » گویند .

وهابی ها خود را مسلمانان حقیقی و دیگر مسلمانان را منحرف و مشرک می ‌دانند ، و به آنان به دیده‌ ی حقارت می ‌نگرند . فرقه وهابیت از شیوه‌ ی زور و سنگدلی و قساوت در تحمیل افکار غیر منطقی خود بر مسلمانان ، استفاده می‌ کند . این مسلک به خاطر نسبتش به « محمد بن عبدالوهاب تمیمی » که اولین ‌بار افکار و اندیشه ‌های این فرقه را ساخته و ترویج نموده « وهابیت » نامبرده می ‌شود . محمد بن عبدالوهاب بعضی از عقاید خود را از ابن تیمیه گرفته است ، از آنجا که وی تحت تأثیر این عقاید بوده وزارت مستعمرات انگلیس سینه ‌ی او را برای پاشیدن بذر مکتب جدید مساعد و زمینه را آماده یافته و به همین جهت روی این مرد سرمایه‌ گذاری کرده است . خلاصه‌ ی عقاید محمد بن عبدالوهاب عبارتست از :

1ـ تشبیه خداوند متعال به مخلوقاتش

2ـ توحید عبادی و ربوبی

3ـ احترام نکردن پیامبر اکرم (ص)

4ـ تکفیر مسلمانان

دعوت اسلامی ، فراخوان مردم به یکرنگی و همبستگی و احتزار از جدایی و پراکندگی بود . قرآن با بیان رهنمود های روشن و تشریح مبانی عقیده و ایمان ، همه ‌ی انسان‌ ها را به گرد آمدن بر محور توحید سفارش کرد و تفرق و چند دستگی را عامل دوری از راه مستقیم دین دانست و فرمود : « از راه ‌های گوناگون پیروی نکنید که شما را از طریق حقّ باز می‌ دارد . » ( انعام /153 )

رسول خدا (ص) نیز که جز به عزّت و شوکت مسلمانان و زیستن آنان بر اساس ارزش های والای دین خدا نمی ‌اندیشید ، و در راه هدایت انسان ها از هیچ کوششی فروگذار نمی‌ کرد و از همه مهمتر آنکه خطرات آینده را با دیده الهی خویش می نگریست ؛ پیوسته از لزوم پای‌ بندی به اصول و پایه‌ های دین سخن گفته و امت را از فرو افتادن به دام دین ‌سازان و بدعت ‌گذاران بیم می ‌داد ؛ همچنانکه راه گریز از زیان ‌های ناشی از تفرق را بیان می ‌نمود .

اما دیری نگذشت که امت اسلامی گرفتار انشعاب شد و مسلمانان به شاخه‌ های گوناگون تقسیم شدند . هر کس به فرقه ‌ای روی آورد و هر فرقه در ابعاد گوناگون اعتقادی ، فقهی ، تفسیری ، حدیثی و ... روشی را برگزید . و اینگونه بود که برخلاف توصیه ‌های قرآن و رهنمود های پیامبر گرامی ، موج تفرقه ‌گرایی سراسر جامعه‌ی اسلامی را در هاله ‌ای از ابهام فرو رفت ، بسیار کسان را به تردید و نابودی گرفتار نمود و جمع کثیری از مسلمانان را به درگیری‌ های خشونت‌ بار فرقه ‌ای کشاند . در این میان سود جویان مردم نا آگاه را فرفتند و حقایق را وارونه جلوه دادند و از همه خطرناک ‌تر آنکه دشمنان اسلام این پراکندگی و دسته ‌بندی را حربه‌ای برای رویارویی با آخرین کیش آسمانی یافتند .

از طرفی دیگر برخی به بهانه ‌ی بازگشت به اسلام سلف ، به بیان نظریات و عقاید سخیفی درباره ‌ی مسائل گوناگون اسلامی ، به ویژه در باب توحید و شرک پرداختند که بر اساس این نظریات بسیاری از افکار و اعمال مسلمانان زیر سؤال می‌رفت و شمار زیادی از یکتا پرستان از جرگه‌ ی اسلام بیرون رانده می‌ شدند . از جمله چنین گروه ‌هایی باید « وهابیان » را نام برد .

چگونگی پیدایش وهابیت :

مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند « عبدالوهاب » نجدی است که این نسبت از نام پدر او « عبدالوهاب » گرفته شده است و به گفته برخی از دانشمندان ، علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت نداده ‌اند یعنی « محمدیه » نگفته ‌اند این است که مبادا پیروان این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر (ص) پیدا کنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند .

شیخ محمد در سال 1115 هجری قمری در شهر « عیینه » از شهر های « نجد » تولد یافت .

وی فقه را بر اساس مذهب احمد حنبل فرا گرفت . از همان کودکی سخنانی به زبان می ‌آورد که مسلمانان چیزی از آن نمی‌ فهمیدند . برای تحصیل بیشتر ، به مکه سپس به مدینه سفر کرد ، و در نزد شیخ عبدالله بن ابراهیم بن سیف مشغول تحصیل شد . در همان ‌جا زبان به انتقاد گشود که : چرا مسلمین ، به قبر پیامبر پناه می ‌آوردند و از وی شفاعت می ‌خواهند ؟

سپس به نجد بازگشت و از آن پس به بصره رفت تا از آنجا به شام برود . وقتی وارد بصره شد ، مسلمانان ، متوجه طرز فکر او شدند و او را از بصره بیرون کردند و او هم از آن حوالی گریخت . مدتی بعد به شهر « حریمله » از قلمرو نجد آمد ، که پدرش نیز در آنجا سکونت داشت .

در آنجا عقاید مسلمین را به دیده‌ ی انکار و انتقاد نگریست . پدرش او را از این کار باز می‌ داشت . و از اظهارات او سخت رنج می‌ برد و مردم را از او بر حذر می ‌داشت ، برادرش عبدالله بر ردّ او کتابی نوشت . عده ‌ای از علمای مذاهب چهار گانه اهل سنت نیز در ردّ عقاید محمد بن عبدالوهاب و پیروان او کتاب های متعددی را به رشته‌ ی تحریر در آوردند . از جمله برادرش سلیمان بن عبدالوهاب کتابی در ردّ او نوشته است و از حنابله‌ی شام که در ردّ وهابیت کتاب نوشته‌ اند می‌ توان آل الشطی و شیخ عبدالقدّومی نابلسی را نام برد .

پس از درگذشت پدرش ، در اظهار عقاید خود و انتقاد از معتقدات مسلمین جری‌ تر شد .

گروهی از فرومایگان نیز به دنبال وی افتاده ، سخنش را پذیرا شدند . کار به آنجا رسید که سر و صدای مردم ، از هر سو بلند شد و قصد کردند او را به قتل برسانند . محمد بن عبدالوهاب هم به « عیینه » بازگشت . رئیس شهر در آن اوقات ، عثمان بن احمد بن معمّر بود . محمد بن عبدالوهاب ، او را به پادشاهی بر نجد انداخت . عثمان بن احمد هم منویات او را مورد توجه قرار داد . به دنبال آن ، قبر زید بن خطاب را منهدم کرد ، و از این راه کارش بالا گرفت .

چون این خبر به حاکم احساء و قطیف یعنی سلیمان بن محمد بن عزیز رسید ، نامه ‌ای به عثمان نامبرده‌ نوشت که محمد بن عبدالوهاب را به قتل برساند . وقتی نامه به عثمان رسید ، محمد بن عبدالوهاب را احضار کرد ، و موضوع را به اطلاع او رسانید و دستور داد که از شهر بیرون رود . محمد بن عبدالوهاب هم ، روی به « درعیّه » نهاده یعنی همان محلّی که « مسیلمه کذّاب » از آنجا برخاست و دعوی پیغمبری کرد و آن همه سر و صدا و مفاسد براه انداخت .

حکمران « درعیه » در آن زمان محمد بن سعود از قبیله‌ی « عنیزه » بود . وی جدّ خاندان سعودی ، فرمانروایان کنونی کشور حجاز است .

محمد بن عبدالوهاب ، در صدد برآمد که از قدرت حاکم مزبور بهره ‌برداری کند ، به همین جهت او را به اندیشه‌ ی تسلط بر سرزمین نجد انداخت . محمد بن سعود نیز با وی بیعت کرد ، بر این اساس که به نام جهاد در راه خدا ، مسلمانان را از دم شمشیر بگذراند .

ابن سعود ، برای یاری محمد بن عبدالوهاب و انتشار طریقه ‌ی او ، به بسیج سپاه و تأمین سرباز و نفرات پرداخت ، تا این که کارش بالا گرفت .

آنگاه ابن سعود ، نامه ‌ای به رؤسای شهر های نجد و قضات آنجا نوشت که اطاعت او را گردن نهند و تسلیم وی شوند . گروهی فرمان او را پذیرفتند و عده ‌ای به سکوت برگزار نمودند .

ابن سعود هم با سپاهی از مردم درعیه ، آهنگ نجند نمودند و با مردم آنجا جنگ کرد .

در این جنگ بسیاری از مسلمانان مخالف خود را به قتل رسانید ، تا اینکه بعضی با میل و بعضی بی‌ میل ، به اطاعت او درآمدند و حکمرانی نجد ، به زور شمشیر به وی تعلق گرفت .

محمدبن عبدالوهاب در سال 1206 هجری درگذشت ، ولی دین جدید او باقی ماند و حکومت سعودی به حمایت از ان برخاست . وهابی‌ ها از آن تاریخ ، دست به کشتار مسلمین زدند . چه نفوسی را که کشتند و چه خانه‌ها و قبوری را که منهدم کردند و چه اماکنی را که طعمه‌ی حریق ساختند و چه فساد ی که میان مردم و شهر ها ، به راه نینداختند ، و چه مصائب و دهشت‌ ها که از ناحیه‌ ی آن ها به مسلمانان نرسید .

وهابی ها ، در این مدت نه تنها افراد خارج از دین خود را به قتل رساندند ، بلکه تمام مقتولین به دست آن ها ، مسلمانان موحدی بودند که گواهی به یگانگی خداوند می ‌دادند ، و محمد (ص) را پیامبر او می ‌دانستند . تنها گناه آنها این بود که مذهب تازه‌ ی اختراعی محمد بن عبدالوهاب را نمی ‌پذیرفتند و به آن عقیده نداشتند .

مبانی فکری وهابیت :

آئین وهابیت در اصل بر اساس افکار ابن تیمیّه بوجود آمده است ؛ او اول کسی است که در سرزمین مقدس اسلام بذر آن را پراکند . در نیمه‌ ی دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری مردمی در شام بنام ابوالعباس تقی‌الدین احمد بن عبدالحلیم حرّانی دمشقی ، معروف به ابن تیمیّه ، به نام مبارزه با خرافات و بدعت ها قیام کرد و کلیه ‌ی مذاهب اسلامی را به لحاظ بدعت هایی که از نظر وی نهاده بودند به باد انتقاد گرفت و در شام و مصر و برخی از بلاد دیگر غوغایی بپا کرد و با پشتکار خستگی ‌ناپذیری با بیان و قلم به نشر افکار خود پرداخت و از میان شاگردانش کسانی شهرت یافتند و در همان زمان کار او را دنبال کردند .

با این حال عقاید ابن تیمیّه تا پانصد سال متروک و مدفون بود و کسی از آن ها نامی نبرده است و به عبارتی دیگر بذر آن در زیر خاک باقی ماند تا اینکه در حدود پانصد سال بعد محمد بن عبدالوهاب این دفنیه‌ ها را نبش کرد و از زیر خاک بیرون آورده و این جراثیم مرده را آب داده و دوباره زنده گرداند .

محمد بن عبدالوهاب ، رئیس مذهب وهابی ، عقیده داشت که تنها خود او خداپرست است و سایر مسلمانان کافر و مشرک می ‌باشند . او معتقد بود که خداوند واقعاً بر عرش جلوس کرده است و دارای دست و پا و ران و پهلو و چشم و صورت و ابرو و زبان و جان است و با حرف و صورت ، سخن می گوید و به طور خلاصه عقیده دارد که خدا جسم است ، چیزی که عموم مسلمانان آن را کفر می ‌دانند .

محمد بن عبدالوهاب درباره‌ ی قبر اعتقادات و احکامی دارد که مختص به خود اوست و بدون دلیل شرعی بر اساس آن فتوی می‌ داد . اعتقاد مذهبی او پیرامون قبور این است که ساختن قبر و ساختمان اطراف آن و دعا و نماز در جنب قبور حرام است ، بلکه واجب است آن ها را نابود کرده و آثار آن را از میان ببرند ، حتی نسبت به قبر مقدّس رسول اکرم (ص) ، او و پیروانش عقیده دارند که مشاهده مشرفه و قبوری که در آنجاست ، به منزله‌ ی بت هستند .

یکی دیگر از مواردی که به وسیله وهابی‌ ها مورد انکار قرار می‌ گیرد توسل به عزیزان درگاه الهی است . محمد بن عبدالوهاب در « کشف الشبهات » می ‌گوید :

« توسل به مردگان توسل به معدوم است و مرده قدرت بر جواب ندارند .» استدلال وی در این مورد تمثل به آیه‌ی « و الذین تدعون من دونه ما یملکون من قمطیر » ( اشخاص و اشیایی که غیر از خدا به خدایی گرفته می ‌شوند مالک هیچ چیز نیستند .) بود .

و مورد دیگر اینکه وهابیان طلب شفاعت از اولیاء و انبیاء را شرک می ‌دانند و با این آیه استدلال می ‌کنند : « فلا تدعوا مع الله احداً » ( کسی را در اولوهیت با خدا شریک نگیرید ) و نیز آیه‌ ی شریفه ‌ی :

« من ذالذّی یشفع عنده الّا باذنه »

یکی دیگر از اعتقادات وهابیان این است که پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نه در حال حیات و نه بعد از وفات علم غیب ندارند و برای اثابت این ادعا به آیاتی از قبیل : « و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو » استدلال می ‌کنند .

روش استدلال محمد بن عبدالوهاب :

از مشخصات بارز وهابیگری دادن نسبت دادن کفر و شرک به همه ‌ی مسلمانان و زدن مارک بی‌دینی به طرف مقابل می ‌باشد . از واژه‌ های متداول و معمول در رساله‌ های این فرقه کلمات « و جملات » « ایها الکافر » و و « ایها المشرک » و ... نسبت به طرف مورد بحث می‌ باشد .

محمد بن عبدالوهاب در رساله ‌ی « کشف الشبهات » که در آن آئین مناظره و بحث را به طرفداران خود می ‌آموزد ، می ‌گوید : « ان قال : لک کذا و کذا ، فقل له ایّها المشرک ... »

( طرف مقابلت اگر گفت چنین یا چنان « خلاصه هرچه گفت » توبه او بگو ای مشرک .)

دقت در روش مناظره ای که رئیس وهابیان به حامیان خود می ‌آموزد با توجه به روش های بحث منافقین خلق و توده ‌ای ‌های زمان حاضر ، بیانگر رابطه ‌ی مستقیم « چشم‌ بندی » استعمارگران از دویست سال قبل تا امروز می ‌باشد ، و نشان می ‌دهد که بر روش « دگماتیسم » جهان ‌خواران در قدیم و جدید نظم فکری خاصی حاکم است .

سیاست ‌ها و عوامل اصلی رشد و تقویت فرقه‌ ی وهابیت :

مستر همفر یکی از جاسوس ‌های عالی ‌رتبه و طراز اول سفارت انگلیس بوده که در سال 1710 میلادی به نمایندگی از طرف وزیر مستعمرات مسؤولیت « کمپانی هند شرقی » را به عهده گرفته است . وی پس از یادگیری زبان های معمول در کشور های اسلامی مدت زیادی از عمر خود را در عثمانی ( ترکیه ) ، مصر ، عراق ، حجاز و ایران گذرانده و در احوالات مختلف مسلمانان و آداب و رسوم و طرز فکر ، نقاط ضعف و قوت و مسائل اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی کشور های اسلامی ، اطلاعات کاملی کسب نموده است . وی طبق برنامه ‌ی استعمار انگلیس همواره به دنبال شخص جسوری می ‌گشت تا در قالب اسلام بتواند اعتقادات مسلمانان را به سخره گرفته و بدعت ها و آراء جدید خود را در بین مردم ترویج نماید . تا اینکه با محمد بن عبدالوهاب که گمشده ‌ی وی بود برخورد نمود .

همفر به خاطر غرور و هتّاکی فراوانی که در محمد بن عبدالوهاب وجود داشت ، او را برای انجام این مأموریت پسندید و با پول و وعده‌ های گزاف او را حاضر به خود فروشی و خیانت به مسلمانان نمود .

بعضی از اهداف وزارت مستعمرات انگلیس که توسط همفر از محمد بن عبدالوهاب خواستار اجرای آن شدند عبارتست از :

1ـ تکفیر تمامی مسلمانان و کشتار آنان و سلب اموال و هتک آبروی آنان و خرید و فروش آنان در بازار به عنوان برده !

2ـ خراب نمودن خانه‌ ی خدا به این عنوان که کعبه بت است و منع نمودن مردم از حج ، لکن محمد بن عبدالوهاب بعید می ‌دانست که قدرت بر این کار پیدا کند هر چند بر کعبه مستولی شده و به آن دست یابد .

3ـ تخریب گنبد ها ، ضریح ‌ها و مکان ‌هایی که در نزد مسلمانان محترم است ، در مکه و مدینه و بلاد دیگر در صورت امکان ، به این عنوان که آن ها بت‌ پرستی و شرک است .

4ـ انتشار قرآن به صورتی دیگر که در برخی از احادیث به عنوان زیاده و نقصان وجود دارد . البته محمد بن عبدالوهاب بر انجام این کار نیز جرأت پیدا ننمود .

بنابراین محمد بن عبدالوهاب توسط برنامه ‌ی استعماری و مأموران وزارت استعمار ساخته و پرداخته شد و ادعای خود را برملا و عقیده‌ی خود را آشکار نمود .

نتیجه:

تقریباً از دو قرن پیش استعمارگران مسیحی اروپا با طراح انواع توطئه ‌ها در زمینه‌ های مختلف سیاسی ، نظامی ، فرهنگی ، مذهبی و غیره در صدد نفوذ به ممالک اسلامی و دست‌یابی به مراکز حساس و استراتژیک جهان اسلام بودند . وقتی با متوسل شدن به وسایل مختلف از در هم شکستن اتحاد مذاهب اسلامی نا امید شدند ، دریافتند که تنها راه رخنه در این صف مستحکم و بنیان مرصوص ، ساختن فرقه ‌ای با اصلی یهودی و ظاهری اسلامی می ‌باشد و چنین ترکیبی را در آل سعود و آل عبدالوهاب کشف کردند .

و بدین ‌سان موفق به ساختن فرقه ‌ای به نام وهابیت شدند .

بنابراین وهابیت یک جریان فکری و مذهبی در چارچوب مبانی اسلامی نبوده و نیست و استعمارگران همواره از آن به عنوان حربه ‌ای سیاسی برای دست‌ یافتن به مهم‌ ترین و حساس ‌تـرین مراکز مسلمانان استفاده می‌ کردند . ستون فقرات عقاید وهابی ‌ها را ، حرام دانستن شفاعت ، زیارت ، دعا ، گریستن بر اموات حتی پیغمبر و ائمه ، تخریب قبور از هر کس باشد ، حتی پیغمبر ( که از بیم واکنش جهان اسلام این یکی را نتوانستند عملی سازند ) و مشرک دانستن همه ‌ی مسلمین ، غیر از وهابی ‌های صحرای نجد ، تشکیل می ‌دهد . و به طور خلاصه باید گفت وهابی‌ ها فرقه ‌ای خرابکار هستند و شعار آنان ، تخریب و نابودی و قساوت و وحشیگری است . و هر چه در اختیار دارند ، برای پیکار با مسلمانانی که شهادت به یگانگی و رسالت محمد (ص) می‌ دهند و نماز می ‌گزارند و به حج خانه‌ ی خدا می ‌روند ، به کار می ‌برند .

در تاریخ زندگانی تاریک وهابی ‌ها ، فجایع و حوادث دردناکی می ‌بینیم که با گذشت زمانه فراموش نخواهد شد .


گرفته شده از(http://www.vefagh.co.ir/pages.php?name=art&num=193

چکیده :

وهابیت مسلکی است که در سال 1143 هجری قمری در شبه جزیره‌ی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد . پیروان این مسلک را « وهابی » گویند .

وهابی ها خود را مسلمانان حقیقی و دیگر مسلمانان را منحرف و مشرک می ‌دانند ، و به آنان به دیده‌ ی حقارت می ‌نگرند . فرقه وهابیت از شیوه‌ ی زور و سنگدلی و قساوت در تحمیل افکار غیر منطقی خود بر مسلمانان ، استفاده می‌ کند . این مسلک به خاطر نسبتش به « محمد بن عبدالوهاب تمیمی » که اولین ‌بار افکار و اندیشه ‌های این فرقه را ساخته و ترویج نموده « وهابیت » نامبرده می ‌شود . محمد بن عبدالوهاب بعضی از عقاید خود را از ابن تیمیه گرفته است ، از آنجا که وی تحت تأثیر این عقاید بوده وزارت مستعمرات انگلیس سینه ‌ی او را برای پاشیدن بذر مکتب جدید مساعد و زمینه را آماده یافته و به همین جهت روی این مرد سرمایه‌ گذاری کرده است . خلاصه‌ ی عقاید محمد بن عبدالوهاب عبارتست از :

1ـ تشبیه خداوند متعال به مخلوقاتش

2ـ توحید عبادی و ربوبی

3ـ احترام نکردن پیامبر اکرم (ص)

4ـ تکفیر مسلمانان

دعوت اسلامی ، فراخوان مردم به یکرنگی و همبستگی و احتزار از جدایی و پراکندگی بود . قرآن با بیان رهنمود های روشن و تشریح مبانی عقیده و ایمان ، همه ‌ی انسان‌ ها را به گرد آمدن بر محور توحید سفارش کرد و تفرق و چند دستگی را عامل دوری از راه مستقیم دین دانست و فرمود : « از راه ‌های گوناگون پیروی نکنید که شما را از طریق حقّ باز می‌ دارد . » ( انعام /153 )

رسول خدا (ص) نیز که جز به عزّت و شوکت مسلمانان و زیستن آنان بر اساس ارزش های والای دین خدا نمی ‌اندیشید ، و در راه هدایت انسان ها از هیچ کوششی فروگذار نمی‌ کرد و از همه مهمتر آنکه خطرات آینده را با دیده الهی خویش می نگریست ؛ پیوسته از لزوم پای‌ بندی به اصول و پایه‌ های دین سخن گفته و امت را از فرو افتادن به دام دین ‌سازان و بدعت ‌گذاران بیم می ‌داد ؛ همچنانکه راه گریز از زیان ‌های ناشی از تفرق را بیان می ‌نمود .

اما دیری نگذشت که امت اسلامی گرفتار انشعاب شد و مسلمانان به شاخه‌ های گوناگون تقسیم شدند . هر کس به فرقه ‌ای روی آورد و هر فرقه در ابعاد گوناگون اعتقادی ، فقهی ، تفسیری ، حدیثی و ... روشی را برگزید . و اینگونه بود که برخلاف توصیه ‌های قرآن و رهنمود های پیامبر گرامی ، موج تفرقه ‌گرایی سراسر جامعه‌ی اسلامی را در هاله ‌ای از ابهام فرو رفت ، بسیار کسان را به تردید و نابودی گرفتار نمود و جمع کثیری از مسلمانان را به درگیری‌ های خشونت‌ بار فرقه ‌ای کشاند . در این میان سود جویان مردم نا آگاه را فرفتند و حقایق را وارونه جلوه دادند و از همه خطرناک ‌تر آنکه دشمنان اسلام این پراکندگی و دسته ‌بندی را حربه‌ای برای رویارویی با آخرین کیش آسمانی یافتند .

از طرفی دیگر برخی به بهانه ‌ی بازگشت به اسلام سلف ، به بیان نظریات و عقاید سخیفی درباره ‌ی مسائل گوناگون اسلامی ، به ویژه در باب توحید و شرک پرداختند که بر اساس این نظریات بسیاری از افکار و اعمال مسلمانان زیر سؤال می‌رفت و شمار زیادی از یکتا پرستان از جرگه‌ ی اسلام بیرون رانده می‌ شدند . از جمله چنین گروه ‌هایی باید « وهابیان » را نام برد .

چگونگی پیدایش وهابیت :

مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند « عبدالوهاب » نجدی است که این نسبت از نام پدر او « عبدالوهاب » گرفته شده است و به گفته برخی از دانشمندان ، علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت نداده ‌اند یعنی « محمدیه » نگفته ‌اند این است که مبادا پیروان این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر (ص) پیدا کنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند .

شیخ محمد در سال 1115 هجری قمری در شهر « عیینه » از شهر های « نجد » تولد یافت .

وی فقه را بر اساس مذهب احمد حنبل فرا گرفت . از همان کودکی سخنانی به زبان می ‌آورد که مسلمانان چیزی از آن نمی‌ فهمیدند . برای تحصیل بیشتر ، به مکه سپس به مدینه سفر کرد ، و در نزد شیخ عبدالله بن ابراهیم بن سیف مشغول تحصیل شد . در همان ‌جا زبان به انتقاد گشود که : چرا مسلمین ، به قبر پیامبر پناه می ‌آوردند و از وی شفاعت می ‌خواهند ؟

سپس به نجد بازگشت و از آن پس به بصره رفت تا از آنجا به شام برود . وقتی وارد بصره شد ، مسلمانان ، متوجه طرز فکر او شدند و او را از بصره بیرون کردند و او هم از آن حوالی گریخت . مدتی بعد به شهر « حریمله » از قلمرو نجد آمد ، که پدرش نیز در آنجا سکونت داشت .

در آنجا عقاید مسلمین را به دیده‌ ی انکار و انتقاد نگریست . پدرش او را از این کار باز می‌ داشت . و از اظهارات او سخت رنج می‌ برد و مردم را از او بر حذر می ‌داشت ، برادرش عبدالله بر ردّ او کتابی نوشت . عده ‌ای از علمای مذاهب چهار گانه اهل سنت نیز در ردّ عقاید محمد بن عبدالوهاب و پیروان او کتاب های متعددی را به رشته‌ ی تحریر در آوردند . از جمله برادرش سلیمان بن عبدالوهاب کتابی در ردّ او نوشته است و از حنابله‌ی شام که در ردّ وهابیت کتاب نوشته‌ اند می‌ توان آل الشطی و شیخ عبدالقدّومی نابلسی را نام برد .

پس از درگذشت پدرش ، در اظهار عقاید خود و انتقاد از معتقدات مسلمین جری‌ تر شد .

گروهی از فرومایگان نیز به دنبال وی افتاده ، سخنش را پذیرا شدند . کار به آنجا رسید که سر و صدای مردم ، از هر سو بلند شد و قصد کردند او را به قتل برسانند . محمد بن عبدالوهاب هم به « عیینه » بازگشت . رئیس شهر در آن اوقات ، عثمان بن احمد بن معمّر بود . محمد بن عبدالوهاب ، او را به پادشاهی بر نجد انداخت . عثمان بن احمد هم منویات او را مورد توجه قرار داد . به دنبال آن ، قبر زید بن خطاب را منهدم کرد ، و از این راه کارش بالا گرفت .

چون این خبر به حاکم احساء و قطیف یعنی سلیمان بن محمد بن عزیز رسید ، نامه ‌ای به عثمان نامبرده‌ نوشت که محمد بن عبدالوهاب را به قتل برساند . وقتی نامه به عثمان رسید ، محمد بن عبدالوهاب را احضار کرد ، و موضوع را به اطلاع او رسانید و دستور داد که از شهر بیرون رود . محمد بن عبدالوهاب هم ، روی به « درعیّه » نهاده یعنی همان محلّی که « مسیلمه کذّاب » از آنجا برخاست و دعوی پیغمبری کرد و آن همه سر و صدا و مفاسد براه انداخت .

حکمران « درعیه » در آن زمان محمد بن سعود از قبیله‌ی « عنیزه » بود . وی جدّ خاندان سعودی ، فرمانروایان کنونی کشور حجاز است .

محمد بن عبدالوهاب ، در صدد برآمد که از قدرت حاکم مزبور بهره ‌برداری کند ، به همین جهت او را به اندیشه‌ ی تسلط بر سرزمین نجد انداخت . محمد بن سعود نیز با وی بیعت کرد ، بر این اساس که به نام جهاد در راه خدا ، مسلمانان را از دم شمشیر بگذراند .

ابن سعود ، برای یاری محمد بن عبدالوهاب و انتشار طریقه ‌ی او ، به بسیج سپاه و تأمین سرباز و نفرات پرداخت ، تا این که کارش بالا گرفت .

آنگاه ابن سعود ، نامه ‌ای به رؤسای شهر های نجد و قضات آنجا نوشت که اطاعت او را گردن نهند و تسلیم وی شوند . گروهی فرمان او را پذیرفتند و عده ‌ای به سکوت برگزار نمودند .

ابن سعود هم با سپاهی از مردم درعیه ، آهنگ نجند نمودند و با مردم آنجا جنگ کرد .

در این جنگ بسیاری از مسلمانان مخالف خود را به قتل رسانید ، تا اینکه بعضی با میل و بعضی بی‌ میل ، به اطاعت او درآمدند و حکمرانی نجد ، به زور شمشیر به وی تعلق گرفت .

محمدبن عبدالوهاب در سال 1206 هجری درگذشت ، ولی دین جدید او باقی ماند و حکومت سعودی به حمایت از ان برخاست . وهابی‌ ها از آن تاریخ ، دست به کشتار مسلمین زدند . چه نفوسی را که کشتند و چه خانه‌ها و قبوری را که منهدم کردند و چه اماکنی را که طعمه‌ی حریق ساختند و چه فساد ی که میان مردم و شهر ها ، به راه نینداختند ، و چه مصائب و دهشت‌ ها که از ناحیه‌ ی آن ها به مسلمانان نرسید .

وهابی ها ، در این مدت نه تنها افراد خارج از دین خود را به قتل رساندند ، بلکه تمام مقتولین به دست آن ها ، مسلمانان موحدی بودند که گواهی به یگانگی خداوند می ‌دادند ، و محمد (ص) را پیامبر او می ‌دانستند . تنها گناه آنها این بود که مذهب تازه‌ ی اختراعی محمد بن عبدالوهاب را نمی ‌پذیرفتند و به آن عقیده نداشتند .

مبانی فکری وهابیت :

آئین وهابیت در اصل بر اساس افکار ابن تیمیّه بوجود آمده است ؛ او اول کسی است که در سرزمین مقدس اسلام بذر آن را پراکند . در نیمه‌ ی دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری مردمی در شام بنام ابوالعباس تقی‌الدین احمد بن عبدالحلیم حرّانی دمشقی ، معروف به ابن تیمیّه ، به نام مبارزه با خرافات و بدعت ها قیام کرد و کلیه ‌ی مذاهب اسلامی را به لحاظ بدعت هایی که از نظر وی نهاده بودند به باد انتقاد گرفت و در شام و مصر و برخی از بلاد دیگر غوغایی بپا کرد و با پشتکار خستگی ‌ناپذیری با بیان و قلم به نشر افکار خود پرداخت و از میان شاگردانش کسانی شهرت یافتند و در همان زمان کار او را دنبال کردند .

با این حال عقاید ابن تیمیّه تا پانصد سال متروک و مدفون بود و کسی از آن ها نامی نبرده است و به عبارتی دیگر بذر آن در زیر خاک باقی ماند تا اینکه در حدود پانصد سال بعد محمد بن عبدالوهاب این دفنیه‌ ها را نبش کرد و از زیر خاک بیرون آورده و این جراثیم مرده را آب داده و دوباره زنده گرداند .

محمد بن عبدالوهاب ، رئیس مذهب وهابی ، عقیده داشت که تنها خود او خداپرست است و سایر مسلمانان کافر و مشرک می ‌باشند . او معتقد بود که خداوند واقعاً بر عرش جلوس کرده است و دارای دست و پا و ران و پهلو و چشم و صورت و ابرو و زبان و جان است و با حرف و صورت ، سخن می گوید و به طور خلاصه عقیده دارد که خدا جسم است ، چیزی که عموم مسلمانان آن را کفر می ‌دانند .

محمد بن عبدالوهاب درباره‌ ی قبر اعتقادات و احکامی دارد که مختص به خود اوست و بدون دلیل شرعی بر اساس آن فتوی می‌ داد . اعتقاد مذهبی او پیرامون قبور این است که ساختن قبر و ساختمان اطراف آن و دعا و نماز در جنب قبور حرام است ، بلکه واجب است آن ها را نابود کرده و آثار آن را از میان ببرند ، حتی نسبت به قبر مقدّس رسول اکرم (ص) ، او و پیروانش عقیده دارند که مشاهده مشرفه و قبوری که در آنجاست ، به منزله‌ ی بت هستند .

یکی دیگر از مواردی که به وسیله وهابی‌ ها مورد انکار قرار می‌ گیرد توسل به عزیزان درگاه الهی است . محمد بن عبدالوهاب در « کشف الشبهات » می ‌گوید :

« توسل به مردگان توسل به معدوم است و مرده قدرت بر جواب ندارند .» استدلال وی در این مورد تمثل به آیه‌ی « و الذین تدعون من دونه ما یملکون من قمطیر » ( اشخاص و اشیایی که غیر از خدا به خدایی گرفته می ‌شوند مالک هیچ چیز نیستند .) بود .

و مورد دیگر اینکه وهابیان طلب شفاعت از اولیاء و انبیاء را شرک می ‌دانند و با این آیه استدلال می ‌کنند : « فلا تدعوا مع الله احداً » ( کسی را در اولوهیت با خدا شریک نگیرید ) و نیز آیه‌ ی شریفه ‌ی :

« من ذالذّی یشفع عنده الّا باذنه »

یکی دیگر از اعتقادات وهابیان این است که پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نه در حال حیات و نه بعد از وفات علم غیب ندارند و برای اثابت این ادعا به آیاتی از قبیل : « و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو » استدلال می ‌کنند .

روش استدلال محمد بن عبدالوهاب :

از مشخصات بارز وهابیگری دادن نسبت دادن کفر و شرک به همه ‌ی مسلمانان و زدن مارک بی‌دینی به طرف مقابل می ‌باشد . از واژه‌ های متداول و معمول در رساله‌ های این فرقه کلمات « و جملات » « ایها الکافر » و و « ایها المشرک » و ... نسبت به طرف مورد بحث می‌ باشد .

محمد بن عبدالوهاب در رساله ‌ی « کشف الشبهات » که در آن آئین مناظره و بحث را به طرفداران خود می ‌آموزد ، می ‌گوید : « ان قال : لک کذا و کذا ، فقل له ایّها المشرک ... »

( طرف مقابلت اگر گفت چنین یا چنان « خلاصه هرچه گفت » توبه او بگو ای مشرک .)

دقت در روش مناظره ای که رئیس وهابیان به حامیان خود می ‌آموزد با توجه به روش های بحث منافقین خلق و توده ‌ای ‌های زمان حاضر ، بیانگر رابطه ‌ی مستقیم « چشم‌ بندی » استعمارگران از دویست سال قبل تا امروز می ‌باشد ، و نشان می ‌دهد که بر روش « دگماتیسم » جهان ‌خواران در قدیم و جدید نظم فکری خاصی حاکم است .

سیاست ‌ها و عوامل اصلی رشد و تقویت فرقه‌ ی وهابیت :

مستر همفر یکی از جاسوس ‌های عالی ‌رتبه و طراز اول سفارت انگلیس بوده که در سال 1710 میلادی به نمایندگی از طرف وزیر مستعمرات مسؤولیت « کمپانی هند شرقی » را به عهده گرفته است . وی پس از یادگیری زبان های معمول در کشور های اسلامی مدت زیادی از عمر خود را در عثمانی ( ترکیه ) ، مصر ، عراق ، حجاز و ایران گذرانده و در احوالات مختلف مسلمانان و آداب و رسوم و طرز فکر ، نقاط ضعف و قوت و مسائل اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی کشور های اسلامی ، اطلاعات کاملی کسب نموده است . وی طبق برنامه ‌ی استعمار انگلیس همواره به دنبال شخص جسوری می ‌گشت تا در قالب اسلام بتواند اعتقادات مسلمانان را به سخره گرفته و بدعت ها و آراء جدید خود را در بین مردم ترویج نماید . تا اینکه با محمد بن عبدالوهاب که گمشده ‌ی وی بود برخورد نمود .

همفر به خاطر غرور و هتّاکی فراوانی که در محمد بن عبدالوهاب وجود داشت ، او را برای انجام این مأموریت پسندید و با پول و وعده‌ های گزاف او را حاضر به خود فروشی و خیانت به مسلمانان نمود .

بعضی از اهداف وزارت مستعمرات انگلیس که توسط همفر از محمد بن عبدالوهاب خواستار اجرای آن شدند عبارتست از :

1ـ تکفیر تمامی مسلمانان و کشتار آنان و سلب اموال و هتک آبروی آنان و خرید و فروش آنان در بازار به عنوان برده !

2ـ خراب نمودن خانه‌ ی خدا به این عنوان که کعبه بت است و منع نمودن مردم از حج ، لکن محمد بن عبدالوهاب بعید می ‌دانست که قدرت بر این کار پیدا کند هر چند بر کعبه مستولی شده و به آن دست یابد .

3ـ تخریب گنبد ها ، ضریح ‌ها و مکان ‌هایی که در نزد مسلمانان محترم است ، در مکه و مدینه و بلاد دیگر در صورت امکان ، به این عنوان که آن ها بت‌ پرستی و شرک است .

4ـ انتشار قرآن به صورتی دیگر که در برخی از احادیث به عنوان زیاده و نقصان وجود دارد . البته محمد بن عبدالوهاب بر انجام این کار نیز جرأت پیدا ننمود .

بنابراین محمد بن عبدالوهاب توسط برنامه ‌ی استعماری و مأموران وزارت استعمار ساخته و پرداخته شد و ادعای خود را برملا و عقیده‌ی خود را آشکار نمود .

نتیجه:

تقریباً از دو قرن پیش استعمارگران مسیحی اروپا با طراح انواع توطئه ‌ها در زمینه‌ های مختلف سیاسی ، نظامی ، فرهنگی ، مذهبی و غیره در صدد نفوذ به ممالک اسلامی و دست‌یابی به مراکز حساس و استراتژیک جهان اسلام بودند . وقتی با متوسل شدن به وسایل مختلف از در هم شکستن اتحاد مذاهب اسلامی نا امید شدند ، دریافتند که تنها راه رخنه در این صف مستحکم و بنیان مرصوص ، ساختن فرقه ‌ای با اصلی یهودی و ظاهری اسلامی می ‌باشد و چنین ترکیبی را در آل سعود و آل عبدالوهاب کشف کردند .

و بدین ‌سان موفق به ساختن فرقه ‌ای به نام وهابیت شدند .

بنابراین وهابیت یک جریان فکری و مذهبی در چارچوب مبانی اسلامی نبوده و نیست و استعمارگران همواره از آن به عنوان حربه ‌ای سیاسی برای دست‌ یافتن به مهم‌ ترین و حساس ‌تـرین مراکز مسلمانان استفاده می‌ کردند . ستون فقرات عقاید وهابی ‌ها را ، حرام دانستن شفاعت ، زیارت ، دعا ، گریستن بر اموات حتی پیغمبر و ائمه ، تخریب قبور از هر کس باشد ، حتی پیغمبر ( که از بیم واکنش جهان اسلام این یکی را نتوانستند عملی سازند ) و مشرک دانستن همه ‌ی مسلمین ، غیر از وهابی ‌های صحرای نجد ، تشکیل می ‌دهد . و به طور خلاصه باید گفت وهابی‌ ها فرقه ‌ای خرابکار هستند و شعار آنان ، تخریب و نابودی و قساوت و وحشیگری است . و هر چه در اختیار دارند ، برای پیکار با مسلمانانی که شهادت به یگانگی و رسالت محمد (ص) می‌ دهند و نماز می ‌گزارند و به حج خانه‌ ی خدا می ‌روند ، به کار می ‌برند .

در تاریخ زندگانی تاریک وهابی ‌ها ، فجایع و حوادث دردناکی می ‌بینیم که با گذشت زمانه فراموش نخواهد شد .


گرفته شده از(http://www.vefagh.co.ir/pages.php?name=art&num=193