درس و بحث

در این وبلاگ هر مطلب علمی را میتوانید.....

درس و بحث

در این وبلاگ هر مطلب علمی را میتوانید.....

حکومت سعودی و پیوندش با آموزه های وهابی

عقب نشینی تدریجی و بلندمدت امپراتوری عثمانی در بالکان و پیشرفت بریتانیا در هند هر چند که در منطقه ای بسیار دورتر از عربستان قرار داشت اما تاثیر آن در عثمانی از یک طرف و از طرف دیگر در خلیج فارس محسوس بود و مسلما در میان زائرینی که هر ساله از تمام نقاط جهان اسلام به عربستان می آمدند بازتاب گسترده ای داشت. خشم و غضب وهابیون در وهله اول نه متوجه خارجیان بلکه متوجه کسانی که اسلام را از درون مورد تحقیر و اهانت قرار می دادند نشانه رفت: از یک طرف کسانی که در تلاش برای اصلاحات تجددگرایانه بودند و از طرف دیگر کسانی که از نظر وهابیون به دنبال فساد و تباهی میراث اسلام ناب پیامبر و پیروان او بودند از اهداف بسیار نزدیک آنان به شمار می رفتند.آنان همچنین به شدت با هر نوع مکتب و برداشتی از اسلام اعم از شیعه و سنی به غیر از برداشت خود مقابله می کردند. آنان به خصوص با صوفی گری مخالفت می کردند و نه فقط تصوف و تساهل آنان بلکه مراسم و مناسک آنان را نیز که همانند کفار می دانستند محکوم و سرزنش می کردند. آنان هر کجا که می توانستند عقاید خود را در حد اعلای خشونت و وحشیگری تحمیل می کردند، مقابر را تخریب می کردند و به هتک حرمت اماکن مقدس و کسانی که آنان را «ستایشگر گمراه» می نامیدند می پرداختند و تعداد زیادی از کودکان و زنانی را که موفق به مواجهه با معیارهای اصیل و معتبر اسلامی نشده بودند قتل عام می کردند. عمل دیگری که توسط ابن عبدالوهاب رایج شد محکوم کردن سوزاندن کتاب ها بود. این کتاب ها در اصل شامل آثاری در زمینه الهیات و حقوق بود که به نظر می رسید مخالف عقاید وهابی گری باشد. سوزاندن کتاب ها اکثرا با خلاصه ای از بیوگرافی کسانی که آن را تالیف، رونویسی و یا تدریس کرده بودند همراه بود.دومین پیوند و اتحاد میان عقاید وهابی و قوای سعودی از اواخر حکومت عثمانی شروع شد و تا به امروز هم ادامه دارد. دو حادثه مهم در قرن ۲۰ جنبش وهابی را به بزرگترین نیرو در جهان اسلام و ماورای آن تبدیل کرد. یکی از اینها توسعه و تثبیت پادشاهی سعودی بود.در اواخر حکومت امپراتوری عثمانی شیخ عبدالعزیز ابن سعود متولد ۱۸۸۰ دوران حکومت ۱۹۰۲ تا ۱۹۵۳ در جنگ میان دولت عثمانی و نیروهای گسترده بریتانیا در شرق عربستان نقش ماهرانه ای را ایفا کرد.او در دسامبر ۱۹۱۵ معاهده ای را با انگلیس امضا کرد که به موجب آن در حین حفظ استقلال خود در صورتی که مورد حمله قرار گیرد کمک مالی و قول همکاری انگلیس را به دست می آورد. پایان جنگ و فروپاشی امپراتوری عثمانی بدانجا منتهی شد که او به تنهایی در مقابل بریتانیا قرار گرفت. او در این توافقات به خوبی موفق شد و توانست قلمرو موروثی خود را در مراحل متوالی گسترش دهد. بالاخره در سال ۱۹۲۱ دشمن دیرین خود ابن رشید را در مناطق نجد شمالی شکست داد، سرزمین های او را تسخیر کرد و عنوان سلطان نجد را برای خود برگزید.این مرحله منجر به جنگ سرنوشت سازی برای کنترل حجاز شد. این سرزمین دو شهر مقدس مسلمانان، مکه و مدینه را در برمی گیرد که توسط اعضای خاندان هاشمی که از فرزندان و اسلاف پیامبر بودند برای مدت بیش از هزار سال اداره می شد و در اواخر قرن اخیر تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی درآمده بود. از نظر ابن سعود تشکیل خانواده سلطنتی هاشمی در عراق و اردن که ریاست و رهبری آن را شاخه های مختلفی از این خانواده به عهده داشتند به عنوان بخشی از روند بازسازی ایالات عرب حکومت عثمانی سابق بعد از جنگ جهانی اول تهدیدی علیه قلمرو او به شمار می رفت. بعد از سال ها تیرگی روابط، ملک حسین پادشاه حجاز دو مسئله را مستمسک قرار داد: اول اینکه خود را خلیفه خواند و دیگر اینکه از پذیرش زائرین وهابی برای زیارت شهرهای مقدس امتناع کرد.از این رو ابن سعود هم در اقدامی تلافی جویانه در سال ۱۹۲۵ به حجاز حمله کرد.جنگ و غلبه سعودی ها موفقیت بزرگی بود. نیروهای آنها ابتدا مکه را تصرف کرده و بعد از آن در ۵ دسامبر ۱۹۲۵ بعد از یک محاصره ۱۰ ماهه مدینه به راحتی تسلیم شد.دو هفته بعد ملک علی که جانشین پدرش حسین شده بود از نایب کنسول انگلیس در جده خواست تا به ابن سعود اطلاع دهد که او به علت دلایل شخصی از حجاز صرف نظر کرده است. این به منزله استعفا تلقی شد و روز بعد نیروهای سعودی وارد جده شدند. حال دیگر راه برای ابن سعود باز بود تا خود را در هشتم ژانویه ۱۹۲۶ به عنوان پادشاه حجاز و سلطان نجد و سرزمین های تابعه اعلام کند. حکومت جدید بلافاصله توسط قدرت های اروپایی به رسمیت شناخته شد. به خصوص شوروی در ۱۶ فوریه در پیامی دیپلماتیک به ابن سعود نوشت: «... براساس حق تعیین سرنوشت و آزادی اراده و به نشانه احترام به اراده مردم حجاز به نحوی که در انتخاب خود شما را به عنوان پادشاه معرفی کرده اند....» معاهده ای نیز بین ابن سعود و بریتانیای کبیر مبنی بر به رسمیت شناختن استقلال کامل پادشاهی سعودی در تاریخ ۲۰ مه ۱۹۲۶ منعقد شد. برخی دیگر از کشورهای اروپایی نیز چنین کردند.در مقابل به رسمیت شناختن مسلمانان به کندی و با اکراه صورت می گرفت. یک هیات مسلمان هندی از جده بازدید کرد و خواستار آن شد که شاه اداره امور شهرهای مذهبی را به کمیته ای از نمایندگان که از جانب تمامی کشورهای مسلمان منصوب باشند واگذار کند، ابن سعود هیچ پاسخی به این درخواست نداد و هیات اعزامی را از راه دریا به هندوستان بازگرداند. در ژوئن همان سال او کنگره کشورهای اسلامی را در مکه تشکیل داد و از پادشاهان، روسای جمهوری کشورهای مستقل مسلمان و نمایندگان سازمان های اسلامی در کشورهایی که حکومت اسلامی نداشتند دعوت به عمل آورد. ۶۹ نفر از سراسر جهان اسلام در این کنگره شرکت کردند. ابن سعود در سخنرانی خود برای آنان تفهیم کرد که در حال حاضر او فرمانروای حجاز است و تعهد کرد که وظایف خود را به عنوان متولی شهرهای مقدس و محافظ اماکن زیارتی انجام خواهد داد اما اجازه هیچ گونه دخالت خارجی در اجرای این امور را نخواهد داد.در آن زمان این عمل او سخنان مختلفی را از جانب میهمانان در پی داشت. برخی اختلاف عقیده داشتند و رفتند و برخی دیگر پذیرفتند و فرمان جدید را به رسمیت شناختند. آنچه در میان گروه اخیر قابل توجه بود هیات نمایندگی مسلمانان در اتحاد جماهیر شوروی بود که رهبر آنها در گفت وگویی که با آژانس خبری شوروی TASS داشت اعلام کرد که کنگره کشورهای اسلامی ملک ابن سعود را به عنوان متولی اماکن مقدسه به رسمیت شناخته اند. او همچنین درخواست واگذاری بخشی از اردن به پادشاهی حجاز و به طور کلی حمایت از ابن سعود را مطرح کرد. شناسایی از جانب دولت های اسلامی و اکثر کشورهای عربی کمی به درازا کشید. معاهدات دوستی با ایران و ترکیه در سال ۱۹۲۹، با عراق در سال ۱۹۳۰ و با اردن در سال ۱۹۳۲ منعقدشد. الحاق حجاز به دولت سعودی تا امضای توافقنامه مه ۱۹۳۶ توسط مصر رسما به رسمیت شناخته نشد.در این میان ابن سعود به سرعت شروع به سازماندهی مجدد و بازسازی پادشاهی وسیع خود کرد و در سپتامبر ۱۹۳۲ تشکیل کشور واحد و یکپارچه ای به نام پادشاهی عربستان سعودی را علنا اعلام کرد. سال بعد پسر بزرگ خود سعود را به عنوان وارث تاج و تخت خود تعیین کرد.در همان سال با امضای قراردادی در ۹ مه ۱۹۳۳ بین وزیر دارایی سعودی و نماینده استاندارد اویل کالیفرنیا پیشرفت های مهم و موثری در منطقه دیده شد. امروز سیاست های سعودی و آموزه های وهابی بر یک پایه اقتصادی محکم استوار است.منافع غرب در نفت خاورمیانه به اوایل قرن بیستم بازمی گردد که در اصل توسط شرکت های انگلیسی، آلمانی و فرانسوی اداره می شد. منافع آمریکا در اوایل دهه ۱۹۲۰ با افزایش نگرانی درباره کاهش منابع داخلی نفت و ترس از امتیازات انحصار اروپائیان در مورد نفت خاورمیانه آغاز شد. در ابتدا شرکت های آمریکایی به عنوان شریک درجه دو اتحادیه اروپایی وارد بازار نفت خاورمیانه شدند. استاندارد اویل کالیفرنیا اولین شرکت آمریکایی بود که تعهدات مهمی را در زمینه اکتشافات نفتی به عهده گرفته بود. استاندارد اویل نهایتا بعد از تلاش های بی نتیجه در کشورهای حوزه خلیج فارس به سعودی ها روی آورد و در سال ۱۹۳۰ اجازه انجام اکتشافات زمین شناسی در ایالات شرقی را از آنان درخواست کرد. ملک ابن سعود در ابتدا این درخواست را رد کرد اما بعدها طی مذاکراتی که در قرارداد ۱۹۳۳ به اوج خود رسیده بود آن را پذیرفت. بدون شک یکی از عواملی که منجر به تغییر نظر پادشاه شد بحرانی بود که از سال ۱۹۲۹ آغاز شد و موجب زوال گسترده اموال و دارایی های پادشاهی عربستان شده بود.کمتر از ۴ ماه بعد از امضای قرارداد، اولین گروه زمین شناسان آمریکایی وارد مناطق شرقی عربستان شدند. در پایان سال عملیات اکتشافی به خوبی پایه ریزی شد و از سال بعد گروه های آمریکایی شروع به استخراج و صدور نفت کردند. روند توسعه و پیشرفت به دلیل جنگ جهانی دوم دچار وقفه شد اما بعد از خاتمه جنگ ادامه یافت: شاید برخی علایم و شاخص های توسعه را بتوان در قالب تعداد میلیون ها بشکه ای که در عربستان استخراج شده مورد بررسی قرار داد: ۳۲۱ و ۱۹۴۵ ۶۳۵۶ و ۱۹۵۵ ۸۸۰۴ و ۱۹۶۵ ۵۵۲۸۲ و ۱۹۷۵
جریان خارجی صدور نفت و متقابلا جریان داخلی ورود ثروت تغییرات وسیعی را در پادشاهی عربستان سعودی، در ساختار داخلی و روش زندگی آن و در نقش تاثیر خارجی آن در کشورهای مصرف کننده نفت و بسیار قوی تر در جهان اسلام منجر شد. مهم ترین تغییر در تاثیر وهابی گری و نقش مبلغین آن رخ داد. اما حالا وهابی گری از عقاید رسمی و مورد تایید
با نفوذ ترین حکومت در جهان اسلام به شمار می رفت. حکومتی که متولی دو مکان مقدس اسلامی و میزبان مراسم زیارتی سالیانه ای است که میلیون ها مسلمان را از سرتاسر جهان اسلام برای شرکت در مراسم و تشریفات مذهبی به سوی خود می کشاند. در همین زمان واعظان وهابی منابع مالی گسترده ای را در اختیار داشتند که از آن برای ترویج و گسترش تفاسیر خود از اسلام استفاده می کردند. حتی در کشورهای غربی در اروپا و آمریکا که از نظام آموزشی خوبی برخوردارند مراکز وهابی تنها مرکز آموزش عقاید اسلامی هستند که در دسترس تازه مسلمانان و والدین مسلمانی که آرزو دارند اصول بنیادین دین موروثی خود و آداب و رسوم فرهنگی آن را به فرزندان خود بیاموزند قرار دارند.این تعالیم و آموزه ها در مدارس خصوصی، سمینارهای مذهبی، مساجد، اردوگاه های تفریحی و اکثرا در زندان ها میسر و مهیا می شد. در عرف سنتی اسلام اصطلاح «مدرسه» به معنای مرکزی برای آموزش عالی، دانش پژوهی، تدریس و تحقیق به شمار می رفت. مدارس کلاسیک اسلامی پایه و از بسیاری از جهات نمونه ای از دانشگاه های بزرگ اروپا در قرون وسطی بودند. دولت آلمان عموما هیچ نظارتی بر آموزش های مذهبی گروه های اقلیت ندارد.درعوض دولت ترکیه کاملا مراقب چنین مسائلی است. در اروپا و آمریکا به علت بی میلی دولت به درگیر کردن خود با مسائل مذهبی، تدریس اسلام در مدارس و سایر اماکن عموما و به طور کلی تحت نظارت حکومت نیست. این موقعیت به شدت مورد توجه ثروتمندان و مومنان و آزاداندیشان قرار گرفت.
(http://salaf.blogfa.com/post-414.aspx )

شناخت معرفتی وهابیت

1. وهابیت، یعنی تبدیل اهل سنت به یک مکتب، یا به عبارتی سنی‏ایسم که سعی می‏کند، براساس آموزه‏های اهل سنت مکتبی بنا کند که در مسائل درونی و برونی انسان نظریه سازی کند و مثل همه مکاتب، دارای یک سیر تاریخی در مفهوم‏سازی است که یافتن ریشه‏های تاریخی و جغرافیای این مکتب بسیار ضروری است.



2. مکان و فضا و جغرافیای این مکتب عربستان است و این جغرافیای فرهنگی سخت بر چارچوب معرفتی این مکتب تأثیرگذاشت. عربستان یک کشور پهناور صحرایی است که فضای انتزاعی در آن راه ندارد و فضای حس گرا و احساس گرا بر آن حاکم است. به همین دلیل دانش حاکم بر شبه جزیره عربستان ادبیات است.


 


3. روشن‌فکری قرن نوزدهم عربستان تحت الحمایه انگلستان به باز تولید فرهنگ عربستانی در قالب دین اهل سنت، پرداخته است و روش‏شناسی این بازتولید در قالب تحویل و تقلیل تسنن به دین یهود انجام پذیرفته (پروستانتیزم اسلامی تسننی) یا قوالب تفسیر بنیادگرایی یهودی برای تفسیر اسلامی سنی به کار برده شده است (مانند تفسیر یهود تشیع در قالب بهائیت در قرن نوزدهم که پروتستانیزم شیعی نام دارد.)



4. به همین دلیل، وهابیت در نقاطی رشد می‏کند که حالت قبائلی و صحرایی داشته باشد؛ مثل پاکستان و افغانستان، چون فقط در این فضاهای سنتی است که قدرت باز سازی و بازتولید خود را دارد و در فضاهای شهری و یا غیر قبائلی رشدی ندارد.



5. وهابیت چون بیابان گرایی را محور جغرافیای فرهنگی خود قرار می‏دهد، بر فرهنگ شهری می‏تازد و این را با شعار زهد و سادگی و غیره عجین می‏کند که بعد مذهبی به آن می‏بخشد، ولی در قالب نظریه ابن خلدون که همین کوچ‏نشینان بریک‏جانشینان را ترسیم می‏کند، می‏گنجد.



6. زمینه‏ساز حکومت پادشاهی عربستان، همین وهابیت است، چون فضای سیاسی ترسیم شونده توسط وهابیت، همان پادشاهی است که براساس امیری و امرایی بیانگردانی بنا می‏شود. زیرا تصلب گرفته شده از یهودیت با پادشاهی همگون و همنوا است؛ چنان که در تورات آمده است.



7. وهابیت یک نوع سکولاریسم زهدگرا را در بطن خود دارد؛ پس هرگونه معنای فرامادی حاکم بر زندگی دنیوی را نفی می‏کند و فقط زهد را ترویج می‏نماید و یک زهد خشک و مناسکی را حاکم می‏کند؛ پس با هرگونه ولایت و عرفان مخالفت کرده، نوک مخالفت را متوجه هرگونه معناگرایی غیردنیوی به عنوان شرک کرده، نوعی توحیدگرایی غیرمعناگرا را ترویج می‏کند.



8. مخالفت با شیعه و تشیع در همین قالب است، چون شیعه یک توحیدی ولایت مدار و معناگرا دارد که تار و پود زندگی دنیوی و اخروی را می‏پوشاند. وهابیت معناگرایی استدامه یافته از دنیا تا آخرت را نفی می‏کند و فقط به آخرت عملگرای قیامتی اعتقاد دارد؛ به همین دلیل باید گفت که این مکتب به نوعی خشونت عملگرا و زندگی خصوصی و عمومی معتقد است و اگر شکل حکومتی به خود بگیرد، حکومتی بسیار خشن خواهد بود.



9. پارادایم اسلامی یا الگوی تاریخی آن براساس خلیفه دوم شکل می‏گیرد که اسلامی مختص به او است. شناخت این نوع تفسیر در تاریخ اسلام می‏تواند ما را به شناخت معرفتی وهابیت برساند و فرق آن با تفسیر دیگر خلفای راشدین و بطور خاص با امام علی(ع) می‏تواند نقاط برخورد وهابیت با شیعه را بیان کند.



10. وهابیت پس از انقلاب اسلامی ایران بازسازی فکری و معنوی خود را آغاز کرد؛ چرا که نوعی واماندگی فکری و ساختاری را در جهت بخشیدن معنوی و اسلامی به جهان امروز احساس کردند و همان مذهب مورد غضب آنها، موفق به راندن غربی‏ها از لبنان و دیگر کشورهای اسلامی شد. پس دست به یک سری خشونت‏های جهانی علیه کشورهای غربی و به طور خاص، امریکا زد که البته آنها نیز از این خشونت‏گرایی سخت استفاده کردند که روند آن تا حال هم ادامه دارد.


 (مقاله ای از دکتر ابراهیم فیاض)

 


بررسی چگونگی پیدایش وهابیت و مبانی فکری آن

چکیده :

وهابیت مسلکی است که در سال 1143 هجری قمری در شبه جزیره‌ی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد . پیروان این مسلک را « وهابی » گویند .

وهابی ها خود را مسلمانان حقیقی و دیگر مسلمانان را منحرف و مشرک می ‌دانند ، و به آنان به دیده‌ ی حقارت می ‌نگرند . فرقه وهابیت از شیوه‌ ی زور و سنگدلی و قساوت در تحمیل افکار غیر منطقی خود بر مسلمانان ، استفاده می‌ کند . این مسلک به خاطر نسبتش به « محمد بن عبدالوهاب تمیمی » که اولین ‌بار افکار و اندیشه ‌های این فرقه را ساخته و ترویج نموده « وهابیت » نامبرده می ‌شود . محمد بن عبدالوهاب بعضی از عقاید خود را از ابن تیمیه گرفته است ، از آنجا که وی تحت تأثیر این عقاید بوده وزارت مستعمرات انگلیس سینه ‌ی او را برای پاشیدن بذر مکتب جدید مساعد و زمینه را آماده یافته و به همین جهت روی این مرد سرمایه‌ گذاری کرده است . خلاصه‌ ی عقاید محمد بن عبدالوهاب عبارتست از :

1ـ تشبیه خداوند متعال به مخلوقاتش

2ـ توحید عبادی و ربوبی

3ـ احترام نکردن پیامبر اکرم (ص)

4ـ تکفیر مسلمانان

دعوت اسلامی ، فراخوان مردم به یکرنگی و همبستگی و احتزار از جدایی و پراکندگی بود . قرآن با بیان رهنمود های روشن و تشریح مبانی عقیده و ایمان ، همه ‌ی انسان‌ ها را به گرد آمدن بر محور توحید سفارش کرد و تفرق و چند دستگی را عامل دوری از راه مستقیم دین دانست و فرمود : « از راه ‌های گوناگون پیروی نکنید که شما را از طریق حقّ باز می‌ دارد . » ( انعام /153 )

رسول خدا (ص) نیز که جز به عزّت و شوکت مسلمانان و زیستن آنان بر اساس ارزش های والای دین خدا نمی ‌اندیشید ، و در راه هدایت انسان ها از هیچ کوششی فروگذار نمی‌ کرد و از همه مهمتر آنکه خطرات آینده را با دیده الهی خویش می نگریست ؛ پیوسته از لزوم پای‌ بندی به اصول و پایه‌ های دین سخن گفته و امت را از فرو افتادن به دام دین ‌سازان و بدعت ‌گذاران بیم می ‌داد ؛ همچنانکه راه گریز از زیان ‌های ناشی از تفرق را بیان می ‌نمود .

اما دیری نگذشت که امت اسلامی گرفتار انشعاب شد و مسلمانان به شاخه‌ های گوناگون تقسیم شدند . هر کس به فرقه ‌ای روی آورد و هر فرقه در ابعاد گوناگون اعتقادی ، فقهی ، تفسیری ، حدیثی و ... روشی را برگزید . و اینگونه بود که برخلاف توصیه ‌های قرآن و رهنمود های پیامبر گرامی ، موج تفرقه ‌گرایی سراسر جامعه‌ی اسلامی را در هاله ‌ای از ابهام فرو رفت ، بسیار کسان را به تردید و نابودی گرفتار نمود و جمع کثیری از مسلمانان را به درگیری‌ های خشونت‌ بار فرقه ‌ای کشاند . در این میان سود جویان مردم نا آگاه را فرفتند و حقایق را وارونه جلوه دادند و از همه خطرناک ‌تر آنکه دشمنان اسلام این پراکندگی و دسته ‌بندی را حربه‌ای برای رویارویی با آخرین کیش آسمانی یافتند .

از طرفی دیگر برخی به بهانه ‌ی بازگشت به اسلام سلف ، به بیان نظریات و عقاید سخیفی درباره ‌ی مسائل گوناگون اسلامی ، به ویژه در باب توحید و شرک پرداختند که بر اساس این نظریات بسیاری از افکار و اعمال مسلمانان زیر سؤال می‌رفت و شمار زیادی از یکتا پرستان از جرگه‌ ی اسلام بیرون رانده می‌ شدند . از جمله چنین گروه ‌هایی باید « وهابیان » را نام برد .

چگونگی پیدایش وهابیت :

مسلک وهابی منسوب به شیخ محمد فرزند « عبدالوهاب » نجدی است که این نسبت از نام پدر او « عبدالوهاب » گرفته شده است و به گفته برخی از دانشمندان ، علت اینکه این مسلک را به نام خود شیخ محمد نسبت نداده ‌اند یعنی « محمدیه » نگفته ‌اند این است که مبادا پیروان این مذهب نوعی شرکت با نام پیامبر (ص) پیدا کنند و از این نسبت سوء استفاده نمایند .

شیخ محمد در سال 1115 هجری قمری در شهر « عیینه » از شهر های « نجد » تولد یافت .

وی فقه را بر اساس مذهب احمد حنبل فرا گرفت . از همان کودکی سخنانی به زبان می ‌آورد که مسلمانان چیزی از آن نمی‌ فهمیدند . برای تحصیل بیشتر ، به مکه سپس به مدینه سفر کرد ، و در نزد شیخ عبدالله بن ابراهیم بن سیف مشغول تحصیل شد . در همان ‌جا زبان به انتقاد گشود که : چرا مسلمین ، به قبر پیامبر پناه می ‌آوردند و از وی شفاعت می ‌خواهند ؟

سپس به نجد بازگشت و از آن پس به بصره رفت تا از آنجا به شام برود . وقتی وارد بصره شد ، مسلمانان ، متوجه طرز فکر او شدند و او را از بصره بیرون کردند و او هم از آن حوالی گریخت . مدتی بعد به شهر « حریمله » از قلمرو نجد آمد ، که پدرش نیز در آنجا سکونت داشت .

در آنجا عقاید مسلمین را به دیده‌ ی انکار و انتقاد نگریست . پدرش او را از این کار باز می‌ داشت . و از اظهارات او سخت رنج می‌ برد و مردم را از او بر حذر می ‌داشت ، برادرش عبدالله بر ردّ او کتابی نوشت . عده ‌ای از علمای مذاهب چهار گانه اهل سنت نیز در ردّ عقاید محمد بن عبدالوهاب و پیروان او کتاب های متعددی را به رشته‌ ی تحریر در آوردند . از جمله برادرش سلیمان بن عبدالوهاب کتابی در ردّ او نوشته است و از حنابله‌ی شام که در ردّ وهابیت کتاب نوشته‌ اند می‌ توان آل الشطی و شیخ عبدالقدّومی نابلسی را نام برد .

پس از درگذشت پدرش ، در اظهار عقاید خود و انتقاد از معتقدات مسلمین جری‌ تر شد .

گروهی از فرومایگان نیز به دنبال وی افتاده ، سخنش را پذیرا شدند . کار به آنجا رسید که سر و صدای مردم ، از هر سو بلند شد و قصد کردند او را به قتل برسانند . محمد بن عبدالوهاب هم به « عیینه » بازگشت . رئیس شهر در آن اوقات ، عثمان بن احمد بن معمّر بود . محمد بن عبدالوهاب ، او را به پادشاهی بر نجد انداخت . عثمان بن احمد هم منویات او را مورد توجه قرار داد . به دنبال آن ، قبر زید بن خطاب را منهدم کرد ، و از این راه کارش بالا گرفت .

چون این خبر به حاکم احساء و قطیف یعنی سلیمان بن محمد بن عزیز رسید ، نامه ‌ای به عثمان نامبرده‌ نوشت که محمد بن عبدالوهاب را به قتل برساند . وقتی نامه به عثمان رسید ، محمد بن عبدالوهاب را احضار کرد ، و موضوع را به اطلاع او رسانید و دستور داد که از شهر بیرون رود . محمد بن عبدالوهاب هم ، روی به « درعیّه » نهاده یعنی همان محلّی که « مسیلمه کذّاب » از آنجا برخاست و دعوی پیغمبری کرد و آن همه سر و صدا و مفاسد براه انداخت .

حکمران « درعیه » در آن زمان محمد بن سعود از قبیله‌ی « عنیزه » بود . وی جدّ خاندان سعودی ، فرمانروایان کنونی کشور حجاز است .

محمد بن عبدالوهاب ، در صدد برآمد که از قدرت حاکم مزبور بهره ‌برداری کند ، به همین جهت او را به اندیشه‌ ی تسلط بر سرزمین نجد انداخت . محمد بن سعود نیز با وی بیعت کرد ، بر این اساس که به نام جهاد در راه خدا ، مسلمانان را از دم شمشیر بگذراند .

ابن سعود ، برای یاری محمد بن عبدالوهاب و انتشار طریقه ‌ی او ، به بسیج سپاه و تأمین سرباز و نفرات پرداخت ، تا این که کارش بالا گرفت .

آنگاه ابن سعود ، نامه ‌ای به رؤسای شهر های نجد و قضات آنجا نوشت که اطاعت او را گردن نهند و تسلیم وی شوند . گروهی فرمان او را پذیرفتند و عده ‌ای به سکوت برگزار نمودند .

ابن سعود هم با سپاهی از مردم درعیه ، آهنگ نجند نمودند و با مردم آنجا جنگ کرد .

در این جنگ بسیاری از مسلمانان مخالف خود را به قتل رسانید ، تا اینکه بعضی با میل و بعضی بی‌ میل ، به اطاعت او درآمدند و حکمرانی نجد ، به زور شمشیر به وی تعلق گرفت .

محمدبن عبدالوهاب در سال 1206 هجری درگذشت ، ولی دین جدید او باقی ماند و حکومت سعودی به حمایت از ان برخاست . وهابی‌ ها از آن تاریخ ، دست به کشتار مسلمین زدند . چه نفوسی را که کشتند و چه خانه‌ها و قبوری را که منهدم کردند و چه اماکنی را که طعمه‌ی حریق ساختند و چه فساد ی که میان مردم و شهر ها ، به راه نینداختند ، و چه مصائب و دهشت‌ ها که از ناحیه‌ ی آن ها به مسلمانان نرسید .

وهابی ها ، در این مدت نه تنها افراد خارج از دین خود را به قتل رساندند ، بلکه تمام مقتولین به دست آن ها ، مسلمانان موحدی بودند که گواهی به یگانگی خداوند می ‌دادند ، و محمد (ص) را پیامبر او می ‌دانستند . تنها گناه آنها این بود که مذهب تازه‌ ی اختراعی محمد بن عبدالوهاب را نمی ‌پذیرفتند و به آن عقیده نداشتند .

مبانی فکری وهابیت :

آئین وهابیت در اصل بر اساس افکار ابن تیمیّه بوجود آمده است ؛ او اول کسی است که در سرزمین مقدس اسلام بذر آن را پراکند . در نیمه‌ ی دوم قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری مردمی در شام بنام ابوالعباس تقی‌الدین احمد بن عبدالحلیم حرّانی دمشقی ، معروف به ابن تیمیّه ، به نام مبارزه با خرافات و بدعت ها قیام کرد و کلیه ‌ی مذاهب اسلامی را به لحاظ بدعت هایی که از نظر وی نهاده بودند به باد انتقاد گرفت و در شام و مصر و برخی از بلاد دیگر غوغایی بپا کرد و با پشتکار خستگی ‌ناپذیری با بیان و قلم به نشر افکار خود پرداخت و از میان شاگردانش کسانی شهرت یافتند و در همان زمان کار او را دنبال کردند .

با این حال عقاید ابن تیمیّه تا پانصد سال متروک و مدفون بود و کسی از آن ها نامی نبرده است و به عبارتی دیگر بذر آن در زیر خاک باقی ماند تا اینکه در حدود پانصد سال بعد محمد بن عبدالوهاب این دفنیه‌ ها را نبش کرد و از زیر خاک بیرون آورده و این جراثیم مرده را آب داده و دوباره زنده گرداند .

محمد بن عبدالوهاب ، رئیس مذهب وهابی ، عقیده داشت که تنها خود او خداپرست است و سایر مسلمانان کافر و مشرک می ‌باشند . او معتقد بود که خداوند واقعاً بر عرش جلوس کرده است و دارای دست و پا و ران و پهلو و چشم و صورت و ابرو و زبان و جان است و با حرف و صورت ، سخن می گوید و به طور خلاصه عقیده دارد که خدا جسم است ، چیزی که عموم مسلمانان آن را کفر می ‌دانند .

محمد بن عبدالوهاب درباره‌ ی قبر اعتقادات و احکامی دارد که مختص به خود اوست و بدون دلیل شرعی بر اساس آن فتوی می‌ داد . اعتقاد مذهبی او پیرامون قبور این است که ساختن قبر و ساختمان اطراف آن و دعا و نماز در جنب قبور حرام است ، بلکه واجب است آن ها را نابود کرده و آثار آن را از میان ببرند ، حتی نسبت به قبر مقدّس رسول اکرم (ص) ، او و پیروانش عقیده دارند که مشاهده مشرفه و قبوری که در آنجاست ، به منزله‌ ی بت هستند .

یکی دیگر از مواردی که به وسیله وهابی‌ ها مورد انکار قرار می‌ گیرد توسل به عزیزان درگاه الهی است . محمد بن عبدالوهاب در « کشف الشبهات » می ‌گوید :

« توسل به مردگان توسل به معدوم است و مرده قدرت بر جواب ندارند .» استدلال وی در این مورد تمثل به آیه‌ی « و الذین تدعون من دونه ما یملکون من قمطیر » ( اشخاص و اشیایی که غیر از خدا به خدایی گرفته می ‌شوند مالک هیچ چیز نیستند .) بود .

و مورد دیگر اینکه وهابیان طلب شفاعت از اولیاء و انبیاء را شرک می ‌دانند و با این آیه استدلال می ‌کنند : « فلا تدعوا مع الله احداً » ( کسی را در اولوهیت با خدا شریک نگیرید ) و نیز آیه‌ ی شریفه ‌ی :

« من ذالذّی یشفع عنده الّا باذنه »

یکی دیگر از اعتقادات وهابیان این است که پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نه در حال حیات و نه بعد از وفات علم غیب ندارند و برای اثابت این ادعا به آیاتی از قبیل : « و عنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو » استدلال می ‌کنند .

روش استدلال محمد بن عبدالوهاب :

از مشخصات بارز وهابیگری دادن نسبت دادن کفر و شرک به همه ‌ی مسلمانان و زدن مارک بی‌دینی به طرف مقابل می ‌باشد . از واژه‌ های متداول و معمول در رساله‌ های این فرقه کلمات « و جملات » « ایها الکافر » و و « ایها المشرک » و ... نسبت به طرف مورد بحث می‌ باشد .

محمد بن عبدالوهاب در رساله ‌ی « کشف الشبهات » که در آن آئین مناظره و بحث را به طرفداران خود می ‌آموزد ، می ‌گوید : « ان قال : لک کذا و کذا ، فقل له ایّها المشرک ... »

( طرف مقابلت اگر گفت چنین یا چنان « خلاصه هرچه گفت » توبه او بگو ای مشرک .)

دقت در روش مناظره ای که رئیس وهابیان به حامیان خود می ‌آموزد با توجه به روش های بحث منافقین خلق و توده ‌ای ‌های زمان حاضر ، بیانگر رابطه ‌ی مستقیم « چشم‌ بندی » استعمارگران از دویست سال قبل تا امروز می ‌باشد ، و نشان می ‌دهد که بر روش « دگماتیسم » جهان ‌خواران در قدیم و جدید نظم فکری خاصی حاکم است .

سیاست ‌ها و عوامل اصلی رشد و تقویت فرقه‌ ی وهابیت :

مستر همفر یکی از جاسوس ‌های عالی ‌رتبه و طراز اول سفارت انگلیس بوده که در سال 1710 میلادی به نمایندگی از طرف وزیر مستعمرات مسؤولیت « کمپانی هند شرقی » را به عهده گرفته است . وی پس از یادگیری زبان های معمول در کشور های اسلامی مدت زیادی از عمر خود را در عثمانی ( ترکیه ) ، مصر ، عراق ، حجاز و ایران گذرانده و در احوالات مختلف مسلمانان و آداب و رسوم و طرز فکر ، نقاط ضعف و قوت و مسائل اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی کشور های اسلامی ، اطلاعات کاملی کسب نموده است . وی طبق برنامه ‌ی استعمار انگلیس همواره به دنبال شخص جسوری می ‌گشت تا در قالب اسلام بتواند اعتقادات مسلمانان را به سخره گرفته و بدعت ها و آراء جدید خود را در بین مردم ترویج نماید . تا اینکه با محمد بن عبدالوهاب که گمشده ‌ی وی بود برخورد نمود .

همفر به خاطر غرور و هتّاکی فراوانی که در محمد بن عبدالوهاب وجود داشت ، او را برای انجام این مأموریت پسندید و با پول و وعده‌ های گزاف او را حاضر به خود فروشی و خیانت به مسلمانان نمود .

بعضی از اهداف وزارت مستعمرات انگلیس که توسط همفر از محمد بن عبدالوهاب خواستار اجرای آن شدند عبارتست از :

1ـ تکفیر تمامی مسلمانان و کشتار آنان و سلب اموال و هتک آبروی آنان و خرید و فروش آنان در بازار به عنوان برده !

2ـ خراب نمودن خانه‌ ی خدا به این عنوان که کعبه بت است و منع نمودن مردم از حج ، لکن محمد بن عبدالوهاب بعید می ‌دانست که قدرت بر این کار پیدا کند هر چند بر کعبه مستولی شده و به آن دست یابد .

3ـ تخریب گنبد ها ، ضریح ‌ها و مکان ‌هایی که در نزد مسلمانان محترم است ، در مکه و مدینه و بلاد دیگر در صورت امکان ، به این عنوان که آن ها بت‌ پرستی و شرک است .

4ـ انتشار قرآن به صورتی دیگر که در برخی از احادیث به عنوان زیاده و نقصان وجود دارد . البته محمد بن عبدالوهاب بر انجام این کار نیز جرأت پیدا ننمود .

بنابراین محمد بن عبدالوهاب توسط برنامه ‌ی استعماری و مأموران وزارت استعمار ساخته و پرداخته شد و ادعای خود را برملا و عقیده‌ی خود را آشکار نمود .

نتیجه:

تقریباً از دو قرن پیش استعمارگران مسیحی اروپا با طراح انواع توطئه ‌ها در زمینه‌ های مختلف سیاسی ، نظامی ، فرهنگی ، مذهبی و غیره در صدد نفوذ به ممالک اسلامی و دست‌یابی به مراکز حساس و استراتژیک جهان اسلام بودند . وقتی با متوسل شدن به وسایل مختلف از در هم شکستن اتحاد مذاهب اسلامی نا امید شدند ، دریافتند که تنها راه رخنه در این صف مستحکم و بنیان مرصوص ، ساختن فرقه ‌ای با اصلی یهودی و ظاهری اسلامی می ‌باشد و چنین ترکیبی را در آل سعود و آل عبدالوهاب کشف کردند .

و بدین ‌سان موفق به ساختن فرقه ‌ای به نام وهابیت شدند .

بنابراین وهابیت یک جریان فکری و مذهبی در چارچوب مبانی اسلامی نبوده و نیست و استعمارگران همواره از آن به عنوان حربه ‌ای سیاسی برای دست‌ یافتن به مهم‌ ترین و حساس ‌تـرین مراکز مسلمانان استفاده می‌ کردند . ستون فقرات عقاید وهابی ‌ها را ، حرام دانستن شفاعت ، زیارت ، دعا ، گریستن بر اموات حتی پیغمبر و ائمه ، تخریب قبور از هر کس باشد ، حتی پیغمبر ( که از بیم واکنش جهان اسلام این یکی را نتوانستند عملی سازند ) و مشرک دانستن همه ‌ی مسلمین ، غیر از وهابی ‌های صحرای نجد ، تشکیل می ‌دهد . و به طور خلاصه باید گفت وهابی‌ ها فرقه ‌ای خرابکار هستند و شعار آنان ، تخریب و نابودی و قساوت و وحشیگری است . و هر چه در اختیار دارند ، برای پیکار با مسلمانانی که شهادت به یگانگی و رسالت محمد (ص) می‌ دهند و نماز می ‌گزارند و به حج خانه‌ ی خدا می ‌روند ، به کار می ‌برند .

در تاریخ زندگانی تاریک وهابی ‌ها ، فجایع و حوادث دردناکی می ‌بینیم که با گذشت زمانه فراموش نخواهد شد .


گرفته شده از(http://www.vefagh.co.ir/pages.php?name=art&num=193