1. وهابیت، یعنی تبدیل اهل سنت به یک مکتب، یا به عبارتی سنیایسم که سعی میکند، براساس آموزههای اهل سنت مکتبی بنا کند که در مسائل درونی و برونی انسان نظریه سازی کند و مثل همه مکاتب، دارای یک سیر تاریخی در مفهومسازی است که یافتن ریشههای تاریخی و جغرافیای این مکتب بسیار ضروری است.
2. مکان و فضا و جغرافیای این مکتب عربستان است و این جغرافیای فرهنگی سخت بر چارچوب معرفتی این مکتب تأثیرگذاشت. عربستان یک کشور پهناور صحرایی است که فضای انتزاعی در آن راه ندارد و فضای حس گرا و احساس گرا بر آن حاکم است. به همین دلیل دانش حاکم بر شبه جزیره عربستان ادبیات است.
3. روشنفکری قرن نوزدهم عربستان تحت الحمایه انگلستان به باز تولید فرهنگ عربستانی در قالب دین اهل سنت، پرداخته است و روششناسی این بازتولید در قالب تحویل و تقلیل تسنن به دین یهود انجام پذیرفته (پروستانتیزم اسلامی تسننی) یا قوالب تفسیر بنیادگرایی یهودی برای تفسیر اسلامی سنی به کار برده شده است (مانند تفسیر یهود تشیع در قالب بهائیت در قرن نوزدهم که پروتستانیزم شیعی نام دارد.)
4. به همین دلیل، وهابیت در نقاطی رشد میکند که حالت قبائلی و صحرایی داشته باشد؛ مثل پاکستان و افغانستان، چون فقط در این فضاهای سنتی است که قدرت باز سازی و بازتولید خود را دارد و در فضاهای شهری و یا غیر قبائلی رشدی ندارد.
5. وهابیت چون بیابان گرایی را محور جغرافیای فرهنگی خود قرار میدهد، بر فرهنگ شهری میتازد و این را با شعار زهد و سادگی و غیره عجین میکند که بعد مذهبی به آن میبخشد، ولی در قالب نظریه ابن خلدون که همین کوچنشینان بریکجانشینان را ترسیم میکند، میگنجد.
6. زمینهساز حکومت پادشاهی عربستان، همین وهابیت است، چون فضای سیاسی ترسیم شونده توسط وهابیت، همان پادشاهی است که براساس امیری و امرایی بیانگردانی بنا میشود. زیرا تصلب گرفته شده از یهودیت با پادشاهی همگون و همنوا است؛ چنان که در تورات آمده است.
7. وهابیت یک نوع سکولاریسم زهدگرا را در بطن خود دارد؛ پس هرگونه معنای فرامادی حاکم بر زندگی دنیوی را نفی میکند و فقط زهد را ترویج مینماید و یک زهد خشک و مناسکی را حاکم میکند؛ پس با هرگونه ولایت و عرفان مخالفت کرده، نوک مخالفت را متوجه هرگونه معناگرایی غیردنیوی به عنوان شرک کرده، نوعی توحیدگرایی غیرمعناگرا را ترویج میکند.
8. مخالفت با شیعه و تشیع در همین قالب است، چون شیعه یک توحیدی ولایت مدار و معناگرا دارد که تار و پود زندگی دنیوی و اخروی را میپوشاند. وهابیت معناگرایی استدامه یافته از دنیا تا آخرت را نفی میکند و فقط به آخرت عملگرای قیامتی اعتقاد دارد؛ به همین دلیل باید گفت که این مکتب به نوعی خشونت عملگرا و زندگی خصوصی و عمومی معتقد است و اگر شکل حکومتی به خود بگیرد، حکومتی بسیار خشن خواهد بود.
9. پارادایم اسلامی یا الگوی تاریخی آن براساس خلیفه دوم شکل میگیرد که اسلامی مختص به او است. شناخت این نوع تفسیر در تاریخ اسلام میتواند ما را به شناخت معرفتی وهابیت برساند و فرق آن با تفسیر دیگر خلفای راشدین و بطور خاص با امام علی(ع) میتواند نقاط برخورد وهابیت با شیعه را بیان کند.
10. وهابیت پس از انقلاب اسلامی ایران بازسازی فکری و معنوی خود را آغاز کرد؛ چرا که نوعی واماندگی فکری و ساختاری را در جهت بخشیدن معنوی و اسلامی به جهان امروز احساس کردند و همان مذهب مورد غضب آنها، موفق به راندن غربیها از لبنان و دیگر کشورهای اسلامی شد. پس دست به یک سری خشونتهای جهانی علیه کشورهای غربی و به طور خاص، امریکا زد که البته آنها نیز از این خشونتگرایی سخت استفاده کردند که روند آن تا حال هم ادامه دارد.
(مقاله ای از دکتر ابراهیم فیاض)